خبرگان و نظارت عاجزانه

                                                                                             یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۷


روایتهایی هست هم از هاشمی رفسنجانی و هم با واسطه از دیگر رؤسای مجلس خبرگان که در این مجلس تصویب می‌کنند که بر نهادهای زیرمجموعه‌ی رهبری نظارت شود ولی او نمی‌پذیرد. استدلال او این بود که وظیفه‌ی خبرگان بررسی بقای شرایط رهبری در رهبر وقت است،‌ آنها می‌توانند بگویند که رهبر همچنان دارای شرایط است یا نه شرایط را از دست داده و دیگر صلاحیّت رهبری ندارد نه اینکه مثلاً بر بنیادهای زیر نظر او نظارت مستقیم هم داشته باشد. به رغم اصرار فقهای دست‌چین‌شده‌ی خبرگان خامنه‌ای نپذیرفته و چنین اجازه‌ای نداده است تا کنون. سه نکته:

یک. بقای شریط را از چه راهی می‌توان فهمید،‌ جز با بررسی تصمیمها و عزل و نصبهای رهبر؟ برای مثال فرض کنید که تخلّف آشکاری در بنیاد مستضعفان یا سپاه یا آستان‌قدس رخ دهد و رهبر با آن موافق باشد یا دست‌کم مخالفت نکند؛ بی‌گمان مسئولیّت این تخلّف به او هم منتقل می‌شود و معلوم می‌شود دیگر صلاحیّت رهبری را ندارد. بدون بررسی کار این نهادها چطور می‌توان «شرایط» را سنجید؟

دو. آیا رهبرنظام می‌تواند با تصمیم خبرگان (هر تصمیمی) مخالفت کند؟ اگر نمی‌تواند -که حق هم همین است- نباید مخالفت می‌کرد چون به فرض در آینده خبرگان به این جمع‌بندی برسد که رهبر به فلان دلیل صلاحیّت رهبری را از دست داده است ولی خود رهبر با استدلال آنها مخالف باشد و معتقد باشد که همچنان صلاحیّت رهبری را دارد؛‌ خوب تکلیف چیست؟ اگر خبرگان زورش نرسد که تصمیمش را به رهبر بقبولاند، ‌در آن هنگام هم نخواهد نتوانست او را عزل کند. رهبری که نیروهای نظامی هم در دست اوست و در صورت لزوم می‌تواند به راحتی جلو اجرای تصمیم خبرگان را بگیرد.

سه. واکنش خبرگان به این تخلّف آشکار رهبر چه بود؟ عملاً هیچ. یعنی برگشتند سر کاروزندگی خودشان بلکه در ابراز وفاداری به او از هم سبقت گرفتند و معدود خبره‌ی مخالف هم به تدریج حذف شدند. یعنی نظارت آنها -برخلاف شورای نگهبان- نه استصوابی و نه حتّی استطلاعی است بلکه نظارت عاجزانه است چون هیچ اثری بر آن مترتّب نمی‌شود. 

همین نمونه‌ی نه‌چندان‌کوچک به بهترین شکلی وضع آشفته‌ی اندرونی نظام را به همگان نشان می‌دهد و اینکه با این ساختار نمی‌توان امید به تغییر بنیادین داشت.

۴ نظر:

  1. سلام. بیهودگی خبرگان، پیش و بیش از آنکه ساختاری باشد، فلسفی است.
    خبرگان بناست پایش کند. پایش چه جایگاهی؟ ولایت مطلقه فقیه؟
    میخواهم نشان دهم که اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه جایگاه خبرگان را عبث میکند. چگونه؟
    ولایت مطلقه فقیه اولا مافوق فقه تعریف شده است. چه کسی میتواند مصداق آنرا در موضوعی به چالش فقهی بکشد، وقتی ایشان میتواند و مشروع است که احکام را بنا بر مصلحت تعطیل کند و احکامی ثانویه برجای آن علم کند؟ هرکس ان قلتی بیاورد، میگویند ایشان اشراف بیشتری بر موضوعات دارند و مصالح بزرگتری هست و... اینگونه راه بر نقد ایشان بسته است
    ثانیا ولایت مطلقه فقیه، بدلیل حکم حکومتی، مافوق قانون نیز قرار دارد، براحتی و با توجیه مصالح میتوانند احکام حکومتی صادر کنند مه قانون را دور بزند یا تعلیق کند یا...
    وقتی ولایت مطلقه فقیه مافوق هم قانون و هم فقه قرار گرفت، پس به چه ابزاری ایشان پایش شود؟ هیچ ابزاری نیست. و بنابر این خبرگان منطقا نمیتواند پایش کند
    و البته این مافوق بودن ولایت فقیه، با خود مبنای ولایت فقیه در تضاد است
    آنجا که بعنوان مبنا میگویند: و اما من کان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه
    چرا که معصوم به عوام ملاکهایی برای تقلید داده که طبعا مستلزم جستجو و پایش است
    درنهایت لازم بنظر میرسد بیش از هرچیز، نظریه ولایت فقیه، علی الخصوص نوع مطلقه آن به بوته نقد کشیده شود

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مسئله ساده تر از این حرفهاست و فاجعه بزرگتر. قبل از توضیح نکته‌ی اصلی: من فکر کنم "ولایت مطلقه فقیه" به معنی اینکه فقیه/حکومت حق دارد احکام فقهی را برای مصلحت تعطیل کند بدعتی مدرن برای مشروعیت بخشیدن به دولت مدرن و دادن اختیارات بیش از حد به حکومت است؛ لازم نبود در ابتدا مردم را توسط حکومت محدود کنیم تا بعد حکومت برای مصلحت آنها تصمیم بگیرد. مصلحت جزئی از فقه است و مصلحتسنجی می تواند توسط شخص شخص مسلمانان یا در زندگی شخصی یا عمومی اشان با مکانیزم های خودش انجام شود، کما اینکه ساکنان دیار غیر مسلمان اینکار را در جامعه ای غیر اسلامی تر انجام می دهند. آفت اول این بود که "دولت مرکزی قانونگذار اتوکراتیک (یا حتی دیکتاتور)" اصل گرفته شد و همه به این گاو شیرده دلبستند.


      ولی باید اینرا گفت که منظور از "مطلقه" در اصل زبان سیاسی آقای خمینی "شامل بودن ولایت حکومت بر همه امور عمومی" بود (یعنی چون حالا ما به این دولت همه کاره دل بستیم و همه قدرتها را به آن دادیم، کلاه شرعی درست کنیم که کارهایش شرعی باشد). (بگذریم که گویا برای خودش بعنوان رهبر نظرکرده انقلاب ی ابعنوان شرایط انقلابی تاسیس اختیارات بیشتری هم قائل بود).

      مکانیزم های این "مطلقه" در قانون اساسی پیشبینی شده بود و آقای خمینی به کمتر از این هم راضی بود (رای دو سوم مجلس برای وتوی نظر شورای نگهبان، الخ).

      فاجعه اینجاست که "مطلقه" با بازی با کلمات و شعبده بازی که هیچکس به‌آن اعتراضی هم نکرد در ذهن مخالف و موافق و مردم از همه جا بی خبر به معنی بالاتر بودن رهبر از قانون اساسی معنی شد....


      تقصیر که بود؟‌ کسانی مثل یزدی ها و جنتی که مارموزانه این تعریف را از سالهای ۶۸ به بعد جا زدند و تئوریهای صد تا یک غاز کشف رهبر توسط خبرگان را ابداع کردند تا مشکلات منطقی این بازخوانی عجیب و ضد انقلابی (چون استبدادی) را ماستمالی کنند؟‌ کسانی که احتمالا می دانستند بازی چیست ولی برای "مصالح" حرفی نزدند؟‌ بی بته های اصلاحطلبی که خودشان هم گیج بودند و یکی به نعل و یکی به میخ زدند؟ یا مخالفانی که خوشحالتر از همه مدرک "دیکتاتور" بودن رهبر را پیدا کرده بودند.

      تقصیر که بود؟ شاید تقصیر هیچکس. تقصیر فرهنگ و ملتی که حتی از مشخص کردن معنی یک کلمه بسیار حیاتی عاجز است و در این بلبشوی ذهنی و زبانی وارد پیچ انقلابی با ادعاهای جهانی هم می شود. تقصیر ما ها که سر مار استبداد را کوبیدیم ولی به مستی پرمدعای این پیروزی که زبان و ذهنمان را هم خراب کرد رفتیم خانه هامان و ندیدیم چگونه اژدهای هزارسری از جسد آن سربرمی‌آورد.

      حذف
  2. نظارت عاجزانه یعنی چه؟ اصلأ نظارتی وجود ندارد. واژه ها و مفاهیم را بجا بکار ببریم.

    پاسخحذف
  3. به لطف خدا خبری از تغییر رویکرد ها نیست.
    وقتی شرعا و عرفا کلیت نظام مشرکین از دولت و مجلس و نهادهای ذیربطش مشروعیت ندارند،وقتی حرومزاده های دولت امنیتی ۴۰ میلیارد دلار پول حاصل از صادرات را بالا کشیدند و رئیس دولت انگشت جوهری ها میاد روضه ننه من غریبم میخونه و دَم از مروّت و اخلاق میزنه، وقتی جهانگیری دیوث دلار ١٣٠٠٠ تومنی را نادیده میگیره و برای گذار از پیچ سخت دوران تحریم نسخه می پیچه،وقتی رئیس پفیوز بهداشت و درمان با بی شرفی تمام بی شرفیش و داد می زند که همینی که هست،چشمتون کور میخواستید رای ندید،وقتی حروم لقمه های قلمی خودسوزی را شوآف قلمداد می کنند و از بیان نام فردی که در اثر خودسوزی جان باخته امتناع می کند،وقتی بلاهت و دریوزگی سکه رایج بازار است،وقتی دولت ٢٤ میلیونی انگشت جوهری ها توان تهیه پوشک و نواربهداشتی را ندارد،وقتی غارت شدگان آب و هوا و کار و نان و ایمان و امید و شوق و شور و نشاط ندارد،وقتی آمنه اقبال و زانیار و لقمان ندارد و رامین حسین پناهی با لب دوخته و شکم خالی اعدام‌ می شود،وقتی دانش آموخته های حروم لقمه حوزه و حجره آزاد و صادق و مفید و علامه و غیروذالک... لات کوچه های خلوتند و نفس کش می طلبند،شما هم باید نعل وارونه بزنید و عملکرد گماشته های دیکتاتور را تیتر یک کنید.
    ازایران ایلخانی گفتن بود که گفت: آنکه بدیهیات را کتمان می کند و متن را فدای حاشیه می نماید،خائن نباشد،جاهلی است که به خاطر منافع گروهی و شخصی،مجری اتاق فرمان است.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.