پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۰
دو دسته آدم تغییرخواه هست: یکی آنکه به دنبال نفی وضع موجود است و دیگری آنکه وضع مطلوب را تصوّر میکند و در پی ساختن آن است. اکثر قریب به اتّفاق افراد از دستهی اوّلند و حاصل این نفی را در اوضاع حاکم بر دنیا میتوانید ببینید. سپهر سیاسی را مشاهده کنید؛ نفی و نقد اوضاع جاری چه در ایران و چه در جهان، جوّ غالب محافل سیاسی، اجتماعی و ژورنالیستی است. زمانی شبهداستانی در یکی از سایتهای خارج منتشر میشد که ایران آینده را تصویر میکرد ولی باز هم قصّه حول افراد باقیمانده از نظام حاضر، محاکمهی آنان و دیگر مسائل مرتبط با آنها بود و نه کسانی که قرار است ایران آینده را بسازند.
شخصی که بالا میبینید و خیلی آشنا هم به نظر میرسد، آدولف هیتلر است در کهنسالی. گذشتهای را تصوّر کنید که آلمان و ژاپن جنگ جهانی دوّم را بردهاند و بر اکثر نقاط جهان تسلّط دارند، از جمله امریکا که به سه قسمت زیر سلطهی آلمان نازی، امپراتوری ژاپن و بیطرف تقسیم شده است. این ابتدای قصّهی سریال «مرد ساکن برج بلند» بر اساس داستانی به همین نام نوشتهی فیلیپ.کی.دیک است است که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد و سال بعد جایزهی ویکتور هوگو را به دست آورد. این نویسنده را در سینما با فیلمهای «گزارش اقلیّت» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، «بلید رانر» به کارگردانی ریدلی اسکات و «یادآوری کامل» به کارگردانی پل ورهوفن به یاد میآوریم.
داستانها و فیلمهای مربوط به «تاریخ جایگزین»، زیرژانر گونهی «علمی-تخیّلی» است و زمانی را در گذشته و حال مجسّم میکنند که در واقعیّت روی نداده است یا آیندهای را تصویر میکنند که بر اساس رخدادهایی فرضی در گذشته شکل گرفته است. در ادبیات داستان قرن بیستم «ناکجاآباد نوین» نوشتهی هربرت جرج ولز اوْلین و «سرگذشت ندیمه» مارگارت اتوود یکی از معروفترین آثار این نوع ادبی است. مقالهی «اگر ژنرال لی جنگ گتیسبورگ را نبرده بود» دربارهی جنگهای داخلی امریکا از وینستون چرچیل، مقالهای معروف است که در همین مقوله میگنجد.
متأسّفانه و به هردلیل یا علّت، تصوّرکردن زمانی در گذشته، حال یا آینده که تیرهوتارتر از وضعیّت فعلی باشد در این گونهی داستانی بیشتر به چشم میخورد. این سریال هم از این قاعده مستثنا نیست ولی آنچه آن را از داستانهای مشابه متمایز میکند این است که دو زمان متفاوت در آن وجود دارند؛ یکی همراه با پیروزی متّحدین -که بستر اصلی وقوع سریال است- و دیگری پیروزی متّفقین که در فیلمهایی دیده میشود که نیروی مقاومت در برابر آلمان نازی آن را دست به دست میکنند. این فیلمها را کسانی آوردهاند که توان مسافرت بین واقعیّتهای گوناگون را دارند تا بتوانند مردم حاضر در واقعیّت حاکم را قانع کنند که جور دیگری هم میتوانند زندگی کنند.
داستان اصلی حدود دویست صفحه است ولی سریال پس از چهار فصل ده قسمتی به اتمام رسید و این نشان میدهد که نویسندگان تا چه حد قصّهی اصلی را بسط دادهاند. در واقع اصل داستان و روابط بین شخصیّتها به خودی خود جذّاب است، چه رسد به اینکه در ژانر علمی-تخیّلی هم باشد و تازه بحث واقعیّتهای جایگزین هم در آن وجود داشته باشد. تفاوت این سریال با دیگر سریالها از همان قسمت اوّل با ریتم تند داستان و تدوین سریع آشکار میشود. از همان ابتدا پیشبرد سریع وقایع و تدوین موازی گاه سه صحنهی گوناگون -که در فیلمهای سینمایی هم کمتر مشاهده میشود- آن را از دیگر محصولات تلویزیونی متمایز میکند که با خیال راحت میتوان تماشای آن را توصیه کرد. فردیّت شخصیّتها، درگیری و تضاد بین آنها و تصمیمهایی که سیر داستان را مدام عوض میکنند، کلاس درسی برای نویسندگان جوان است.
به موضوع اصلی ایما برگردیم؛ چرا از تصوّر کردن آیندهای بهتر ناتوانیم؟ همین سریال را ببینید، واقعیّتی دردناک و تحت دیکتاتوری آلمان هیتلری که تازه واقعیّت بهترش، واقعیّت زمان ماست که خود ما از دستش به تنگ آمدهایم! خود شما از کدام دسته از افرادید، از کسانی هستید که فقط حال نامطلوب فعلی را نفی میکنید یا توان تصوّر حال یا آیندهای که آزادی و عدالت حاکم باشد را هم دارید؟ در راهپیمایی ضدّجنگ شرکت میکنید یا راهپیمایی صلح*؟
*سؤال معروف از مادر ترزا
پینوشت: حالا که بحث توصیه به تماشا شد «اساس-جیبی» و «همتا» در سطحی پایینتر آثاری شبیه همین سریالند. برای درک جوّ حاکم بر امریکا در آستانهی جنگ جهانی، دیدن مستند «پنج نفر بازگشتند» به تهیّهکنندگی اسپیبرگ بد نیست. میان آثار سینمایی امسال هم فیلم «محاکمهی اکسیس سالی» غنیمت است.
"راهپیمایی ضدّجنگ یا راهپیمایی صلح" به قانون جذب ربط نداره؟
پاسخحذفچرا. دربارهی این قانون نظری ندارم ولی تاکید مثبت یا منفی روی هر چیز عملاً به تقویتش میانجامد.
حذف"به موضوع اصلی ایما برگردیم؛ چرا از تصوّر کردن آیندهای بهتر ناتوانیم؟"
پاسخحذفشاید چون آیندهی بهتری در پیش نیست.
سنتگرایان اصیل، که از فانتزیهای مدرن رویگردانند و به میراث ژانر علمی-تخیلی وقعی نمینهند، وعدههای مدرنیتهی نوزاد قرون ۱۸-۱۹ میلادی را سرابی بیش نمیدانند و گذشته را، اگر نه طلایی، دوران بهتری برای ادمیان میدانند. تو گویی همه چیز در دور شدن از سرچشمه در سراشیب فرسایش و سقوط اند.
اگر انتظار نمود امیدواری داشتیم به آن سوی مخالف باید مینگریستیم: ژانر علمی-تخیلی قاعدتاً باید پرچمدار آن وعدههای مدرنیته میبود. اما جز برههای کوتاه در دوران نوزادیاش که اینجا و آنجا و آن هم به ندرت، سادهلوحانه، اتوپیایی تکنولوژیک را -استریلیزه و سفید و همگن- به صحنهی خیالمان میآورد، دیگر این پرچم را فرو نهشته است. حال یا سترونی آن ایندهی "استریل" و انسانیت همگن و ماشینیاش جذابیتی نداشت و صحنه پردازی آن سقوط و فرسایش و رشد و گشایش حاصل از مقاومت آدمیان در برابر آن سقوط فرضی داستان بهتری برای مخاطبان است، یا ناخودآگاهانه آنان که با اسب تخیل تا انتهای پروژهی مدرن پیش میتازند نیز به همان نتیجهی سنتگرایان، منتها در صورتبندیای معکوس، میرسند: آیندهبینان چون سنت گرایان رو به گذشته ندارند، ولی اینان نیز چون آنان آینده را تاریکتر از امروز و حتی پیشرونده به فاجعه میبینند.
چون همه بر این موضوع توافق دارند بحثی نیست. الفاتحة مع الصلوات. :)
بزنیم به تخته بهخاطر این حجم امید و خوشبینی!
حذفمحاکمه اکسیس سالی که در رده فیلمهای علمی تخیلی نیست. واقعیه.
پاسخحذفبله، چون در حالوهوای جنگ جهانی دوّم بود گفتم.
حذفتو لابد در بطن جامعهای که میگویی بیشتر افراد از دستهی اولاند. من خودم پی ساختن آیندهای بهتر هستم و گمان نمیکردم که جزو اقلیتم!
پاسخحذف