پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۰
سعود ابن عبدالعزیز در زمان شاه سفری به ایران میآید و خواستار دیدار با آیتالله بروجردی در قم میشود. همه خوشحال میشوند که اگر پادشاه عربستان به ملاقات مرجع شیعیان بیاید، باعث سربلندی تشیّع و کمشدن مشکلات بین مسلمانان دو کشور میشود ولی بروجردی میگوید که من نمیپذیرم. بسیاری پادرمیانی کردند که ایشان از حرف خود برگردد از جمله خمینی جوان که شخصاً واسطه شد. بروجردی میگوید :«این آقا اگر به قم بیاید به زیارت من میآید به زیارت حضرت معصومه نمیرود و اگر هم آنجا برود، فقط فاتحه میخواند نه زیارت و این برای من قابل تحمّل نیست که پادشاهی وارد قم بشود و نسبت به امامزادهی واجبالتعظیمی توهین کند به زیارت نرفتن و من باعث این توهین نمیشوم.» راهکار برای پیشبرد تقریب، دوستی با آنان است ولی نه به قیمت دست کشیدن از عقاید. (تفصیل مطلب را از زبان سیّدحسین علوی بروجردی بشنوید)
خوب آدم نمیداند که با خواندن این مطلب بخندد یا بگرید. پادشاهی که به ایران میآید و متعلّق به مذهب دیگری است چرا باید به زیارت یک امامزاده (و نه حتّی امام) شیعیان برود؟ چرا حتّی رفتن و فاتحهخواندن کافی نیست و باید زیارتی را که شیعیان دوازدهامامی میخوانند بخواند؟ مگر قرار است تغییر مذهب بدهد؟ چرا اصلاً زیارت نرفتن او توهینی به حضرت معصومه است؟ اگر ملک سعود -فقط در صورت فرض- کوتاهی میکرد، آیا به معنای این بود که بروجردی از عقاید خود دست کشیده است؟ آیا برای طرف مقابل امکان دارد که از بروجردی یا مرجع دیگری در سرزمین عربستان درخواست مشابهی بکند؟ و سؤالهای دیگر.
قرآن در آیهی ۶۱ سورهی انفال به پیامبر میگوید «اگر کافران تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی» یعنی پیشنهاد باید از طرف آنان باشد ولی در آیهی ۶۳ سورهی آل عمران دربارهی اهل کتاب به پیامبر دستور میدهد که :«بگو ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمهی حقی که بین ما و شما یکسان است پیروی کنیم...». یعنی در آیهی دوّم اوّلاً پیشنهاد باید از طرف ما باشد و ثانیاً پافشاری بر مشترکات بین دو دین کافی است نه بیشتر. برای مثال قرار نیست آنان پیامبری حضرت محمّد (ص) را تصدیق کنند که از امامان شیعه هم برتر است چه رسد به یک امامزاده. اگر دستور برای ایجاد همدلی و نزدیکی با غیرمسلمانان این باشد، تکلیف دربارهی مسلمانان کاملاً روشن است. نتیجهی کنارگذاشتن قرآن و پیروی از معیار من درآوردی زیارتنامهخواندن برای امامزاده میشود دوری بلکه دشمنی بین پیروان دو مذهب.
میبینید که حالت متشنّج بین دو کشور و پیروان دو مذهب سابقهای پشت سر خود دارد و آن هم حکایت «مرغ یکپا دارد» است که سهم ما در این میان به مراتب بیشتر بوده است. فراموش نکنیم که رابطهای که بین شیخ الازهر و مرحوم بروجردی برای تقریب بین مذاهب شکل گرفت هم با ابتکار شیخ شلتوت به وجود آمد. شیخ فعلی الازهر نیز در ابتدا با موضعی معتدل نسبت به شیعیان روی کار آمد ولی دیدن بعضی برخوردها و سخنرانیهای تفرقهافکنانه باعث شد که در دیدگاه خود تجدید نظر کند. دیدار پاپ با آیتالله سیستانی هم -با علم به مشکلات جسمی سیستانی و محدویّتهای امنیّتی- با ابتکار و پیشقدمی پاپ و افتخار و امتیازی برای رهبر کاتولیکها بود. دعوت قرآن به دوستی و پرهیز از دشمنی را اگر معیار رفتار حکومت فعلی در منطقه و جهان قرار دهیم، کارنامهای پر از نمرات ضعیف خواهد داشت. شاید فقط استثناهایی مانند سیّدجمال اسدآبادی در گذشته و سیّدموسی صدر در زمان ما تلاش کردند مایهی وصل باشند نه فصل که به خاطر عدم همراهی دیگران نه تنها تلاششان به جایی نرسید، بلکه به قیمت جانشان تمام شد.
سلام
پاسخحذفامیرالمومنین صلوات الله علیه حسب نقل به همام می فرمایند : متقین آنهایی هستند که « عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم ».خدا در دل و جان آنها بزرگ جلوه کرده است .بهمین خاطر غیر خدا در چشمان آنها ناچیز و کوچک است.».صد البته که ناقلان و روایت کنندگان و مفسران این کلام حکیمانه بسیارند .اما کو آن کسی که حقیقتا ملتزم و مقید به این معنا باشد ؟
بسیار مایه تاسف است که مریدان و حواریون ،بدلیل مشاهده کرامات و خرق عادات و نیز مواجهه با عظمت و بزرگی شخصیت علمی و دینی و اخلاقی این بزرگان هاله ای از عصمت و تقدس دور ایشان می کشند و تمام گفتار و اعمال این بزرگواران را حتی اگر اشتباه و خطا باشد توجیه می کنند.
اگر سوال شود که به کدام دلیل عقلی و شرعی آقا این فرمایش را کرده اند گفته می شود که ما نمی دانیم ایشان چه مصلحتی دیده اند که این فرمایش را کرده اند .اما یقینا فرمایش ایشان مبتنی بر حکمتی است که ما از فهم آن عاجزیم و لابد اگر مصلحت بود خودشان بیان می کردند.
در این مورد خاص می بینیم که با وجود محرز بودن خطای آقای بروجردی رحمت الله علیه نوه ایشان با افتخار از اقدام ناصواب جدش دفاع می کند.
خدا باید لطف کند که به حقیقت مداری و حقیقت محوری ملتزم شویم و اعتقادت وباورهایمان را مدام در معرض محک و راستی آزمایی قرار دهیم و به مقام رفیع یکتاپرستی نایل شویم و بت هایی را که در طول تاریخ برای ما ساخته اند و جای خدا قرار داده اند بشکنیم و تابع حق و حقیقت باشیم.
متاسفانه نوعی غرور و خودبزرگبینی در بزرگان شیعه است که ارزشی برای دیگر فرق و مذاهب قائل نیستند. اگر جایی با آنان همنشین شوند هم بیشتر از باب تقیه است.
پاسخحذفعیار عزیز، ارجاع به قرآن و استدلالهای قرآنی که در آن زیارتنامهی امامزادهها پیدا نمیشود توهین به مقام ایشان است. این قرآن بر سر نیزه کردن نیست؟
پاسخحذف:)
سلام. مصداق "قضیه فی واقعه" است این نقل. وگرنه سیره اجتماعی و حتی فتوایی و فقهی آبت الله بروجردی در توجه جدی به اهل سنت و دیگر مذاهب، روشن است و مصداق های فراوان دارد.
پاسخحذفتا جایی که یادم میآید شما جزو مدافعان ایده زنده بودن جناب صدر بودید. از نظر خودتان برگشتید؟
پاسخحذفایشان همدرس و همسن آقای شبیری زنجانی بود؛ زندهماندن ایشان تا سن ۹۳ سالگی محال نیست امّا امید من تا یکی دوسال پس از سقوط قذافی باقی بود ولی با گذشت زمان و اخباری پیرامون توطئهی خارجی (و چهبسا دسیسهی داخلی) دیگر خیلی بعید است.
حذفموردی که در این نوشته در مورد شیخ شلتوت گفته نادرست است. من تحقیق مختصری در این مورد دارم:
پاسخحذفپیشنهاد اولیه برای مذاکره با شیخ شلتوت از علمای الازهر از طرف محمد مهدی خالصی و محمد حسین محمدی اردهالی و با هماهنگی با سید محمود طالقانی داده شد. این دو به ابتکار خود در سال ۱۳۳۱ به مصر سفر میکنند و شش ماه در آن جا اقامت میکنند و در این مدت مبانی تشیع را برای شیخ شلتوت مفتی الازهر تبیین میکنند. در پایان شیخ الازهر فتوا به حقانیت تشیع به عنوان یکی از مذاهب اسلامی میدهد و آن را در کنار چهار مذهب اسلامی سنی به رسمیت میشناسد.
بعد از این فتوا آقای بروجردی از قضایا مطلع میشود و هیأتی را برای تشکر از شلتوت به مصر میفرستد.
به همین دلیل نویسنده گمان کرده که شلتوت چون مستقل از مرحوم بروجردی فتوا داده به ابتکار خود و از طرف خود این کار را کرده است.