یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰
زندگیام چون خواب پروانه کوتاه بود
پرپر میزدم و هلهله میکردم
و آزادی مرا به نام کوچکم صدا میکرد
از زیر چشمبند شبیه هم بودند
مزدوران موظّف و پایهی دار
پاهای من امّا
آزاد و رها
با مرگ میرقصیدند
پس از قتل ستّار بهشتی نوشتم که «ما مستحقّ این تحقیریم». خشمگین بودم از خود و دیگران. حالا آن خشم درونی شده و ظهور و بروزش باید به گونهای دیگر باشد. وقتی «آفتاب آمد دلیل آفتاب» دیگر منطق و استدلال کاربرد چندانی ندارد. کسانی که بخواهند میبینند و کسانی که خود را به ندیدن زدهاند، هیچگاه نخواهند دید.
حتّی در «طرحی برای هر قتل احتمالی در زندان» هنوز صدایی از جایی برمیخاست؛ هنوز تکنمایندهای بود که لافزنانه بگوید ماجرا را پیگیری میکند، هنوز نظام خجالت میکشید اصل مسأله را مستقیماً تأیید کند و مدّتی وارد بازی نفی و انکار میشد؛ هنوز برخی مدافعان نظام با اظهار برائت، ریاکارانه حساب اصل نظام را از این کارها جدا میکردند؛ هنوز برای برخی مسئولان بهجهت قصور و کوتاهی پرونده تشکیل میشد و... حالا دیگر باید خیال همه راحت باشد چون پس از ۹۶ و ۹۸ و اسقاط هواپیما و قتلعام کرونا پوست نظام کلفت شده و چیزی را حاشا نمیکند.
شعر بالا را بکتاش آبتین پس از مرگ نوید افکاری سرود. او پاهای نوید را آزاد و رها و رقصان تصویر میکند ولی پاهای خودش با پابند به تخت بسته شده بود که مبادا کرونا کمکاری کند و زندانی رمق کافی برای فرار داشته باشد. در نظام مقدّس فعالیّت در کانون نویسندگان، درآوردن ویژهنامه و حضور در مراسم بزرگداشت قربانیان قتلهای زنجیرهای و احمد شاملو میتواند به مرگ بینجامد؛ امّا خیلی مهم است فراموش نکنیم که رهبر امّت اسلام گفته: «هرکس با سوءاستفاده از آزادی فکر، آزادی بیان و آزادی انتخاب موجود در کشور ادّعا کند به دلیل داشتن یا بیان عقیدهای مخالف حکومت تحت فشار قرار گرفته است، دروغ میگوید».
اینها همه نقد و اعتراض است، بدون ارائه راه حل چه فایده ای دارد؟
پاسخحذفhttps://www.khabaronline.ir/news/1590771
حذف