شنبه ۵ آذر ۱۴۰۱
چهار عنصر کمیاب معرفت، قدرت، ثروت و منزلت یک حلقهی رابط دارند و آن هم احترام است. کسب احترام مهمترین خواستهی بشر است به گونهای که در جوامعی که این عناصر به گونهای نابرابر هم تقسیم شده باشند ولی حاکمان -ولو به شکل صوری- در گفتار خود با احترام با مردم روبهرو شوند، این نابرابری کمتر موجب فروپاشی سیاسی میشود تا کشورهایی که حاکمان نگاهی از موضع بالا و تکبّرآمیز به ملّت داشته باشند. در این گونه جوامع چهبسا میزان بسیار کمتر نابرابری نیز میتواند به جنجالی غیرقابل مهار تبدیل شود. صحبتهای اخیر رهبرنظام در کوچکشماری منتقدان و معترضان بیگمان بنزینی بر آتش است و نشانگر اینکه قرار نیست در شیوهی برخورد حاکمیّت با مخالفان کمترین تغییری حاصل شود. احترام نه تنها در روابط سیاسی بلکه در روابط شخصی، کاری و دیگر جنبههای اجتماعی نیز امری حیاتی و سرنوشتساز است.
صحبتهای یورگن کلینزمان در شبکهی بیبیسی برای من خیلی جای تعجّب داشت چون با تنها چیزی که کاری نداشت فوتبال و کارشناسی آن بود و شبیه به یکی از شبهتحلیلگران دون پایهی سیاسی وطنی حرف میزد. او موقعیّتهای پرشمار ایران و خطراتی که روی دروازهی ولز ایجاد کرد را گویی مسئلهای کماهمیّت میدید که به جای آن روی رفتار بازیکنان درون و بیرون زمین تمرکز کرد. از دید او داور چون از امریکای جنوبی بود و آنجا هم طرفداران و بازیکنان چنین رفتاری دارند، خیلی کاری به کار ایرانیان نداشت و مجری برنامه هم بلافاصله پرسید که اگر داور اروپایی بود روند کار تغییر میکرد؟ و جوابی که میخواست دریافت کرد. برنامه از قبل صحنههای برخورد بازیکنان ایران با ولز را آماده کرده بود که روی صحبتهای کلینزمان نشان دهد. همایشان کمی بعد افزود که حالا میتوانید درک کنید که چرا کیروش در کلمبیا و مصر موفّق نبود ولی در ایران موفّق میشود و یادش میرود که -گذشته از شباهتهای فرهنگ ایران و مصر- کلمبیا یکی از کشورهای آمریکای لاتین است و با معیار او کیروش باید آنجا هم موفّق میشد. از دید او بازیکنان ایران گویی در خانه بازی میکنند چون ایران و قطر در خاورمیانهاند و آبوهوایی شبیه به هم دارند. اطّلاع کارشناس فوتبال از جغرافیا در همین حد است.
کارگردان برنامه بارها موقعیّتهای نصفه و نیمهی ولز را نشان داد ولی لازم ندید که گل آفساید ایران و دوباری که ایران توپ را به تیر دروازه زد نشان دهد یا چیزی دربارهی آن بگوید. شور و هیجان کشورهای امریکای لاتین یا بخش لاتین اروپا مثل اسپانیا و پرتغال (ایتالیا از قلم نیفتد) را تعبیر به پرخاشگری کردن از زبان یک آلمانی خیلی عجیب نیست. فوتبال خونسرد و بیاحساس آلمانها نقطهی قوّت -و گاهی پاشنهی آشیل- آنهاست امّا آنچه بسیار عجیب بود این بود که کلینزمان هنگام اشاره به باخت ولز میگفت «متأسّفانه» ولز بازی را باخت. اگر یک ولزی یا حتّی بریتانیایی چنین بگوید جای شگفتی ندارد امّا چرا باید برای تو جای تأسّف داشته باشد که ایران ولز را ببرد؟ هرچه دو کارشناس دیگر روی برتری و استحقاق ایران تأکید کردند کلینزمان چیز دیگری گفت در حالی که باید قاعدتاً امر برعکس میبود. کارشناس آلمانی فراموش کرده بود که به عنوان یک عضو فیفا باید نگاهی برابر و احترامآمیز به تیمهای مختلف داشته باشد. کیروش هم که میدانید اینجور مواقع کم نمیآورد و جواب درخوری به او داد.
امیر حاجرضایی خیلی وقت پیش گفت که فوتبال در کنار مذهب یکی از عناصر استحکامبخش جامعهی ایران است و پربیراه نمیگفت. من خیلی پیش از این قضایا و این اعتراضات گفته بودم که تیمهای نظامی یا وابسته به ارگانهای قدرتمند اقتصادی به جای تشکیل یا رفتن به قم و همدان باید در زاهدان و سنندج تأسیس شوند تا مایهی تقویت پیوندها بین اقوام ایرانی شوند. رفتوآمد تیمهای بزرگ و کوچک به بخشهای مهجور کشور، هم باعث رونق اقتصادی میشود و هم آنها را جلو چشم میآورد تا دیده شوند و احساس شهروند درجهدو بودن نداشته باشند ولی کو گوش شنوا؟ احترامگزاری و دیگری را لایق آنچه خود داریم پنداشتن، نقطهی آغاز هر گونه اصلاح ساختاری در جامعهی ماست.
برنامههای ورزشیشان تفاوتی با برنامههای سیاسی ندارد. جهتگیری و محاسبه منافع در همه آنها کاملا روشن و واضح است.
پاسخحذفدروازه بانشون با پا رفته روی صورت طارمی بعد ما خطای زیاد میکنیم!
پاسخحذفیورگن بی تربیت
سلام جناب ایمایان. من یک نکتهای رو میخوام بگم که مربوط به فضای سیاسی کشوره. البته خیلی به این نوشته شما و فوتبال مربوط نیست، اما تماما بیربط هم نیست. بگذریم. همیشه برام سوال بود که چرا رهبر جمهوری اسلامی وقتی میتونه با سخنانش آب روی آتش بریزه و معترضان رو آروم کنه، چرا این کار رو نمیکنه و دائم خط و نشون میکشه و معترضان را تحقیر میکنه و ... گذشته از اینکه همهی تمامیت خواهان کمابیش چنین ویژگیهایی رو دارند اما باز برام سوال بود که خب جاهایی به نفعش میشد ولی اینکه اصلا حاضر نباشی کلمهای باج بدی دیگه واقعا عقلم نمیکشید.. موضوع گذشت تا چندی پیش که در توییتر وارد شدم و دیدم گروهی از کاربران طرفدار ولایت یا به قولی ارزشی هستند. حالا جدای از آن فاکتوریهایشان سعی کردم با چند تن از به ظاهر عقلایشان بحث کنم. همانها که دقیقا حرف رهبری را تکرار میکنند. دو چیز فوقالعاده برایم جالب بود و حالت کشف داشت. اول اینکه وقتی ما نمیتوانیم یک کاربر ارزشی معقول که حالا کارهای هم نیست را مجاب کنیم ( چون به هرحال او هم در همین جامعه زندگی میکند) چطور میشود یک رهبر با بیشمار چاپلوس و فدایی و توهم و .. را قانع کرد. و نکته دوم که فهمیدم این بود که رهبری حرف ارزشیها را تکرار میکند و نه برعکس. یعنی مجموعه ارزشی ها دربارهی مسایل روز اظهار نظر های محیرالعقول میکنند و رهبری آن را تکرار میکند. یاد شعر مولانا افتادم که میگفت: جمله شاهان بردهی بردهی خوداند.به هر حال گفتم هم این نکته را بگویم و هم قدردانی کنم از نوشتههای خوبتان که سالهاست مشتریاش هستم. ارادت
پاسخحذفبله شعراء ۳۴ را با اعراف ۱۰۹ مقایسه کنید تا ببینید دقیقاً به همین مطلب به ظرافت اشاره شده.
حذفجناب شبح. کسی زمان فرمانروایی فراعنه مصر رو که ندیده. لذا شما هم بنا به قاعده اوکامز ریزر* برابری اون دو جمله در اون دو "آیه" رو به پای کمبود خلاقیت و ضعف درنویسندگی و/یا تنبلی نویسنده اون دو آیه بنویس که هر مصیبتی که میکشیم از همین اسلام غزیز شماست.
پاسخحذف* occam's razor
متن مثنوی که صریح و رساست و ضعف و تنبلی در نویسندگی ندارد. مولوی هم خودش را شاگرد و پیرو نویسنده آن دو آیه میداند.
حذفاز خود می پرسم آیا اصلاً آیا آن آیه را با دقت خواندید؟ انقدرعادت به قبول کردن ایدههای کلیشهای بدون تحقیق مستقل کردهاید که احتمالاً بدون زحمت خواندن دقیق آن دو آیه حکم به «برابری» دو آیه و «تنبلی» نویسنده میدهید. (کلیشهی تکراری بودن آیات قرآن). آن دو آیه شبیه همند ولی یکسان و تکراری نیستند. شباهت و تفاوتشان در کنار هم همان معنیای در دل دارد که به آن اشاره شد. همین یک مورد هم نیست و تقریباً هر تشابهی درآیات کاملاً مجزا با تفاوتی ظریف و معنادار همراهست که نشان میدهد حرف شما در مورد نویسنده و ضعف و تنبلیاش روی هوا و سرسریاست. البته نه اینکه خوانش حاکمان از قرآن با دقت و حکیمانه باشد، که آن خوانش نه تنها سرسری بلکه مغرضانه هم هست. اتفاقاً به همین کلیشهی «تکرار برای تلقین» هم باور دارند.
حذفنمیدانم دیدن زمان فرمانروایی فرعون چه ربطی به ماجرا دارد. فرعون قرآن نماد پندارورفتاریست که کاملاً شرح داده شده اند. اگر با این رفتار و پندارمشکلی ندارید، پس موافق خودکامگانید و باید پرسید مشکلتان با «مصیبتی که در آنیم» چیست؟ و اگر ادعا دارید که هیچ فرعونی در تاریخ چنین رفتار خودکامهای نداشته است بفرمایید ادعای خود را ثابت کنید، و البته نمیدانم چه سودی برای کسی خواهد داشت.
این برداشت از دو آیه را جایی مطالعه کردهاید یا خودتان به آن رسیدید؟
حذفمفسران سنتی به تفاوت دو آیه اشاره کردهاند و نتیجه گرفتهاند که هم فرعون و هم اطرافیان به حضرت موسی نسبت ساحری داده بودهاند و با مشورت هم کار میکردهاند. ولی این یک «برداشت» نیست، خوانش قرآن به مثابه گزارش تاریخی است. حتی اگر این متن را صرفاً یک «گزارش تاریخی» بدانیم (که نیست)، میتوان مثل دوست ناشناس اول از رفتار فرعون همان نتیجه را گرفت که وی از مشاهده گفتاررهبر و ارزشیها گرفت: که فرعون هم دهنبین اطرافیان خود بودهاست؛ و یا اینکه فرعون واطرافیانش نیز خود را در یک اتاق اکو ایزوله کرده بودهاند و تنها آنچه میشنیدهاند تکرار میکردهاند.
حذفاما از دید باورمند یا ناباورمند، قرآن [فقط] گزارش تاریخی نیست و باید پرسید مقصود گوینده چیست؟ اینکه بگوییم «نویسنده تنبل بوده» پاک کردن صورت مسئله است، چون نه تنها دلیلی برآن نداریم، بلکه (و مجال این بحث اینجا نیست) قرآنشناسان معاصر با ارائهی مثالهای متعدد به اینکه چگونه اینگونه تفاوتها در قرآن بی معنی و تفننی نیستند اشاره کردهاند. منظور اینست که این گزاره که «این تفاوت به تصادف نیست» با مراجعه به متن خود قرآنی که در دست داریم ثابت شدنیست.
این مثال خاص را جایی ندیدهام (واشرافی هم به هر آنچه در مورد این موارد نوشتهاند ندارم و چه بسا کسی به آن اشاره کرده باشد) ولی این سؤال پابرجاست که چرا چنین تفاوتی گزارش شده، یا به آن دراین «طرحی از خودکامگی» اشاره شده؟ خود شما چه فکر می کنید؟