سهشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۲
افسردگی مانند زنی در جامهی سیاه است؛ اگر سر و کلهاش پیدا شد او را از خود نران. با او مثل یک مهمان رفتار کن. او را به درون دعوت کن. به او یک صندلی تعارف کن و اجازه بده حرفهایش را بزند.
من آنچه برایم رخ داده نیستم، آن کسیام که تصمیم گرفتهام بشوم.
کفشی که اندازهی یک نفر است، پای شخص دیگر را میزند. یک راه و روش واحد برای زندگی وجود ندارد.
آونگ ذهن همیشه بین بامعنی و بیمعنی تاب میخورد، نه بین درست و غلط.
هرجا عشق حاکم است، جایی برای خواست قدرت نیست و هرجا قدرت حکم میراند، عشق غایب است.
ترسناکترین امر این است که کسی را بیقیدوشرط بپذیری.
در برابر هر چیزی مقاومت کنی، آن چیز اصرار بیشتری میکند.
ما قادر به تغییر هیچ چیز نیستیم، مگر اینکه ابتدا آن را بپذیریم.
جهان از تو میپرسد: «که هستی؟» و اگر ندانی، خودش به تو خواهد گفت.
در هر آشوبی کیهانی نهفته و در هر بینظمی، نظمی پنهان مستتر است.
پرسیدن سوال درست نیمی از حل مسئله است.
اجتماعیترین، سیاسیترین و معنویترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که اجازه ندهیم سایههای درون ما روی دیگران منعکس شود.
پیشین: ایماگویههای کییرکگارد
ایماگویه نهم یعنی جهان میتواند یا بهتر است الهامبخش ما برای تعیین هویتمان باشد؟
پاسخحذفبرعکس. میگوید یا تو خواست خودت را بر جهان تحمیل میکنی یا شرایط و محدودیتها تعیین میکنند چه کسی باشی.
حذفاز شخصی که به ناخودآگاه جمعی و آرکتایپ های شخصیتی معتقد بود جالب است این همه تاکید بر اختیار آدمی
پاسخحذف