زندانبانان آینده

                                                                                                            سه‌شنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۳


در زمان اصلاحات بحثی درگرفته بود بر سر تقدّم توسعه‌ی فرهنگی بر توسعه‌ی سیاسی و اجتماعی. این تقدّم، تقدّم زمانی نیست یعنی ابتدا این بعد آن؛‌ تقدّم ذاتی است یعنی تا سطح فرهنگ جامعه فرق نکند هر تغییری در اجتماع سطحی است و لاجرم موقّت و ممکن است اوضاع به شکل سابق یا حتّی بدتر برگردد. توسعه‌ی فرهنگی نیز مبتنی بر تغییر از درون است؛‌ انسانها باید از قید و بند سنّتها، تقلیدها، جزم‌ها و خودمحوری‌ها رها شوند. آزادگی سنگ‌بنای آزادی است و نه به عکس. در غیر این صورت برای مثال در انقلابها جای زندانی و زندانبان عوض می‌شود ولی زندان باقی می‌ماند. بررسی عاقبت انقلاب ۵۷ و بهار عربی برای نمونه بد نیست.

 

با خیزش ژینا بخت به عدّه‌ای رو کرد که خودشان هم فکر نمی‌کردند جز زدن حرفهای تکراری در رسانه‌های زنجیره‌ای خارج کاری داشته باشند ولی چند نفر آدم حتّی توان تشکیل یک جمع محدود با هدف کمک به ایجاد تغییری ملموس در جامعه را هم نداشتند. خیلی سخت است که فکر کنیم این گروه متشتّت و طرفدارانشان توان مدیریّت هر گونه حرکت اجتماعی را در «فردای آزادی»‌ داشته باشند. یکی بحث وکالت را پیش کشید،‌ طرفداران این یکی به دیگری حمله کردند و همفکران سوّمی اختلافات پنجاه‌سال قبل را پیش کشیدند و به روی هم اسلحه کشیدند. 

  

به فضای مجازی نپردازیم نیز بهتر است. از ولایتمداران و نظام‌زدگان که انتظاری نیست ولی گروههای مخالف نظام یا به‌اصطلاح برانداز چنان نمایشی از دریدگی،‌ انگ‌ و اتّهام‌زنی و شایعه‌سازی راه انداختند که به قول دوستی آدم ترجیح می‌دهد از اژدهای هفت‌سر به اژدهای سه‌سر پناه ببرد. یکی از آنان به کنایه نوشته بود که «براندازان بدند چون فحش می‌دهند» نه عزیز، فعلاً کاری جز فحش‌دادن از بعضی‌ها  برنمی‌‌آید،‌ معلوم نیست اگر قدرتش را داشته باشد چه‌ها خواهد کرد.


یادداشت فائزه هاشمی نیشتری بود بر زخم آزادی‌خواهی‌‌نمایی و استبدادطلبی. به گمانم هر حاشیه‌ای بر این نوشته‌ی تلخ نالازم است چون خودش حیّ و حاضر است و اندیشه‌ی خواننده را به داوری می‌طلبد. زیدآبادی به درستی نوشته که نوشتن چنین یادداشتی شجاعتی ورای به چالش‌کشیدن مخوف‌ترین حکومتها می‌خواهد. متأسّفانه در اکثر مواردی که مصلحت‌گرایی به جای حقیقت‌گرایی نشست، حاصل چیزی جز به مسلخ‌بردن حقیقت نبود.

 

سالها پیش بهاره هدایت یکی دو یادداشت خلاف جریان اصلی منتقدان نظام نوشت که بازخوانی‌شان بد نیست (یک و دو). جدای از تغییر موضع او به عنوان عضو جنبش سبز، منظورم جنبه‌ی نقد از خود این دو نوشته است. البتّه با تغییر محتوای فکری ایشان -که حق او و هر کس دیگر است- روش او نیز عوض شد چنان‌که در انتخابات اخیر به جای تلاش بیشتر برای اثبات موضع خود (شرکت‌نکردن در انتخابات) به نفی موضع دیگران (اباذری و صمیمی) پرداخت. اینطور است که نقش‌ها عوض می‌شود. یک‌بار دیگر یادداشت فائزه هاشمی را بخوانیم.

  

پ.ن: دقّت کنید که چه تعداد از رسانه‌های خارج حاضر به انعکاس یادداشت خانم هاشمی ـآن هم عمدتاً به شکل انتشار بخش‌هایی از آن- شدند. این تفاوت رسانه‌ی آزاد است با «رسانه‌ی من،‌ اسلحه‌ی من».

۳ نظر:

  1. آن کسانی که فائزه به عنوان دیکتانور از اونها نام میبره چه کسانی هستند؟

    پاسخحذف
  2. "نقد"ها به نامه فائزه هاشمی بیشتر از اینکه به محتوای آن باشد، به پدر و خانواده او بود. تکلیف اصلاح‌طلبان حامی نامه او هم که از پیش معلوم است. نمی‌دانم با انتشار نوشته نسرین ستوده به او چه انگی می‌چسبانند.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics