جمعه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱
شعارها چکیده و خلاصهی خواستههای اجتماعیاند که به خودی خود بد نیستند. شعار خوب داریم و شعار بد، شعاری که بوی مرگ میدهد و شعاری که نوید زندگی، شعاری که به سمت درست تاریخ اشاره میکند و شعاری که به سمت اشتباه. نکته مهم اینجاست که شعارها صریحاند و در تقابلاند با ابهام و ایهامی که ذات هنر است. اثر هنری -اینجا: فیلم- یک نمای بیرونی دارد که نوک کوه یخ است و باقیمانده سهم تماشاگر است که آن را تخیّل و تعقّل کند. هرچه بخش باقیمانده بزرگتر و چندلایهتر، فیلم زیباتر و ماندگارتر.
۲
ساختار سیاسی بلکه فرهنگ اجتماعی ایران پر از تابوهاست. به چالشکشیدن یک یا چندتا از آنها به سادگی میتواند یک اثر هنری را مورد توجّه کوتاهمدّت قرار دهد ولی برای فیلمشدن یک فیلم به چیزهایی بسیار بیشتر نیاز است. برای درک اینکه فلان فیلم چه چیز بیش از تابوشکنی دارد کافی است فکر کنیم که این فیلم در سرزمینی ساخته میشد که آن تابوها وجود نداشتند، آنگاه باز هم صرف وقت برای تماشایش میارزید؟ زنی میانسال خواستار رابطه با یک مرد (ظاهراً هر مردی) است و پس از یک یا چند ناکامی (مثلاً نانوایی) رانندهای را به خانه دعوت میکند. مرد پس از چند ناپرهیزی از جمله خوردن چیزهایی که برایش ضرر دارد، افراط در شرابخواری و اضافهکردن ویاگرا به محتویات معدهاش میمیرد و جسدش روی دست زن میماند. بیش از این چه؟
۳
کل فیلم روی بازی لیلی فرهادپور میچرخد که بازی -یا نابازی- او مناسب لحن فیلم و کاری است که میخواهد بکند. نشست ماهانهی زنان سالمند نیز بانمک از کار درآمده و باید خستهنباشیدی گفت به اسماعیل محرابی که در هشتادسالگی (در فیلم: هفتادساله) همچنان سرحال است و میزند و میرقصد و انرژی میدهد. فیلم صحنههایی دارد که چندان واقعی نیستند مثل گیردادن گشت ارشاد به دخترک در پارک که حتّی در زمان ساختهشدن فیلم هم چنین پوششی به دستگیری نمیانجامید. زن سنّتی نیست ولی دخترش از اینکه دوست مرد دارد تعجّب میکند (پاکبان پارک) و ویاگرا خریدن مرد هم که لطیفهی بانمکی است. سازندگان فیلم آگاهانه و با در نظرداشتن پیامدهایش آن را ساختهاند که ظاهراً به اهداف خود رسیدند ولی چه بهتر که دفعهی بعد به چیزی بیش از تابوشکنی فکر کنند و داستانی تعریف کنند که جایی برای تفسیرهای متنوّع باز بگذارد و با مرگ هم تمام نشود.
پ.ن: این یادداشت فضای مجازی را پس از مرگ یوسا نقد میکند. از دید من کاربران عادی گناهی ندارند باید -مانند نقل قولی که از شفیعی کدکنی میشود- تیغ نقد را متوجّه خواص کرد. برای نمونه این نوشته خواننده را با ردیفکردن نامهای فیلسوفان و نقل قول از آنها مبهوت میکند ولی اساس استدلال آن متوقّف بر این است که راننده برای خریدن قرص «قلب» به داروخانه رفته و چون وقت نکرده آن را بخورد، میمیرد. طبعاً بدون شرح.
همین حرف را درباره بیشتر فیلمهای زیرزمینی ایران نمیشود زد؟
پاسخحذفچرا.
حذفشما منظور فیلم رو نفهمیدید. منظور از کیک «کیک زرد هستهای»ه و وضعیت مرد در آخر فیلم وضعیت نظامه که بعد از زدن مواد توهمزای مقاومتی منطقهای و ویاگرای موشکی به سنکوب دچار شده وبه این حال و روز افتاده. خانمه هم نماد شهوت اقتدار سیاسی نظامیه که نظام رو به تله انداخته. 😀🤪
پاسخحذف