شنبه ۶ دی ۱۴۰۴
«غریبگی» از مضمونهای آشنای فیلمهای بیضایی است که در نام دوتایشان به تصریح و در داستانهای دیگر کمابیش و به شکل پنهان وجود دارد. شخصی به جهان یا فضایی پرتاب میشود که با آن بیگانه است و چیزی از آن نمیداند و آنان نیز از او. نزدیکترین مثالش خود انسان که در هیئت کودکی با لوح سپید ذهن به این جهان گام میگذارد و با دنیایی از پیشفرضها، خوب و بدها، دوست و دشمنها، درست و نادرستها و فرهنگهایی روبهرو میشود که انتخاب خودش نبوده و حالا باید به تشویق خانواده و جامعه آن را بپذیرد.
نمونهی بارزتر هر کسی است که به عنوان روشنفکری خودآگاه یا کسی که چونوچراکردن در تمام باورهای رایج را سرمشق خود قرار داده با این جهان روبهرو میشود و بهناچار احساس غریبگی میکند چون دیگران مانند او نیستند و به اجبار یا اختیار گزارههایی مشخّص را به عنوان لازمهی داشتن فلان ملیّت، قومیّت، آیین و فرهنگ پذیرفتهاند و عجیبتر آنکه به کسی که همچون آنان نیست، به چشم یک وصلهی ناجور، یک استثنا یا غریبه نگاه میکنند.
چنین کسی به جرم آنکه رهرو مسیری است که دیگران نساختهاند همیشه تک میافتد و انگشتنمای -نه تنها عوام بلکه بدتر از آن- خواص میشود. فهرست شاعران، فیلسوفان و هنرمندانی که به این جرم نتوانستند تمام آنچه دارند را در دورهی محدود زندگی خود به جامعهی خود بیفزایند، چندان هم کم نیست.
چنین عیّار تنهایی با شمشیر خرد اجدادی خود باید به جنگ همهچیز و همهکس برود؛ مردمی که توانایی پرسش را از دست دادهاند، تهیّهکنندهای که فیلمهای او را سودده و در خور سرمایهگذاری نمیبیند، بازیگری که صراحتش را دربارهی بلدنبودن زبان فارسی نمیپسندد، روشنفکر چپی که سخنانش را در شبهای شعر گوته و انتقادش از برخورد روشنفکران چپ با شاهنامه به خاطر دارد، روشنفکر راستی که او را گذشتهگرا و دمده میداند، مذهبینمایی که نگاه او به آیینها را درست نمیداند و پیشینهی خانوادگیاش را پیش میکشد، سکولاری که پرداختنش به حسین و علی (ع) را نمیپسندد، مسئول سانسوری که نوشته، نمایش و فیلمش را کاری از یک متّهم بالقوّه میداند و... چنین کسی حتّی در وطن خویش نیز غریب است چه رسد به آن سوی دنیا.
بیضایی در عوض خواند و آموخت و به هزار زبان آنچه داشت با همه قسمت کرد و بر فرهنگ مرگگرای سوگوار شورید و روز رفتنش خلاصهای شد از زندگی او چرا که مصادف روز آمدنش شد تا امسال و هرسال روز ۵ دی مجبور باشیم به جای تسلیت، به هم تبریک بگوییم ولادتش را.
نمی از یمی: بهرام؛ غریبهی بزرگ، التماس نمیکنم، دو گونه اظهارنظر دربارهی بیضایی، در جستوجوی زمان از دسترفته، جدال با جهل، سگکشی، تعزیهی «مسافران»، نوبل ادبیات

با اینکه میدونستیم احتمالش کمه ولی همهش میگفتیم میاد و آخرین کارشو در ایران روی صحنه میبره یا فیلمشو میسازه. افسوس.
پاسخ دادنحذف