به خود افتخار كنيم

ایرانیان پیش از این نیز الگویی برای ساکنان خاورمیانه بوده‌اند. ملّی کردن کانال سوئز پس از ملّی کردن صنعت نفت ایران و با الگوبرداری از آن انجام شد و در مصر بسیاری نام فرزند پسر خود را «مصدّق» گذاشتند. انقلاب ایران هم پیش از آنکه وجهه‌ی غلیظ مذهبی بیابد، به عنوان انقلابی در جهت مردمسالاری و نفی شاهنشاهی، انعکاس گسترده‌ای در منطقه پیدا کرد و خانواده‌های سلطنتی موروثی عربی را به وحشت انداخت. حرکت اصلاح‌طلبان ایرانی هم با دقّت از سوی تحصیلکردگان کشورهای منطقه- به خصوص کشورهای عربی- دنبال می‌شد. خاتمی و آزادیخواهان- برعکس آنچه از رسانه‌های رسمی تبلیغ می‌شود- محبویّتی فراتر از احمدی‌نژاد در منطقه داشتند و دارند. احمدی‌نژاد هم به خاطر حرفهای ضدّ اسرائیلی خود مورد توجّه قرار گرفت نه نوع حکمرانی در ایران.
خواندن مطلبی از این دست که جوانان چینی با دقّت رویدادهای اخیر ایران را دنبال می‌کنند، بسیار جالب است. اینکه آنان به دنبال موسوی خود هستند و زندگینامه‌ی میرحسین موسوی را در وبلاگهایشان گذاشته‌اند برای من شگفتی‌آور بود. حرکتهای اخیر ایران وامدار هیچ انقلاب رنگی نیست. کسانی که با نقل قولهایی از رهبر فقید ایران به خیابان می‌آیند، با گرجستان کاری ندارند. از روز روشنتر است که احمدی‌نژادها فقط در دوران جدید امکان ظهور می‌یابند و گرنه رهبری که در میان خواندن نامه‌ی گورباچف به خود- بی‌اعتنا به آداب دیپلماتیک- حرف شواردنادزه را قطع می‌کرد و جواب را همانجا نقد تقدیم می‌کرد اجازه‌ی عرض اندام به لافزن نادان و پرمدّعایی چون احمدی‌نژاد نمی‌داد.
ایرانیان به دنبال بی‌قانونی نیستند. تجمّع و راهپیمایی اگر مخل به مبانی اسلام نباشد، طبق قانون اساسی آزاد است و آنکه این آزادی را نقض می‌کند قانون‌شکن است نه کسانی که از حقی که قانون اساسی به آنان داده استفاده می‌کنند. دیروز برعکس انتظار من تمام آنچه پیشتر از زبان احمدی‌نژاد می‌شنیدیم ( مثل آنکه فلان مؤسّسه‌ی تحقیقاتی صهیونیستی است یا غرب در فساد غرق است یا مانند آن) از زبان خطیب جمعه شنیدیم، حتّی نزدیکی دیدگاه‌های احمدی‌نژاد به رهبر یا اختلاف هاشمی و رهبر که بیشتر چیزی بین شایعه و تحلیل بود، به صراحت بیان شد. یک هفته‌ی آینده قرار نیست که جلو تظاهرات گرفته شود ولی رهبر گفته اگر بس نکنید باز هم در خطبه‌ای دیگر « صریح‌تر» به میدان خواهد آمد. ولی او خود را در برابر موسوی یا« جوانان شلوغ» قرار نداد، بلکه خود را در برابر خیل عظیمی قرار داد که طبق آمار غیرموثّق وزارت کشور نیز در تهران اکثریّت را دارند.
مسعود بهنود در وبلاگش یادداشت داستان‌نویسی را گذاشته که حکایت معروفی را نقل کرده است. حکایت پدری که پسر تن‌پرورش را برای کار و پول درآوردن از خانه بیرون می‌فرستد ومی‌گوید تا فلان مقدار پول نیاورده‌ای حقّ بازگشت به خانه را نداری. مادرش از روی مهر مادری پول را به او می‌دهد و پسر پس از یک روز خوشگذرانی و تفریح پیش پدر بازمی‌گردد و پول را به او می‌دهد ولی پدر با بی‌اعتنایی پول را در تنور می‌اندازد. دو سه روز این اتّفاق می‌افتد تا اینکه روزی خود تصمیم می‌گیرد کار کند یا مادرش پول لازم را نداشت. پدر که پول آن روز را در تنور می‌اندازد، پسر با خشم و شتاب دست در تنور می‌کند تا سکّه را دربیاورد و پدر می‌گوید که حالا معلوم شد که تو این را برعکس روزهای دیگر با دسترنج خود به دست آورده‌ای. مرد و زن و پیرو جوانی که دست در دست کودکانشان بی آنکه کسی آموزشی به آنان داده باشد، سکوت و حضور خود را به رخ حاکمان می‌کشند، می‌بینند حاکمیّت رأیی را که با فکر و تشخیص خود برگزیده بودند در تنور صندوقهایی مشکوک انداخته است و برای یافتن آن به خیابان آمده‌اند. اینان اگر به خانه هم برگردند، دیگر مثل سابق نخواهند بود، آن حدّاقل اعتماد متقابل بین دو طرف برای همیشه از دست رفته است. اگر این مشارکت عظیم نبود، این اعتراض بزرگ هم نبود. اینان چشم به دهان هیچ دولت یا رسانه‌ی غربی ندوخته‌اند، بر عکس این رسانه‌های خارجی هستند که از تصاویر جدیدی که از ایران می‌بینند تعجّب کرده‌اند. ربط دادن آنان به رسانه‌های خارجی تلاش مذبوحانه‌ی آوازه‌گری رسمی است. آنها الگویی ندارند ولی این شایستگی را دارند که باز هم مثل گذشته سرمشق دیگران قرار بگیرند، هر اتّفاقی که بیفتد مهم نیست، مردم باید به خاطر صبوری و پختگی این چند روزه به خود افتخار کنند چون انگار همه با هم به بلوغ سیاسی کم‌نظیری رسیده‌اند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.