پیوند مخالفان قدیم و جدید فلسفه

     
  
پارسال درباره‌ی کتاب مهدی نصیری و سیر جدید فعّالیّتهای او ایمایی نوشتم به نام« مخالفت جدید با فلسفه» (بخش اوّل، بخش دوّم). «جدید» از آن رو که این رویکرد در پی سخنان اخیر رهبر درباره‌ی علوم انسانی آغاز شد و نه تنها علوم انسانی غربی نوین که فلسفه‌ی اسلامی را هم در برگرفت.
خُب، حالا به نظر می‌رسد که – از آن رو که نه تنها ناریان و نوریان، بلکه تمام انواع و اقسام، همانندان خود را جاذبند- نقد فلسفه (از هر نوعش: غربی، اسلامی به اضافه‌ی عرفان و تصوّف)، مخالفان جدید و قدیم فلسفه را به هم رسانده است. پیشتر مکتب تفکیک را بیشتر در خراسان می‌شد یافت و البتّه برخی خراسانیان مرکزنشین امّا حالا با مجلّه‌ی «سمات» به پایتخت نیز آمده و از دید من در آینده‌ی نزدیک جوانان زیادی را هم جذب خواهد کرد. نفی مطلق «دیگری» و به دنبال خلوص محض (خودی، اسلامی، شیعی، ...) بودن همیشه وسوسه‌برانگیز است؛ به این موضوع، توصیه‌ی شخص حاکم و همراهی و حمایت قدرت را نیز بیفزایید.
در «اوّل دفتر» نصیری از توطئه‌ی بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس برای برساختن مدرسه‌ی جدیدی در برابر اهل بیت با راه انداختن نهضت ترجمه گفته و فلسفه و تصوّف را میوه‌ی این نهضت خوانده است. وی نام برخی شاگردان امامان و علمای شیعه را که با فلسفه مخالف بودند می‌آورد و در پایان، فلسفه، مدرنیته و عرفان را زایل کننده خلوص فرهنگ دینی می‌پندارد و خواهان نقد و ردّ آنان می‌شود.
مقاله‌ای از مصباح یزدی در نقد معاد ملّاصدرا، ردّ وجود مجرّدات از حسن میلانی و بررسی اسلامیّت حکمت متعالیه از دید میرزای اصفهانی از دیگر مطالب این شماره‌اند. گفتگوی نصیری با محسن غرویان رئوس اشکالات طرفداران جدید مکتب تفکیک را به نمایش می‌گذارد (بدون شرح یا توضیح): آیا فلسفه اسلامی را مرادف عقلانیّت می‌دانید؟ چرا بسیاری از علمای شیعه بین فلسفه و اهل بیت تعارض می‌بینند؟ آیا خبر دارید مطهّری می‌گوید توحید ملّاصدرا توحید قرآن نیست؟ (غرویان می‌گوید: امام که قبول دارد) و پاسخ می‌شنود اتّفاقاً امام هم در چهل حدیث سه اشکال به ملّاصدرا می‌گیرد. آیا اگر دینی برای فهم مبانی خودش به افکار دیگر ملل مشرک و کافر محتاج باشد، کامل است؟ کدام نوع فلسفه، عقلانیّت است و  چرا این همه فلسفه داریم؟ چرا مدّعیان عقلانیّت نتوانسته‌اند به یک فلسفه‌ی واحد برسند؟ قدیم بودن عالم در فلسفه چرا مخالف قرآن است؟ و در پایان ... «مدارس جدید و دانشگاهها در ایران برای مبارزه با فرهنگ دینی تأسیس شد.»
جستاری در مکتب ابن عربی، ( جعفر مرتضی عاملی) ایرادهایی از سر دلسوزی و البتّه خدشه‌پذیر به ابن عربیست و از همه جالبتر نوشته‌ایست از مرتضی رضوی به نام «بازخوانی مأموریّت و نقش هانری کربن در ایران» که روایتی نیمه‌ پلیسی از حضور و ورود کربن در ایران ارائه می‌دهد که نثر و لحن مقاله به تنهایی برای سنجش آن کافیست. وی در جایی از این نوشته می‌نویسد که علّامه طباطبایی به ماهیّت کربن پی برد و او را از خود راند! (مقایسه کنید با این روایت دینانی از پایان رابطه‌ی آندو) نقد کتابی از سیّدحسن ابطحی (که معلوم نیست این وسط چکاره است)، گفتگویی با کچویان و زرشناس درباره‌ی مدرنیته و مبانی نظری علوم انسانی مطالب پایانی این جلد اوّل مجلّه هستند. همین خطّ سیر در جلد دوّم هم هست که مهمترینش گفتگو با سیّدجعفر سیّدان مهمترین مدافع مکتب تفکیک در حال حاضر، نقد فلسفه‌ی اسلامی، دموکراسی، ابن عربی و مطالبی مانند آن است. نصیری مقاله‌ای هم درباره‌ی «اطلبوا العلم ولو بالصیّن» نوشته است. ( تمام مقالات در سایت موجود است)
واقعیّت این است که برای نقد این دیدگاه در مجال کوتاه وبگاه، همان مطلب پارسالی کفایت می‌کند. توجّه به گفته به جای گوینده و اسلام و دین را وسیعتر از اختلاف طباطبایی و مجلسی دیدن بخش اعظم اشکالات این دیدگاه را جواب می‌دهد. التزام به اندک لوازم استدلال معلوم می‌کند که این دیدگاه چقدر مایه دارد؛ آوردن نوشته‌ی مصباح برای نقد ملّاصدرا به هوای نقد فلاسفه و نشستن نصیری کنار زرشناس با آن پیشینه‌ی فکری هم کاری عجیب است، همچنین نقد بهشت و جهنّم حکمت متعالیه با چهل حدیث اهل فلسفه‌ای مثل آیت‌الله خمینی و در طلب «یک فلسفه‌ی واحد» بودن و ...البتّه رسیدن به لوازم سخنان جدید رهبر یعنی مدارس جدید و دانشگاه را مرکز مبارزه با دین دیدن. نصیری حمایت همیشگی رهبر از خود را دلیل حقّانیّت راه خود بیان می‌کند و من نیز بین این دو ربطی آشکار می‌بینم. غرض ارائه‌ی گزارشی کوتاه از اتّحاد فکر جدید جوانان انقلابی با روحانیان سنّتی در برابر مثلْث عرفان، فلسفه و مدرنیته بود تا بعد سر فرصت برخی ریشه‌های آن را واکاوی کنم. 
پ. ن: از این حمله به فلسفه بدتر، دفاع بی‌چون و چرا از آن است. وقتی کتاب دکتر یحیی یثربی را با عنوان «تاریخ تحلیلی- انتقادی فلسفه اسلامی» دیدم و مقدّمه‌اش را خواندم، از اینکه مظلومانه نوشته بود که انتشار کتاب را متوقّف بر چاپ مطالبی در نقد محتوای کتاب کرده‌اند، دلم به درد آمد. مگر حکمت متعالیه جزو ضروریات دین است که از زیر سؤال رفتن آن می‌ترسید؟ تمام افرادی که در نوشتن نقدهای انتهای این کتاب -که محدوده‌ی شخصی مؤلّف است- شرکت کردند، در این توهین سهیم هستند. ظاهراً انتشار نقد اصالت وجود وی در مجلّه‌ی «نامه‌ی مفید» هم مشروط به چاپ نقد دینانی همراه با آن شده است. من با اکثر اشکالات یثربی موافق نیستم ولی وجود نقد عالمانه‌ی یثربی را( بر خلاف ردّ شبه‌نقد تفکیکی) بسیار لازم و واجب می‌دانم . متأسّفانه مشکل امروز فلسفه‌ی ما چیزیست که یک بار درباره‌ی گنجی نوشتم:« نقل‌گرایی عقلانی‌نما» یعنی فلان گفت و بهمان گفت. از چپ گرفته تا راست، از تحلیلی تا قارّه‌ای و اسلامی؛ یکی نیست بگوید خودت چه می‌گویی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics