شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۰
فضای نقد ابتدا جوّ دادوستد دائم و مستمرّ است؛ سپس خردورزی به گونهی راهبرد و سرانجام اخلاق به مثابهی شرط اوّل و آخر که هم وسیله است و هم هدف. این سه ضلع لازم و ملزوم همند؛ اگر در بخش کوچکی از فضای فرهنگی رعایت شوند، دیر یا زود بر تمام سپهر فرهنگی اثر میگذارند و به عکس اگر به اسم نقد «نقض» شوند، خطا یا آلودگی را به دیگر عرصهها منتقل میکنند. در میان نهادن چند نکته به بهانهی اظهارنظر مسعود فراستی دربارهی اصغر فرهادی در شمارهی ۳۴۰ همشهری جوان لازم به نظر میآید. آن چنان که گفتم این نوشته-مثل هر نوشتهای- محدود به موضوع بحث نمیماند.
۱-«فیلم تبلیغ مهاجرت است..»
این را البتّه جاهای دیگر گفته است. در هنر بر عکس دانش تفاسیر ِبیشتر جایز، بلکه ممدوح است. فیلم داستان زنی است که میخواهد برود و مردی است که میخواهد بماند در ابتدا به هزارویک دلیل و سپس به هزار دلیل. فیلمساز هرقدر هم بیطرف باشد امّا جانبداری فیلم از مرد آشکار است. این برداشت که فیلم میخواهد مهاجرت را تبلیغ بکند از اساس نادرست است. اتّفاقاً به دلیل اینکه اینجا از معدود جاهایی است که باید با یک برداشت خاص از اثر هنری مخالفت کرد، چالشبرانگیز است.
۲ -« یک ساعت بعد از نمایش فیلم گفتم این سرگذشت خود فیلمساز است، میخواهد برود رویش نمیشود. رفت!... من یکسال قبل از رفتن این آدم پیشبینی کردم.»
اصغر فرهادی تقریباً در تمام مصاحبههایش جریان سفرش را تعریف کرده است. مثلا در شماره ۷۰ مجلّهی ۲۴ و خیلی جاهای دیگر گفت كه پس از «درباره الی...» برای اقامت موقّت یکساله و تحقیقات برای ساخت فیلمی به همراه خانواده و پیمان معادی به خارج رفت امّا در حالیکه تمام مقدّمات برای ساخت آن فیلم آماده بود با رسیدن ایدهی «جدایی...» به ذهنش به ایران برگشته و ساخت آن فیلم را به بعد موکول کرده است. پس نیاز به درایت خاصّی نیست که بدانیم او میرود یعنی یک کودک با دو کلاس سواد میتوانست یکی از بسیار مصاحبههای او را بخواند و بگوید او خواهد رفت، آن هم موقّت نه برای مهاجرت.
۳- الف: «من اصلاً با آدمهای پررو آبم توی یک جو نمیرود. برای اینکه فکر میکنم، آن آدم قبل از اینکه دارای جهانی شود، پررو شده...»
فیلم تا حدّ زیادی قربانی داوری دربارهی فیلمسازش شد، نه تنها از زبان فراستی بلکه از زبان بسیاری دیگر و حتّی بخشی از جامعه که فیلم را به سیاست وصل کردند و آن را در برابر فیلم دیگری قرار دادند، بدون توجّه به اینکه دو فیلمی که با هم قیاس میشوند باید وجه تشابهی با هم داشته باشند. تازه فیلم سیاسی- در ایران امروز- دست بالا یعنی «گزارش یک جشن» یا «خیابانهای آرام». آنجا شايد حمایت از یک جنبش اجتماعی معنی داشته باشد نه اینجا.
به نظر من اگر کارگردان «جدایی...» فیلمسازی ارزشی بود- بدون کمترین تغییر در مضمون و شکل فیلم- الآن حلواحلوا میشد و بر سر قرار میگرفت چون آن وقت ميشد نوشت:
الف. شخصیّت سارا مذهبی و مثبت است و اینکه حاضر میشود با وجود تحمّل زیان مالی، حرف راست نیمگفته- نیمنگفتهاش را پس بگیرد امّا نادر بر دروغگویی خود باقی میماند.
ب. هم نادر و هم حجّت ظاهر مذهبی دارند. نادر با کنایه به حجّت میگوید که- فکر کردی- دین و ایمان فقط مال شماست. این یعنی بیشتر قشرهای جامعه مذهبی هستند ولی شکل و بروز آن متفاوت است.
ب. هم نادر و هم حجّت ظاهر مذهبی دارند. نادر با کنایه به حجّت میگوید که- فکر کردی- دین و ایمان فقط مال شماست. این یعنی بیشتر قشرهای جامعه مذهبی هستند ولی شکل و بروز آن متفاوت است.
ج: هر دو طرف قرآن و قسم به آن را فصلالخطاب میدانند.
د. نادر مخالف رفتن است و سیمین موافق، نادر دلیل میآورد ولی سیمین ظاهراً دلیل موجّهی ندارد و دادگاه هم حق را به او نمیدهد.
د. نادر مخالف رفتن است و سیمین موافق، نادر دلیل میآورد ولی سیمین ظاهراً دلیل موجّهی ندارد و دادگاه هم حق را به او نمیدهد.
اینها به علاوهی بسیار موارد دیگر میتوانست طرح شود و اتّفاقاً در نقد بسیاری از خارجنشینان که فیلمهای داخل را با عینک خاص خود میبینند دیدیم. حتّی برخی به احتمال مذهبی بودن فرهادی یا شمایلی که از افراد جامعه نشان میدهد انتقاد داشتند امّا موج حمایت از فیلم و حاشیههای سیاسی فیلم نمیگذاشت پایشان را از حدّ خاصی فراتر بنهند.
روند ساخت فیلم به خاطر بیان یکی دو جملهی او در حمایت از فیلمسازانی مثل پناهی داشت متوقّف میشد که مصلحتسنجیها دوباره به راهش انداخت. غرض اینکه توقّف فیلم، حمله به فیلم يا حتّي گاهي حمایت از فیلم بیش از آنکه به خاطر خود فیلم باشد، به خاطر توجّه به فیلمساز بود. فراستی «پررویی» فیلمساز را یکی از علل مخالفت با فیلم میداند.
۴-«... فیلم را میگویم. من اصلاً سعی میکنم آدمها را نشناسم.»
یکبار در نقد کتابی نوشتم که بهترین راه بررسی موارد تناقض است که دوستی برآشفت که آخرش خودت را نشان دادی و ...الخ (قریب به مضمون) تناقض بار منفی زیادی دارد ولی هیچ متن بشری بیتناقض نداریم و همه کم یا بیش به آن گرفتارند. بررسی ناسازواری یک نوشته یا گفته فقط راهکاری انتقادی است نه ایرادیابی و مچگیری. این گفتهی فراستی با گفتهی بند پیش منافات دارد و تازه چند بند بعد، میگوید کسی که از پایین شهر به بالای شهر میرود دیگر نباید در مورد پایینشهریها فیلم بسازد. اگر میگفت کسی که از کودکی در رفاه بزرگ شده نمیفهمد فقر یعنی چه، باز یک چیزی (گرچه جای امّا و اگر دارد) امّا صرف انتقال خانه باعث میشود یک نفر تمام کودکی و نوجوانی خود را فراموش کند؟ این چه ربطی به فیلم و نقد فیلم دارد؟
در شبهای جشنوارهی گذشته فراستی شبی طبق معمول برای کلّ سینمای ایران تعیین تکلیف کرد که فیلمسازان اصلاً نباید در خارج فیلم بسازند (یعنی فیلمهایی مانند «بازمانده» یا «از کرخه تا راین» نباید تولید میشد)، بعد در جواب تهیّهکنندهای که خواستار حمایت از فیلمها در برنامه شده بود نه کوبیدن آنها، با تغیّر گفت «داره راه نشون میده...!» و ما فهمیدیم که راه نشان دادن یک منتقد به کلّ سینمای ایران هیچ اشکالی ندارد امّا هیچ کس حق ندارد به دو نفر آدم و یک برنامه راه نشان دهد.
در همین گفتگو میگوید که هنرمند نمیتواند به خارج برود چون هنر جهانی نداریم ولی دانش جهانی است، بروند یاد بگیرند و برگردند. گیرم این حرف را در مورد هنرمند بپذیریم (که نمیپذیریم چون بسیاری از فیلمسازان برجستهی جهان اثرشان را در کشور دیگر یا به زبانی جز زبان مادری خود ساختهاند) در خود فیلم سیمین و دخترش که هنرمند نیستند، شاید به طور موقّت میخواهد دخترش را برای ادامهی تحصیل به خارج ببرد و هر وقت بخواهد باز گردد، خود فراستی تحصیلات دانشگاهی خود را در فرانسه گذرانده و مدّت زیادی خارج از کشور بوده است.
۵- وجه اخلاقی سخنان و دایرهی کلمات وی همین است که میبینید و نیازی به مثال آوردن بیشتر نیست. دربارهی اخلاق یک نکته را بگویم، شاید بعد بیشتر به آن پرداختم. اخلاق بسیاری بیش از آنکه سخن باشد، عمل است. در «ایماگویههای حسین» آوردم که نباید در برابر منکر بیتفاوت بود و باید در جا واکنش نشان داد. پس نمیشود در برابر کسی که ضمن بیان دیدگاهش چیزی میگوید و بد میگوید، به صرف همعقیده بودن با او چشممان را ببنديم ولی بعد از ضرورت اخلاق بگوییم چون ضمن اینکه تناقض در رفتار است، گونهای ریاکاری نیز در آن به چشم میخورد. بدتر اینکه گاهی با تعویض نام یا وصف یک کلام بیادبانه سعی میکنیم آنرا تبدیل به احسن کنیم؛ کسی هتّاکی میکند، میگوییم صراحت و قاطعیّت دارد؛ فحش میدهد، میگوییم مثل دیگران دورو نیست و حرفی که بقیّه در خفا میزنند او آشکارا میگوید. متأسّفانه یا خوشبختانه با تغییر نام یک عمل، ماهیّت آن عوض نمیشود.
به بحث خود برگردیم؛ ندیدم یکی از طرفهای مصاحبههای فراستی، به او چیزی را یادآوری کنند یا دیگر منتقدان نوع برخورد دافعهانگیزش را تذکّر دهند. منتقدان ایران هرقدر در نقد دیگران کوشا هستند در «نقد ِنقد» خیلی دست به عصا راه میروند. با تمام شناختی که از این نوع محافظهکاری داشتم، باز هم متعجّب شدم که کسی به فراستی یادآوری نکرد فرهادی خود از سفر یکسالهاش به آلمان بارها سخن گفته است. باید نگران جامعهای باشیم که فیلسمازی را که بارها دربارهی جریان ساخت فیلمش در خارج توضیح داده مجبور کند در مصاحبهای بگوید «مهاجرت نکردهام».
تکلیف کسانی که از او خوششان نمیآید معلوم است، دوستداران او کجایند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش به این رخداد معنادار توجّه کنید: در یکی از روزهای پایانی سال گذشته، مستند «خشتها و آیندهها» را دربارهی جایگاه شهر تهران در سینمای ایران، در جشنوارهی فیلم تصویر به نمایش درمیآيد شامل گفتگو با فیلمسازان و صحنههایی از برخی فیلمها که تصویرهایی متفاوت از تهران نشان میدهند. یکی از این فیلمسازان اصغر فرهادی است. هر بار تصویر او روی پرده میآید، صدای کف و سوت تماشاگران اجازه نمیدهد صدای فرهادی شنیده شود. تشویق مانع شنیدن حرف او میشود.
سلام
پاسخحذف"در «ایماگویههای حسین» آوردم که نباید در برابر منکر بیتفاوت بود و باید در جا واکنش نشان داد. پس نمیشود در برابر کسی که ضمن بیان دیدگاهش چیزی میگوید و بد میگوید، به صرف همعقیده بودن با او چشممان را ببنديم ولی بعد از ضرورت اخلاق بگوییم چون ضمن اینکه تناقض در رفتار است، گونهای ریاکاری نیز در آن به چشم میخورد."
پرسشی که چند وقته من رو درگیر خودش کرده چرایی واکنشهای منفعلانه سبزهای مذهبی درباره آن عمل "منکر" بازیگر زن مهاجره.
با نظرداشت نقلی که از شما توی کامنتم آوردم دلیل عدم واکنش ایمایان (غیر از لینک به یک وبلاگ دیگه) چی بود؟
با سبزهای دیگه کاری ندارم. گو اینکه کم نبودند سبزهایی که با مفاهیمی مثل "تنانگی و زنانگی" و ... که کمترین تناسبی با آموزه های دینی و ائمه ندارند این رو تحلیل و توجیه کردند.
سلام
حذفوقتي آن بازيگر زن مهاجر براي بار اوّل با شكلي ديگر ظاهر شد، مطلبي نوشتم كه به گونهاي بيسابقه منكعس شد، بد فهميده شد و البتّه ناسزاهاي جانانهاي هم دريافت كرد كه مجبور شدم براي اوّلين بار بعضي از آنها را حذف كنم.كلّ حرف من اين بود كه چرا او بيدليل امكان برگشت به ايران را از خودش گرفت. امر به معروف هم تا جايي كه امكان كمترين تأثير متصوّر باشد، خوب است و گاه ميتواند به ضدّ خودش بدل شود.مجال براي بررسي - يا اشاره- به آن عمل هنوز هم هست ولي بهتر است در جوّي آرامتر و با گذشت زمان باشد.
اين بار واكنشها به برهنگي گلشيفته با مراسم روسريبرداري! خيلي فرق داشت. حالا يا جماعت معتدلتر شدهاند يا خود عمل باعثش شده
پاسخحذفسلام
پاسخحذفدر پاسخ سوال دوستی که دقیقاً سوال من هم بود گفته اید که فحش های جانانه ای نثار مطلب شما شده ومجبور به حذف مطلب شده اید.آیا این عذر بدتر از گناه وبه تعبیری توجیه نیست؟شما مطلبی نوشته اید که به درستی وحقانیت آن اطمینان دارید.برفرض که صدهزارنفر هم فحش بدهند وتوهین کنند.چه اهمیتی دارد؟مگر قرار است شما بنویسید تا تشویق وتایید شوید؟یا نکند ما باید تصورمان ر از عیار سبز عوض کنیم؟اگر به درستی وحقانیت نوشته تان معتقدید پس فحش دادن وتوهین دیگران نه هزینه امنیتی برای شما دارد ونه دلیلی قابل قبول برای حذف مطلب است.با این منطق لابد هیچ کس حرف حقی یا انتقادی یا خلاقیتی وحرف جدیدی نباید بگوید.زیرا مستحق فحش وفضیحت می شود.برفرض که مطلب شما بد فهمیده شده.خوب توضیح دهید تا بهتر فهمیده شود.ضمنآً وظیفه ما این است که حرف درست را در جای درست بزنیم.حالا اگر چندنفر هم بدفهمیدند یا اساساً بدفهمند چه اهمیتی دارد؟
از این که بگذریم بی اخلاقی امثال فراستی آیا مجوز سکوت شما وخودسانسوری شما در قبال عمل زشت فرهادی می شود؟ آیا ایمایانی که طبق باورهای مذهبیش دست دادن فرهادی با آنجلینا را عملی غیر اخلاقی ومذموم در انگاره های دینی می داند برای خاطر اینکه چهار نفر خواننده صمیمی همراه را از خود نرنجاند با منطق خود ایمایان حق دارد بر خلاف باور خودش وبر خلاف ادعایی که در همین پست کرده است که سکوت را دربرابر منکر ابداً جائز نمید اند در برابر این عمل زشت سکوت کند؟آیا رسم مردانگی وحریت ومبنای استقلال فکری وفرهنگی این نیست که چشممان را ببندیم وبگوئیم من به اصغر فرهادی یک دو سه و..انتقاد دارم واین حسن ها وفضائل را هم خودش وفیلمش دارد؟اینجاها در موردش بی انصافی شده اینجاها اغراق شده و....ایضاً گل شیفته ودیگران.باز گلی به گوشه جمال گلش که دنائت وپستی والدینش را نداشت که اول دروغ بگوید وانکار کند وبعد هم بگوید دختر من در کشور دیگری زندگی می کند که قوانینش با قوانین اینجا فرق دارد وبه ریش همه ملت بخندد که یعنی شماها همه احمقید.البته در مملکتی که امثال رضا رویگری وآن رذلی که بوئی از شرافت نبرده است دختری را ملعبه وبازیچه دست خود می کنند وبا سوئ استفاده وتحقیر شخصیت او زمینه خودکشیش را فراهم می کنند واین بازی را هرروز وهرروزبا هزاران دختر جوان دیگر تکرار می کنند ولذت می برند باید هم ما ملت احمق باشیم که کمترین صدائی بلند نمی شود وهمه تکذیب می کنند.
اگر ایمایان که امام الوبلاگیون فی الجنبش سبز لقبش داده اند از استقلال فکری وفرهنگی وشخصیتی بهره ای ندارد وتا این اندازه منتظر تایید وتشویق دوستان وبرحذر از توهین وناراحتی و دلزدگی ورمیدن خوانندگانش است پس وای به حال دیگران.
من فیلم فرهادی را هنوز ندیده ام.اما اگر ببینم وبپسندم چه اهمیتی دارد که همه دنیا فیلم اورا مزخرف بدانند؟یا بالعکس اگر نپسندم ومزخرف باشد چه اهمیتی دارد که بهترین جوائز را دریافت کند؟مگر معیار خوبی وبدی فیلمها جوایزی است که می برند؟آیا انکار می کنید که از جشنواره فجر گرفته تا اسکار و...بسیاری از جوایز بر اساس مصالحی که صاحبان جشنواره برای خود ترسیم کرده اند وماهم اجمالاً بی خبر از این مصالح نیستیم تقسیم می شود ونه لزوماًاستحقاق فیلمها؟ایا جشنواره ای که هم به جرم کیمیایی جایزه می دهد وهم به جدایی اصغر فرهادی کمترین اعتباری نزد عقلا واهل فن دارد که بخواهیم قضاوتمان را بر مبنای انتخاب او قرار دهیم؟
سوال دیگر اینکه چرا ما ایرانیها این قدر اسیر عقده حقارت هستیم که به مجرد اینکه فرهادی جائزه می گیرد همه بالا وپایین می پرند وحسن فتحی می گوید فرهادی با فیلمش جواب دندان شکنی به تارانتینو داد!اگر سینما ایران در وضعیت اسفناک ونامناسبی است جایزه برن فرهادی مشکلی را حل نمی کند.بلکه مشکلی را هم می افزاید وآن این است که به خودمان دروغ می گوئیم ومی گوئیم دیدید بحران نداریم؟دیدید سینمای ما فاخر است وچه وچه است؟بفرمائید این هم شاهد.اگر سینمای ما به لعنت خدا هم نمی ارزد ومبتذل است وهجو است وبی مایه است پس چرا معتبرترین جوایز را می گیریم؟
انسان عاقل واقعیتهای وجودی خودش را هرگز با بیرون از خودش قضاوت نمی کند. دیگران هرکه باشند اگرقضاوتشان ورایشان کمک می کند که من خودم را وحیثیتم را وحقیقت وجودیم را بهتر وبیشتر بشناسم که مطلوب است.والا فلا.
سلام
پاسخحذفتمام نظر شما مبتني بر اين بود كه من به دليل آن ناسزاها مطلب جديدي ننوشتهام كه خُب اشتباه است؛ من توصيف كردم نه تعليل. شما حتّي پاسخ من را هم دقيق نخوانديد؛ من ننوشتم مطلب را حذف كردم، نوشتهام برخي نظرها را حذف كردم. شروط امر به معروف يا نهي از منكر، از همان شرعي ميآيد كه به آن اشاره كرديد و تشخيصش را هم به عهدهي خود فرد گذاشتهاند.
نظر شما داراي نكات زيادي است كه جواب آن براي خود شما با كمي تأمّل آشكار ميشود فقط همين را بگويم كه شما ظاهراً خوانندهي پيگير اينجا نيستيد و گرنه اين داوري را درباره من نداشتيد. من دستكم سه نوشتهي انتقادآميز مستقل دربارهي فرهادي داشتهام. در صورت تمايل ميتوانيد بگرديد و بيابيد.
حق با شماست.من عجله داشتم ودقت لازم را در خواندن متن بخرج ندادم.
پاسخحذفضمناً من متعرض امربمعروف ونهی از منکر نشدم که لازم باشد شرایطش را بررسی کنیم.حرف من مقدمات امربمعروف بود.ارشاد،روشنگری،هدایت تفکربه قصد اصلاح باورها وتبیین منش وروش صحیح رفتار انسانی ،الهی ،اخلاقی وخردمندانه در موقعیتهای مشابه فرهادی وگل شیفته.آن هم نه برای امثال فرهادی وگل شیفته که راهشان را انتخاب کرده اند. بلکه برای دوستان ومخاطبان خود شما.چه بسا باشند کسانی که از شما این توقع را داشته باشند.