جمله، فیلم، خاطره

                                                                                                     چهارشنبه ۲ امرداد ۱۳۹۲

 بعضیا داغشو دوست دارن:

جری(وقتی گروه اسپاتس آنها را شناسایی می‌کنند): اونا دنبال مان. ما رو می‌ذارن کنار دیوار و اِ اِ اِ اِ... پلیس هم جسد ما رو پیدا می‌کنه و می‌بره سردخونه‌ی زنونه. اونوقت وقتی لباسای ما رو در بیارن- بهت بگم جو- من از خجالت می‌میرم.  

 

بوی خوش زن

زن‌ها... تا حالا به زن‌ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید نابغه باشه. 

 

جادوگر شهر از

مترسک: من مغز ندارم، تو سرم پر از پوشاله!
دوروتی: اگه مغز نداری پس چه جوری حرف میزنی؟
مترسک: نمی‌دونم... ولی خیلی از آدمها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف میزنن. 

 

مسیر سبز

جان کافی: اونقدر خسته‌ام از اینکه آدما همدیگه رو اذیت میکنن، خسته از تمام درد‌هایی که تو دنیا حس می‌کنم و می‌شنوم، هر روز دردهام بیشتر میشه. درد تو سرم مثل خرده‌های شیشه‌ست، تمام مدت. می تونین بفهمین؟ 

 

ویکی کریستینا بارسلونا

خوان آنتونیو به کریستینا (پس از اینکه ویکی در برابر پیشنهاد سفر به اویدو مقاومت می‌کند): این همیشه در برابر هر فکر بکری اونقدر چرتکه می‌اندازه تا تمام طراوتشو از بین ببره؟ 

 

خوب، بد، زشت

بلوندی به توکو: توی جهان دو گروه آدمه: اونایی که بیل دستشونه و اونایی که اسلحه دستشونه، حالا بکن. 

هفت

سامرست: همینگوی می‌گه: دنیا جای خوبیه، ارزش جنگیدن رو داره...من با بخش دومش موافقم. 

 

پدرخوانده

(درجلسه‌ی سران مافیا): ببینید من یک آدم خرافاتی هستم اگر اتفاقی واسه پسرم بیافته مثلا صاعقه بزنتش یا یه مامور پلیس بهش شلیک کنه یا تو سلولش خودشو حلق‌آویز کنه اونوقت من بعضی از آدمهای تو این جلسه رو مسئول می دونم. این به نفع هیشکی نیست. 

 

لئون

ماتیلدا : زندگی فقط وقتی بچه‌ای اینقدر بده یا همیشه همینطوره؟
لئون: نه همیشه همینطوره. 

 

روانی

فقط کسایی گذرشون به اینجا می‌افته که از جاده اصلی منحرف شدن. 

 

اینک آخرالزمان

ما به جوونا یاد می دیم که آتیش رو سر مردم بریزن. اما فرماندهاشون بهشون اجازه نمی‌دن روی هواپیماشون کلمه‌ی زشتی بنویسن، چون وقیحانه است. 

 

قوی سیاه

توماس به نینا: کمال این نیست که همش خودت رو کنترل کنی. یه وقتایی لازمه که خودتو رها کنی. خودت رو غافلگیر کن تا بتونی بقیه رو غافلگیر کنی.

صورت زخمی

من همیشه راست می‌گم حتی موقعی که دروغ میگم. 

 

 کازابلانکا

رنو: چی تو رو به کازابلانکا کشونده؟

ریک: به خاطر سلامتی؛ من به خاطر آب کازابلانکا اینجا اومدم.

رنو: آب؟ چه آبی؟ ما توی بیابون هستیم.

ریک: اطلاعات غلط بهم دادن. 

 

سینما پارادیزو

سالواتوره: چطور تونستی همیشه تنها زندگی کنی. می‌تونستی ازدواج کنی امّا..
مادر: همیشه خواستم به پدرت وفادار بمونم و بعد به تو و خواهرت. تو هم مثل منی. تو هم همیشه وفادار موندی. وفاداری چیز بدیه. وقتی وفادار می‌مونی همیشه تنهائی...

ریش قرمز

غذاهای بد رو هم اگر خوب بجوی خوشمزه می‌شن. 

 

سلطان کمدی

یک شب سلطان بودن بهتر از هزار شب حسرت خوردنه. 

 

نابخشوده

هـرکس به زنی آسیب برسونه لایـق زندگی نیسـت چون زنها بـرای مهار طبیعتِ وحـشی مردها باید کنارشون باشـن. 

 

باشگاه مشت زنی

ما کارهایی می‌کنیم که ازشون نفرت داریم چون می خوایم با پولش چیزایی بخریم که بهشون احتیاج نداریم.
   

پیش از طلوع

سلین به جسی: مردا فمینیسم رو اختراع کردن تا بتونن بیشتر خوشگذرونی کنن. زن! ذهنت رو آزاد کن، بدنت رو آزاد کن، با من بخواب. ما همه شاد و آزاد هستیم؛ تا بتونم تا جایی که رمق داشته باشم ترتیبتو بدم. 

 

عشق در بعد از ظهر

 فرانک فلاناگان(بعد از اینکه شوهر زنی که با کوپر ارتباط دارد از روی کنجکاوی از لندن به پاریس می‌آید): اوضاع طوری شده که آدم دیگه حتِّّی نمی‌تونه به شوهرش اعتماد کنه. 

 

نیمه‌شب در پاریس

پدر اینز به گیل)هنگام خداحافظی): به تروتسکی سلام برسون.