عبد


                                                                                                      جمعه ۱۱ امرداد ۱۳۹۲ 
 

آیت
هرچه معروفتر می‌شد، هرچه را که علامت بزرگی بود از خودش دور می‌کرد؛ عمّامه کوچکتر شد و ریشش آن قدر کوتاه شد که به او گفتیم: حاج‌آقا اجازه بدهید ماشین کنیم دیگر! حدّاقل یکدست می‌شود... بارها کسانی به در منزل می‌آمدند و او را نشناخته به تصوّر اینکه خادم خانه است می‌رفتند. یک‌بار کسی در زد، خود ایشان در را باز کرد. بعد پرسیدیم که بود، گفت: با خودش کار داشت! پس در خانه‌ی ما را چرا کوبید؟ گفت: نه با خود «آقا» کار داشت... یک وقت وسط جلسه‌ی استفتاء کتاب «مناسک» لازم می‌شود وقتی می‌آورند می‌بیند رویش نوشته:«آیت‌الله بهجت». حتّی عظمی هم نداشت. می‌گوید فرزندش را صدا کنند .علی آقا می‌گوید به من گفت: این چیست اینجا؟ من گفتم این را ناشر نوشته است. گفت: ناشر نوشته یعنی کار توست. بعد از آن اگر به جای پیاز هم اشتباهی سیب‌زمینی می‌خریدیم می‌گفت: این را هم ناشر کرده است؟ ایشان اگر بیست سال دیگر هم عمر می‌کرد به نظرم من را رها نمی‌کرد. (درباره‌ی لقب آیت‌الله می‌گفت)...«تمام القاب حضرت علی (ع) از امیرالمؤمنین و آیت‌الله العظمی و غیره را دیگران برداشتند و فقط ابوترابش ماند و کسی نخواست این لقب را.» 
 
مرجع
حتّی بسیاری از علمای بزرگ هم فکر می‌کردند که ایشان از نظر علمی چیز زیادی نمی‌داند... یک‌بار در حضور یکی از مراجع صاحب رساله صحبت از شیوه‌ی تدریس ایشان شد و وی گفت که نمی‌دانستم که آقای بهجت اینطور است، وقتی بگیرید تا پیش ایشان برویم ولی او با اینکه-ظاهراً- خبر نداشت، وقت ملاقات نداد... یک عکسی از ایشان چاپ کرده بودند که دارای القاب بود. یک روز آمدم و دیدم که پایین عکس پاره شده است. کار بچّه‌ها نبود چون تمام القاب پاره شده بود و فقط محمّدتقی بهجت باقی مانده بود... درباره‌ی مرجعیّت هم ایشان راضی نبود اسمش اعلام  شود. شب ِآن روزی که نام مراجع را اعلام کردند سوار ماشین بودیم و راننده که آقا را نمی‌شناخت گفت: امروز اسم هفت نفر را برای مرجعیّت اعلام کردند. حاج‌آقا گفتند: «هفت نفر را اعدام کرده‌اند!» تعبیرشان این‌گونه بود. 

مخلوقات
اگر جوجه‌ی کوچکی برای بچّه می‌گرفتیم این می‌شد بزرگترین مسئله‌ی آقا که غذایش را خورد یا جایش سرد نیست و مانند آن. یک‌بار چهار تا جوجه گرفتیم می‌گفت شاید دلشان گرفته بگذار بیایند یک گشتی بزنند! گفتیم اینجا که جای مرغ نیست. بعد گفت نکند توی حیاط گربه بیاید بخورد. گفتیم فرضاً گربه بخورد. گربه که نباید همیشه آشغال بخورد. ایشان یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد که انگار گربه می‌خواهد یک انسان را بخورد. خودش پا شد و رفت آنها را آورد... در بغداد یک بمبی منفجر می‌شد دو نفر کشته می‌شدند حالا شیعه بودند یا سنّی، هر کس بود بشر بود، نگران می‌شد و روی کارش اثر می‌گذاشت. فقط نگران همین جا نبود. 
 
گناهکاران
افرادی که می‌آمدند ایشان اصرار داشت که پیش او اقرار به گناه نکنند. می‌گفت پیش خدا توبه کنند امّا پیش بنده‌ی خدا اقرار به گناه نکنند. به آنها می‌گفت لزومی ندارد و به احدی هم نگویید. بین این همه مراجعه‌کننده، کسی که گناه کرده و پشیمان شده را بیشتر تحویل می‌گرفت. بعضی‌ها یک‌مقدار این برایشان سؤال بود که چرا مثلاً این...؟ می‌گفتم شما نمی‌دانید شاید این بیشتر نیاز دارد. 
   
علم
آیت‌الله زاهد می‌گفت روزی در حرم حضرت امیر، آقای بهجت به من گفت میل داری به کوفه برویم و من قبول کردم. در بین راه به من گفت این دوّمین بار است که به زیارت حضرت مسلم به کوفه می‌روم؛ یک‌بار در آغاز تشرّفم به نجف واین بار برای تودیع و مهاجرت به ایران. با شگفتی به ایشان گفتم چرا این طور؟ ایشان گفت: من برای تحصیل آمدم... روزی در جلسه‌ی درس، یک حدیث فقهی را مطرح کردند و وجهی را که خلاف ظاهر بدوی آن بود برگزیدند و حدیث ر ا بر آن معنا تفسیر کردند. یکی از دوستان با تمسّک به مدلول لفظی و ظاهر بدوی این نظر را نپذیرفت. ایشان در پاسخ گفت: یعنی می‌خواهید ما را از تفکّر در حدیث منع کنید؟! یعنی می‌خواهید دیگر فکر نکنیم؟!... یکی از علمای معروف و مشهور روزی به ایشان گفت که برای رسیدن به مقامات، تحصیل این علوم نیاز نیست و فلانی بی‌اینکه از این درسها خوانده باشد، حائز مقامات بسیاری است. ایشان عجیب ناراحت شد و گفت: اگر فلانی درس می‌خواند، چه می‌شد! اگرعالم بود چه می‌شد! ما وقتی کرامات برخی افراد را می‌بینیم می‌گوییم کاش ما هم می‌توانستیم از این کارها انجام دهیم. حال اینکه اینها کجا و امکان معرفت و خداشناسی کجا؟! خدا درباره‌ی اصحاب کهف می‌فرماید:«و ربطنا علی قلوبهم...» یا پیرامون مادر موسی (ع):« لولا أن ربطنا علی قلبها...» یا در مورد حضرت یوسف (ع):«لولا أن رءا برهان ربّه...» این نوع معرفتها کجا و شرق و غرب عالم را در یک لحظه طی کردن کجا؟! 
 
یزیدهای بالقوّه
(می‌گفت( آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوّه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم. اینطور نیست که آنها از جهنّم آمده باشند و ما از بهشت... کسانی که در زمان ائمّه به بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس گرایش داشتند مگر دیوانه بودند؟ هنوز مناصب آنها بر ما عرضه نشده تا امتحان خود را پس بدهیم... روزی پس از عملیّات فتح‌المبین گروهی از فرماندهان جنگ نزد آقای بهجت رسیدند و گزارش می‌دادند که چه اندازه زمین فتح کردیم و دشمن چه مقدار تلفات داد و.. یکی از آنها می‌گوید هنگام سخنان یکی از فرماندهان احساس کردم که خیلی غرور ما را گرفته است. درهمین زمان آن فرمانده گفت: فقط صدّام مانده که... ناگهان آقای بهجت گفتند: از کجا معلوم که هرکدام از ما خود یک صدّام نباشیم! (حساب کنید او این حرف را به چه کسانی زد) 
   
راه و گناه
می‌گفت: قرآن کتابی است که پیغمبرساز است. زیرا پیامبران دو گونه‌اند: یکی آنان که از جانب خدا به پیامبری تعیین شده‌اند و دوّم پیامبران کمالی هستند که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن به کمالات پیامبر نائل می‌شوند... بزرگان زیادی برای اسلام زحمت کشیدند و هرکدام از راه خاصّی افراد را به سوی خدا می‌بردند ولی راه من در یک کلمه‌ی خیلی کوچک خلاصه شده و آن ترک گناه است. تمام دستورات بعداً خودشان می‌آیند... او به یکی از افراد حکومتی که دستورالعمل می‌خواهد، اوّل می‌گوید گناه نکنید. پس از چند لحظه باز می‌گوید اگر احیاناً گناهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌النّاس است، نباشد. باز پس از مدّتی می‌گوید اگر گناهی کردید و حقّ‌النّاس در آن بود، سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آنجا مشکل است... یکی از طلّاب باتقوا می‌گوید یک‌بار از ایشان توصیه‌ای خواستم گفت گناه نکن. گفتم حاج‌آقا من با این سن و سال بالا که دیگر گناه نمی‌کنم، یک ذکری، دستوری به من بدهید. آقا گفت بگویم دیروز در منزل چه کردی؟ عرض کردم بگویید. ایشان مطلبی گفت که من خشکم زد و زود خداحافظی کردم و دور شدم...(کلام آخر) ایشان می‌گفت: در قیامت به بعضی افراد می‌گویند که تو مرتکب قتل شده‌ای. او می‌گوید که من اصلاً نه مقتول را می‌شناسم و نه هیچگاه مرتکب قتل شده‌ام. به او می‌گویند که در مجلسی فلان کلمه را گفتی. آن کلمه نقل شد به مجلس دیگر و از آن جا به مکان دیگر تا قاتل بر اساس آن حرف مرتکب قتل شد و تو سبب این قتل شدی. آیا کسی می‌تواند متوجّه باشد که این کلمه‌اش با ده واسطه خرابکاری نکند؟ (تو خود حکایت مفصّل بخوان...)
 
(العبد؛ شرح زندگی مرحوم شیخ محمّدتقی بهجت، مؤسّسه‌ی فرهنگی شمس‌الشموس)
 
پ.ن: خوشبختانه در این کتاب، تمام نقل‌ قولها از فرزند ایشان و شاگردان نزدیک آن مرحوم انتخاب شده و از برخی افراد حکومتی که گاهی سخنانی عجیب و نامستند به ایشان نسبت می‌دهند خبری نیست.
پ.ن۲: ایشان اشعار خوبی هم دارد که برخلاف اکثر سخنان عادی، محتوای توحیدی صریحی دارند. با انتشار و مطالعه‌ی آنها ابعاد عرفانی ایشان بهتر آشکار خواهد شد.

۸ نظر:

  1. وقتی بر سر قبر آیت‌الله منتظری، زانو زده بودم، سرم را به جانب چپ، به سوی قبر آیت‌الله بهجت برگرداندم و با خود زمزمه کردم: چرا سخنی از تو در محکومیت ظلم و ظالم و دفاع از مظلوم نشنیدم؟ گفتی و نشنیدم؟ یا نگفتی...؟

    پاسخحذف
  2. @ برجيان:
    جواب كامل با صاحب وبلاگ امّا روش مرحوم بهجت جوری نبود كه من و شما بشنويم. مثلاً بيايد با رسانه‌ها مصاحبه كند و از اين جور كارها. من اطّلاع دارم كه يكی از علل برداشتن حصر آيت‌الله منتظری توصيه ايشان به رهبری بود.
    و امّا سؤال از عيّار:
    اين را می‌خواستم در ايمای پيش بنويسم ولي «يزيدهای بالقوّه» باعث شد آنرا همينجا بنويسم. وقتی از رهبری انتقاد می‌كنيم، می‌دانيم اگر مثلاً (فرض محال كه محال نيست) موسوی خوئينی‌ها يا كس ديگری رهبر مي‌شد اوّل آيت‌الله می‌شد بعد مرجع می‌شد و بعد ولیّ امر مسلمين و بعد شايد كارهايی می‌كرد كه روی خامنه‌ای را سفيد می‌كرد، يا نه؟

    پاسخحذف
  3. آقامسعود (ره) كه سؤالش را از مرحوم بهجت پرسيده، پس به ما ربطی ندارد!
    بله، اين احتمال كاملاً بجاست و برای همين هم نقد ولیّ فقيه به خود اصل ولايت فقيه برمی‌گردد كه به گونه‌ايست كه هركس در آن مقام قرار بگيرد، خواه‌ناخواه دعوت به ديكتاتوری می‌شود. افراد تغيير می‌كنند. فتوای رهبر نظام را درباره‌ی موسيقی ديده‌ای حتماً. اين را كسی می‌گويد كه بنا به اقوال موثّق خود دستی به ساز داشته و برادرش هادی نيز سنتور می‌زند. اينكه حالا او اينطور حرف بزند، حساب كن اگر يكی از آنان كه نگاه به ساز را حرام می‌دانند به جايش بود چه می‌كرد؛ يا اگر رئيس‌جمهور دنياديده و اهل ادبيات و همنشينی با هنرمندان و شاعران و طرفدار شريعتی به اينجا برسد، آنان كه جز در حجره‌های حوزه نبودند به كجا می‌رسيدند؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ایماگر عزیز!
      مرا که به جمع رحمت‌کردگان پیونداندی! اما جدای از شوخی، واقعاً این پرسش در ذهنم جا خوش کرده که آیا مشرب آیت‌الله بهجت شبیه مثلاً علامه جعفری بود که از دخالت در سیاست پرهیز می‌کرد و گاه‌به‌گاه توصیه‌هایی در برخی موارد می‌کرد و خلاص؟! اینکه او در عرصه‌ی سیاست ایران، ساکت (یا به تعبیری غیرفعال) بود، امر مبهمی نیست. پرسش من از فعالیت احتمالی او در پشت‌پرده‌ی سیاست ایران است. تا آنجا که من می‌دانم او در پس‌زمینه‌ی سیاست ایران نیز فعال نبود. دوست کامنت‌گذار قبلی گفته است که یکی از علل برداشتن حصر آیت‌الله منتظری، توصیه‌ی آیت‌الله بهجت بوده است. خب حتی در همین مورد هم من می‌پرسم: او چه زمانی به این امر اعتراض کرده و توصیه به پایانش کرده؟ در ابتدای حصر؟ در میانه‌ی حصر؟ پس از همان پنج-شش سال؟ خب این مدت که چنین اتفاقی در حال وقوع بوده، آیت‌الله بهجت ساکت بوده؟ مسؤولیتی متوجه خود نمی‌دیده؟ توصیه کرده و جواب نگرفته و...

      حذف
    2. 1- مرحوم امام در حجره اش بود ولي خيلي بهتر از رهبر بعد ايران را اداره كرد.
      2- شما كه ميگفتي بايد بيشتر بر عملكرد رهبري تأكيد كرد و نه تغيير قانون اساسي كه هدفي دور از دسترس است؟
      تازه براي اولين بار است كه اصل ولايت فقيه را اينجور اشاره ميكنيد؟ (منظور م كاملاً با لحن انتقادآميز است)

      حذف
    3. شما از يک‌طرف می‌گوييد زياد سياسی می‌نويسم، از طرف ديگر در ايمای غيرسياسی بحث سياسی می‌كنيد!
      ۱- استثنا قاعده نمی‌شود. گفته‌ی زنده‌ياد بازرگان درباره‌ی قبای ولايت و.. را فراموش نكنيم.
      ۲- منظور من بيشتر قيد «مطلقه» بود كه فاتحه‌ی تمام قوانين را می‌خواند. ضمناً برای هر تغيير مسالمت‌آميزی ابتدا بايد رهبری باشد كه اجازه‌ی بازنويسی قانون اساسی را بدهد؛ پس بايد از هدف آسانتر شروع كرد.

      حذف
  4. جان مادرت ایماگر به من جواب بده.یک سوالی است که چند روزی است ذهن بنده را مشغول کرده.
    از طرفی حسین شریعتمداری محمد جواد ظریف را جاسوس و رفیق جرج سوروس میداند و از طرف دیگر محال است بدون موافقت آقا ایشان به مجلس معرفی شده باشند.با توجه به اینکه شریعتمداری نماینده آقاست و بدون اجازه او آب نمیخورد بالخره حضرت آقا با وزارت جواد ظریف موافق است یا مخالف؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. وزارت خارجه يكی از وزارتخانه‌هاييست كه رهبر در آنها حقّ وتو –يا به قول خودش حقّ مشورت- دارد. شايد او موافق ظريف نباشد ولی مخالف او هم نيست و روحانی با اعلام موافقت يا بی‌طرفی خامنه‌ای او را به مجلس معرّفی می‌كند.
      دوست من، حسين شريعتمداری و اكثر نويسندگان سايتهای خارج را خيلی جدّی نگير. او به هيچ وجه نماينده يا سخنگوی بيت يا شخص رهبر نيست. اين القاب را نويسندگان پرت اپوزيسيون برای او ساخته‌اند. شريعتمداری در انتخابات می‌گفت اگر رفسنجانی بيايد، تأييد صلاحيّت می‌شود ولي رأی نمی‌آورد. اگر او نماينده‌ی آقاست چطور نمی‌دانست كه رفسنجانی ردّ صلاحيّت خواهد شد؟ مگر شورای نگهبان جرأت دارد با خواست آقا مخالفت كند؟ من مطمئنّم رهبر به خيلی از نوشته‌ها و تحليلهای او می‌خندد ولی می‌داند بودنش بهتر از نبودنش است. اگر او ديوانه‌وار از رهبر دفاع و به منتقدانش حمله نكند چه كسی بكند؟

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.