همانطور که به ترکیب تیم برنده دست نمیزنند، وقتی اوضاع نیز رو به بهبود دارد، نگفتن بسیاری از حرفها بر گفتن آن ارجح است. کلید حلّ مشکلات داخلی در کاربست درست دیپلماسی خارجی است که میدانیم و میدانید چه روزهای حسّاسی را پشت سر میگذارد و همه چشمانتظاریم که این امیدها به نتیجهی عملی هم بینجامد. در عین حال با احتیاط چند نکته را یادآوری میکنم:
قطار انقلاب
بهت و سکوت
جناح قدرت پس از انتخابات چه دلیلی داشت؟ روحانی نه اصلاحطلبی تمامعیار بود و نه
پیروزی او-دستکم بر اساس آمار رسمی- قاطع و کوبنده. این سکوت از جهاتی حتّی با زمان
پیروزی خاتمی تفاوت دارد. از میان جوابهای فراوان به نظر من یکی از بقیّه مهمتر
است. از ابتدای انقلاب کسانی که به هر تقدیر فرمان آن را به دست گرفتند فقط مشغول
پیادهکردن این و آن از «قطار انقلاب» بودند از بازرگان و بنیصدر تا دیگران. این
تمثیل بیانگر دیدگاهی است که میپنداشت کسانی که از عرصه حذف شدند برگشتپذیر
نیستند و بنا بر این، سیاست در ایران بیش از آنکه یک «بازی» باشد که بازنده روزی
بتواند برنده شود، «امتحان»ی بود که مقامهای زیردست شخص اوّل در پیشگاه او میدادند
و معمولاً با نمرهی ضعیف یا مردودی کنار میرفتند. سؤال بسیاری از سیاستمداران،
نویسندگان و حاضران در عرصهی وب این بود که چه شد که خاتمی و هاشمی برگشتند؟ آنان
این دو را مهرههایی سوخته میپنداشتند مانند همانها که نام آوردم. خاتمی که زمانی
آوردن نام و تصویرش هر نشریّهای را با مشکل مواجه میکرد حالا از پرتلاشان عرصهی
مدنی است و روزی نیست که خبری از او نشنویم و هاشمی هم پس از انتخابات چند اظهار
نظر صریح داشت که در باز کردن فضا برای دیگر منتقدان بسیار مهم بود. اگر پسرش نیز
شهردار میشد، دیدنی بود چهرهی کسانی که چهارسال به ساکت فتنه با هر لحنی که
خواستند توهین کردند. حالا دوستان کمی بزرگتر شدهاند و میبینند که به رغم تمام
تلاشهای صداوسیما و تمام نهادهای موازی و بینامونشان در انتخاباتی که بسیاری از
اصلاحطلبان و سبزها در آن شرکت نداشتند، باز نتیجه چیز دیگری بود. فروکاستن این
اتّفاق به چند جمله مانند «من سرهنگ نیستم» یا بازگویی بخشی از وقایع کوی دانشگاه،
باعث میشود که آنان بخت درک درست وقایع و احیاناً بازسازی خود را از دست بدهند.
حدّاد عادل گفته که برخی در پی تصرّف بهارستان هستند. گویی فعّالان سیاسی که برای
انتخابات دورخیز کنند، جرمی مرتکب شدهاند! انتخابات گذشته نشان داد که حمایت خاتمی
و هاشمی و دو سه نفر دیگر حتّی کسی را که اشتهار به اصلاحطلبی ندارد میتواند
منتخب مردم کند و این در انتخابات مجلس نيز–به فرض قلعوقمع افراد سرشناس- با
روکردن چهرههای جدید ممکن است.
نظم
طبيعی اجتماعی
یکی از دوستان
ذیل مطلبی از سکوت جنبش سبز گفت، برداشت من این است که وی نیز مانند بسیاری این
جنبش را مشمول مرور زمان دانسته و چهبسا به رکود و خاموشی آن معترض باشد. از طرفی
بسیاری به روحانی و شیوهی انتخاب وزیر او انتقاد دارند. ابتدا به گروه دوّم عرض
میکنم که در زمان خاتمی بسیاری از ما اصلاحطلب بودیم و خاتمی نماد اصلاحطلبی بود
امّا حالا روحانی در درجهی اوّل برای دفع کسی با منش احمدینژادی، بازگرداندن
آرامش به کشور و اتّحاد تمام کسانی –با گرایشهای گوناگون فکری- آمد که در هشتسال
گذشته دیدند که رهبر نظام وقتی از مقام خود پایین میآید و مستقیماً در اوضاع دخالت
میکند، کشور به چه حال و روزی میافتد. جنّتی به به گمانم تا حالا کارهایی کرده که
مسجدجامعی هم میکرد و رحمانی فضلی هنوز امتحانش را پس نداده؛ شاید آزادی زندانیان
سیاسی با تلاشهای وزیر دادگستری بیارتباط نباشد (تابستان شصتوهفت هم سر جایش و
زمان برای رسیدگی به آن هست). پس میتوان از سکوت و آرامش «فعلاً» دفاع کرد امّا به
جز اینها که گفتم به چه دلیلی؟
در سی سال
گذشته بقای عدّهای در قدرت فقط با تداوم شرایط انقلابی ممکن بود. اگر آرامش بر
کشور حاکم میشد ساختار سیاسی به سوی مشابهت با جوّ اجتماع حرکت میکرد؛ پس
بحرانسازی راهکاری بود که حفظ قدرت را میسّر میکرد. در دههی نخست که جنگ به
گفتهی اهل قدرت «نعمت» بود. چرا؟ چون به بهانهی شرایط جنگی میشد هرکاری کرد. در
زمان هاشمی و اعمالی چون ترور بختیار که نزدیکی ایران و غرب را سخت میکرد؛ در
دوران خاتمی که بحرانها نُه روز یکبار شد تا زمان احمدینژاد که خودش بحران سرخود
بود و در صورت نیاز نه ساعت یکبار میتوانست تن همه را بلرزاند. با این مقدّمه که
گفتم، خود ِآرامش و سکوت، مقدّمهای برای تهکشیدن تمام سرمایهی ساختاری اجباری
است که به بهانهی شرایط همیشه خطیر، حسّاس و بحرانی خودش را بر ملّت تحمیل کرده
است.
البتّه وضع
جاری اجتماع نیز به مذاق بسیاری- با سلیقههای متفاوت- خوش نمیآید ولی هرچه هست از
دخالت مدام حکومت در آن بهتر است. برای مثال، پیداشدن سلیقههای مخالف دربارهی
شیوهی پوشش زنان پیش از کشف حجاب آغاز شده بود ولی اجبار حکومت نطفهی تقابلی را
بست که تا همین الآن ادامه دارد. این مشکل در اوایل انقلاب و با اجباری نکردن حجاب
حل یا کمرنگ میشد؛ بسیاری با شرایط انقلابی و پررنگشدن ارزشهای دینی تغییر ظاهر
دادند امّا اجبار باز کار را خراب کرد. همین الآن نیز اگر گشت ارشادی در کار نباشد،
خیابانها شکل دیگری به خود میگیرند. دست نامرئی فقط در اقتصاد کار نمیکند بلکه
بهبود تمام بخشهای جامعهی مدنی و نشریّات، سینما و دیگر هنرها به آرامش،
دخالتنکردن حکومت و اعتماد به اهل آن بستگی دارد. پنداشتن اینکه بحرانسازان
بیکار مینشینند باطل است، با قتل شهروند بهایی من گفتم آن ستاد کذایی دستبهکار
شد. ناگفته پیداست که با احتمال دیدار اوباما و روحانی چه غیظی در دل انقلابیان
مادرزاد میجوشد. من تنها میتوانم امیدوار باشم که روند این چند هفته ادامه پیدا
کند. روحانی با دیدارهای مکرّر با رهبر به او اطمینان داده که بخشی از اپوزیسیون
نیست و بنا به شنیدهها هاشمی با رهبر نیز دیدارهایی داشته که حاصلش آن سخنان در
دیدار فرماندهان سپاه بود. روحانی با پرهیز از تقابل با رهبر میتواند کارهایی کند
که هیچکس دیگر نمیتوانست.
راهپیمایی
سکوت
اینکه جنبش سبز
چه سرنوشتی مییابد، باشد برای وقت دیگر امّا خطاست اگر بپنداریم این آرامش، سکوت،
بازگشایی فضای سیاست خارجی و احمدینژادزدایی بدون آن راهپیمایی سکوت ممکن میشد.
سکوت آنجا به چه معنا بود؟ سکوت آنجا شعار بود. شعارهایی معمولاً خلاصهای از
مطالبات معترضان هستند ولی وقتی هم حاکمیّت میدانست چه کرده و هم معترضان، چه چیز
قرار بود یادآوری شود؟ اوضاع عیان بود و به بیان حاجتی نبود. حوادث ۸۸ مانند فنری
بود که پس از چهارسال فشار ناگهان رها شده باشد و چهارسال گذشته نیز مانند به
دریاانداختن آن کشتینشین بود که از تلاطم دریا میترسید. حالا به نظر میرسد همه
دارند قدر این آرامش را میدانند. این آرامش به نفع آزادیخواهان است اگر ادامه
یابد.
سلام
پاسخحذفبا عرض تشکر از تک تک دقایقی که صرف نوشتن میکنید ،
لطف کرده جمله زیر رو کمکی بیشتر توضیح دهید ؛
" بازگویی بخشی از وقایع کوی دانشگاه، باعث میشود که آنان بخت درک درست وقایع و احیاناً بازسازی خود را از دست بدهند."
سلام
پاسخحذفجمله از اينجا شروع میشود: «فروکاستن این اتّفاق...»
يعني فروكاستن پيروزی روحانی به چند جمله در مناظرهها مانند اشاره به كوی دانشگاه يا «من سرهنگ نيستم» و ندانستن اينكه خاتمی و هاشمی زندهاند و تغييرخواهان اكثريّت جامعه را تشكيل میدهد و آنان فقط به مدد دخالت شورای نگهبان بر مسند قدرت نشستهاند، باعث میشود آنان فرصت بازسازی خود و توان رقابت با اكثريّت را از دست بدهند.
mer30
پاسخحذف