افراطیّون نام مستعار چه کسانی است؟

                                                                                                              جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲ 
  
  
به نامه‌ی اخیر شاهین دادخواه آن‌چنان که باید دقّت و توجّه نشد حال آنکه چه درباره‌ی مسئله‌ی هسته‌ای و چه دسته‌بندیهای قدرت در ایران، در خور بازخوانی بیشتر است.

از مدّتها پیش کسانی به عنوان افراطی شناخته می‌شدند که نماینده‌ی بخش سخت‌سر و تهاجمی  ساختار قدرت در ایران بودند امّا آن چنان که پنداشته می‌شد- یا خود ادّعا می‌کردند- التزامی به پیروی از نظرات رهبر نظام نداشتند. بسیار دیده می‌شد که پس از طرح بحث یا اختلاف نظری در سپهر سیاسی ایران و پیش از موضع‌گیری رهبر، فلان نماینده‌ی ولیّ فقیه یا امام جمعه می‌گفت که «نظام» فلان چیز را تحمّل نمی‌کند یا فلان کار مخالف مصالح «نظام» است. این در حالی بود که بعدها معلوم می‌شد نظر رهبر نظام «دقیقاً» آن چیز نیست. (همینجا اضافه کنم که سخنان کسی مانند شریعتمداری یا مانند او را به صرف داشتن نمایندگی از ولیّ فقیه، سخنان رهبر  دانستن یکی از غلطهای رایج بعضی تحلیل‌نویسان خارج از کشور است که بنا به میل خود آن را در برخی نوشته‌ها به کار می‌برند و هر وقت لازم باشد، نادیده می‌گیرند) 
  
دادخواه از تمایل عدّه‌ای برای طرح نظر لزوم داشتن سلاح اتمی می‌گوید آن هم زمانی که رهبر نظام فتوای حرمت آن را صادر کرده بود؛ خوب با این وصف، اینان چه تبعیّتی از رهبری دارند؟ با خواندن عنوان و مطالب کیهان و ۹دی به نگرانی عمیق حضرات از دستیابی به هرگونه توافق هسته‌ای پی می‌بریم. این نوشته‌های آنان و عباراتی مثل « مروارید دادیم و یک آب‌نبات هم نگرفتیم» پس از نهی رهبر از سازشکار خواندن گروه مذاکره‌کننده است. اینجاست که باید پرسید «افراطیّون» نام مستعار چه کسانی است؟
   
واژه‌ی «افراطی» بیشتر به وجه ایدئولوژیک و عقیدتی این گروه اشاره دارد که با خود تندروی در عمل را نیز در پی دارد، امّا التزام به عقیده و ایدئولوژی خیلی وقت است در ساختار نظام، جای خود را به قدرتمداری و ثروتمداری داده است. این گروه خاص که حاصل برخورد دو مسیر نظامی‌گری و ثروت‌اندوزی هستند -و من پیشتر آنان را نیمه‌ی تاریک سپاه نامیدم- بقای خود را در حفظ شرایط بحرانی می‌بینند و بر ادامه‌ی آن پای می‌فشارند. چند پیروزی منطقه‌ای مقطعی مانند جلوگیری از حمله امریکا به سوریه و احتمال کاستن از تورّم و فشار بر مردم با برخی تدابیر اقتصادی و بدون نیاز مبرم به برداشتن کامل تحریمها ، کارشکنی در مذاکرات ژنو را در دستور کار اینان قرار داده است. این گروه به جای آنکه تابع رهبر باشند، می‌کوشند با استفاده از بازوی رسانه‌ای خود، نظراتشان را به گونه‌ای به فضای جامعه تزریق کنند که رهبر چاره‌ای جز متابعت از آنان نداشته باشد؛ یا با آن موافقت کند یا دستکم مخالفت نکند. دست ِپیش داشتن در تحت تأثیر قرار دادن رأس نظام از زمان اشغال سفارت امریکا به بعد کارایی خود را نشان داده است. اگر بتوان خمینی را وادار کرد که پس از مخالفت ابتدایی با اشغال سفارت امریکا با آن موافقت کند، چرا نتوان با خامنه‌ای چنین کرد؟ 
 
پرسش اینجاست که آیا خامنه‌ای این را نمی‌داند؟ موضوع روشنتر از آن است که وی نداند امّا اینکه چرا چنین چیزی را تحمّل می‌کند، ممکن است پاسخهای گوناگونی داشته باشد. برخی این را سیاست یک بام و دو هوای او می‌دانند و اینکه وی بیان مواضع نرمتر را خود به عده می‌گیرد تا تقابلی با دولت برخاسته از خرداد۹۲ پیش نیاید و نظر واقعی او را باید از هواداران خودخوانده‌اش شنید. این نزدیک به دیدگاه همان تحلیل‌نویسانی است که بالاتر اشاره کردم. به نظر می‌آید جواب پاسخی چند وجهی داشته باشد که دستکم دو وجه آن از این قرار است: یکی اینکه اینان با نظرات خود نقش مهارکننده‌ی اصلاح‌طلبان را بازی می‌کنند تا ایران را به سوی سازش (لغتی با بار منفی نزد افراطیان) با جهان نبرد. انقلاب ایران در تقابل با «نظام استکبار» قرار دارد که امریکا فقط در رأس آن است و شاخه‌هایش به بسیاری از مجامع بین‌المللی کشیده شده است. با از بین رفتن یا کم‌رنگ‌شدن این تقابل، فلسفه‌ی انقلابی‌گری نیز از بین می‌رود؛ پس نه بحران کامل (جنگ یا تحریم شدید) و نه دست دوستی دادن. دوّم اینکه شاید خامنه‌ای واقعاً توان در افتادن با اینان را ندارد و تلاش برای ساکت کردن آنان چه بسا تبعاتی برای خودش داشته باشد. یک‌بار دیگر سخنان رهبر را در ملاقات با فرماندهان سپاه و اینکه فعّالیّت سیاسی سپاه لزومی ندارد، بخوانیم. رهبر به جای اینکه به زیردستان خود فرمان دهد محتاطانه چیزی را به آنان یادآوری می‌کند! (سخنان روحانی را نیز پیرامون فعّالیّت سپاه در پروژه‌های بزرگ می‌توان در همین راستا فهمید) 
 
وجه دوّم مبتنی بر پیش‌فرضی است که جای اندک امیدواری را باز می‌گذارد و آن هم سیاست‌ورزی ویژه‌ی رهبر است که به نظر می‌آید تلاش می‌کند برآیندی از نیروهای درون نظام باشد. دو بار نقض این دستورالعمل به وجهه‌ی او آسیب زیادی زد. یکی برخورد با مطبوعات و برخی نهادهای پاگرفته در دوران خاتمی که بعدها تلاش شد تلطیف شود. مثلاً رهنمود او به شورای نگهبان پیرامون تأیید صلاحیّت نمایندگانی که در مجلس آن زمان حضور داشتند حتّی شامل نمایندگان متحصّن هم می‌شد ولی جنّتی و شرکا آن را نادیده گرفتند تا ننگ ردّ صلاحیّت گسترده فقط به عهده‌ی آنان گذاشته شود. بار دوّم یعنی حمایت قاطع از احمدی‌نژاد امّا به این راحتی زدودنی نیست. سخنان متفاوت رهبر پیرامون موضوعات مختلف (مانند مذاکره با امریکا) را می‌توان بر این اساس فهمید. این ویژگی همانقدر که می‌تواند به نفع افراطیان باشد به نفع روحانی هم هست. او هم می‌تواند با بعضی ترفندها جا را کمی برای خودش باز کند مثل گفتگوی تلفنی با اوباما که نهی از ملاقات با وی را دور زد و مانند آن. 
 
آنچه من «لابی با مردم» نامیدم، بخش دیگری از سیاست‌ورزی رهبر را نشانه گرفته است. خامنه‌ای پس از وقایع ۸۸ از «هتک حرمت نظام» نگران بود؛ یعنی افشای نادرست بودن رضایت اکثریّت مطلق مردم از نظام در خیابانها. گفتگوی روحانی با مردم، نه افشاگری است و نه به سیم‌ آخر زدن، به‌کارگیری امکان بالقوّه‌ای است برای عقب‌راندن اقتدارگرایان با استفاده از آشکارکردن بخشی از آنچه در اندرونی نظام می‌گذرد. خواه آنچه این روزها منتسب به روحانی شده (خطاب او به رهبر: من آخرین فرصت نظام هستم) درست باشد یا نه، به نظر می‌رسد واقعاً او آخرین فرصت برای دادوستد با جهان است بی‌آنکه شعارهای چهارگانه‌ی استقلال، آزادی  و جمهوری اسلامی نفی یا نادیده گرفته شود. 

پ.ن: جاسوس از کار درآمدن یکی از افراد باندباز موسوم به تندرو یا افراطی، بهترین نشانه‌ی همسویی منافع تندروان داخل و خارج است و پرداختن به آن هم وقت و مجال می‌خواهد و هم اطّلاعات بیشتر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.