ایران هسته‌ای -۵

باز هم چوب و پیاز                                                                                  ‌سه‌شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
  
  
عرصه‌ی سیاست بیش از هر عرصه‌ای صحنه‌ی کشاکش نیروهای گوناگون و گاه مخالف است که پاسخ به یک پرسش را در مدّت کوتاهی عوض یا حتّی برعکس می‌کند. فرض کنید که امری حقّ مسلّم شما باشد (شعار معروف هسته‌ای نظام) ولی دشمنی ناجوانمرد و قوی بخواهد آن را از شما بگیرد و توانش را هم داشته باشد و شما را به جنگ تهدید کند و خطر هم بسیار نزدیک باشد،‌ چه باید کرد؟ آیا باید بر آن حقّ مسلّم پای فشرد یا عقب‌نشینی تاکتیکی کرد؟ نحوه‌ی جواب به این پرسشها تلقّی من و شما را از سیاست نشان می‌دهد که ‌آیا اوّلاً تلقّی ما صُلب و پایدار است؟ و ثانیاً صحنه‌ی بین‌الملل را چند مؤلّفه‌ای می‌بینیم یا نه؟ یعنی آیا دوستان دائمی و دشمنان دائمی داریم و تفاوت سیاست کشورها ذاتی است یا نه،‌ فقط منافع دائمی هستند؟ آیا یک مؤلّفه‌ی جدید در محاسبات می‌تواند باعث دوری و نزدیکی کشورها به هم شود؟ آیا گاهی برای حفظ یا به‌دست‌آوردن یک منفعت،‌ باید از منفعتی دیگر چشم پوشید هرچند حقّ ما باشد یا نه؟ به جای مؤلّفه‌ی جنگ می‌توان حصر اقتصادی را نیز گذاشت.
  
تلقّی صُلب همان شعارهای سی‌ساله‌ی نظام حاکم است که «مرگ بر امریکا» (چه بوش، چه اوباما) و «مرگ بر اسرائیل» (حتّی بر خلاف خواست تعداد روبه‌افزایشی از فلسطینیان) و «حمایت از جنبشهای جهادی فلسطین» (حتّی اگر به هنگام نیاز ما را تنها بگذارند)‌ و «دوستی با دولتهای مسلمان» (حتّی اگر ایران را رقیب خود ببینند و در خفا مشغول توطئه علیه ایران باشند) و مانند آن را بدل به اصول دین خود کرده است. بماند که به هنگام نیاز «مرگ بر شوروی» و جز آن هم حذف می‌شود و کسی صدایش را در نمی‌آورد. تلقّی ناتوان از چندمؤلّفه‌ای دیدن موضوع هم یا حساب هزینه و فایده را نمی‌کند یا تنها به آن اشاره می‌کند امّا موضع مصداقی نمی‌گیرد. طبعاً طرفهای مقابل ایران نیز به دنبال منافع خودشان هستند و درست به همین دلیل تحلیلگر ایرانی تنها می‌تواند از دولت ایران انتظار داشته باشد و بر افکار عمومی اینجا اثر بگذارد و تمرکز بیش از حد و بی‌فایده‌ی روی سابقه، اغراض،‌ تقصیر و قصور غربیان در این زمینه -گذشته از اینکه توضیح واضحات است- فقط به تشویق نظام ایران به درپیش‌گرفن مسیر نادرستش می‌انجامد. برای نمونه این نوشته‌ی محمّدپور که بحث هزینه و فایده را به یک اشاره برگزار کرد،‌ پا را از بحثهای انتزاعی بیرون نگذاشت، شرایط حاکم بر آن زمان را در نظر نگرفت و از همه مهمتر ناتوان از پیشنهاددهی بود. حتّی با پذیرش اینکه موضوع هسته‌ای بهانه‌ای برای فشار بر ایران است، می‌شد به این نتیجه رسید که باید این بهانه را بلافاصله از دست بهانه‌جویان گرفت (و موضوع حقوق بشر و شبه آن هم در حدّی نیستند که بتوان با توسّل به آنها با ایران مانند کره‌ی شمالی رفتار کرد). وی با بازنشر آن نوشته نشان داد که هنوز گیر قضیّه را درنیافته است. این یادداشت هم باید خیلی زودتر نوشته می‌شد و گرنه حالا که معمّا حلّ و آسان شده است.
  
مثال بند اوّل عین واقعیّت نیست یعنی ایران خود به دست خود اجازه داد کار به اینجا بکشد. نه آژانس بین‌المللی اتمی  و نه شورای امنیّت نمی‌توانستند تا اینجا پیش بروند مگر اینکه ایران با پنهان‌کاریهای خود این بهانه را به دست آنان بدهد که –درست یا نادرست- ادّعا کنند ایران به چیزی بیش از کارکردهای اقتصادی می‌اندیشد. اضافه بر آنچه همه می‌دانیم، مرور بخشی از کتاب «اندیشه‌های سیاسی اسلام» از حسن روحانی آموزنده است. این کتاب سه جلدی که مجموعه‌ی سخنرانی‌ها، ‌گفتارها و مصاحبه‌های روحانی است در جلد دوّمش در حدود دویست صفحه فقط به مناقشه‌ی اتمی می‌پردازد. با خواندن آن بارها به این جمله و مشابه آن برمی‌خورید که «ما فلان وسیله را خریدیم و فکر می‌کردیم آنها نمی‌دانند» یا «فلان آزمایش را کردیم و فکر می‌کردیم نمی‌فهمند» و مانند آن. درست است که نمونه‌ها بسیار کوچک هستند ولی در نظر داشته باشید که روحانی بسیار حرفه‌ای و تودار است و همین مقدار در حکم «چیزکی» است که نشان می‌دهد چیزهایی در پس پرده بود که برای بهانه‌جویان کافی به نظر می‌رسید.
  
من بارها از سیاست مجرّب و شکست‌خورده‌ی «چوب و پیاز» ایران نوشتم که بارزترین نمونه‌اش جنگ و تأخیر در پذیرش قطعنامه بود. از دوسال پیش می‌شد دریافت که یا کار ایران به جنگ محدود می‌کشد یا فشار شدید اقتصادی و هر دو ایران را به تسلیم خواهد کشاند پس بهتر است که همین حالا ابتدا با اتّخاذ تمهیداتی پرونده‌ی ایران را از شورای امنیّت خارج کنند و سپس به دنبال احقاق حق ایران در آژانس اتمی باشند. ضرر یک‌سال تحریم، بیش از درآمد نفتی سه سال هاشمی رفسنجانی بود. سالها طول خواهد کشید تا ایران ظرفیّتهای از دست رفته را بازیابد و تازه ضرر درآمدهای ازدست‌رفته هیچگاه جبران نخواهد شد. حالا کدام دیدگاه مدافع منافع ملّی، وجهه‌ی بین‌المللی و حقوق ایران بود، ‌آنکه می‌گفت تا کار به جای باریک نکشیده مصالحه کنید یا حالا که هم ضرر کرده‌ایم و هم دیگران دریافتند که فشار زیاد می‌تواند ایران را از خطّ قرمزهای خود عقب براند؟ آیا ایرانی که هدف تحریمهای گسترده شد –بدون توجّه به وجه اقتصادی قضیّه- در نظر جهانیان تحقیر نشد؟ اگر همان روش خاتمی و روحانی ادامه می‌یافت ما الآن چقدر جلوتر بودیم؟ نه تنها دعوت من از دوستان در اوّلین نوشته (به استثنای آرش بهمنی و بامداد راد) بلکه دیگر نوشته‌های منتقدان نظام نیز نشان داد که برداشت ما از ملّیّت،‌ ‌استقلال و ‌منافع ملّی تا چه حد ابتدایی است. امروز همه از مزایای توافق می‌گویند ولی کسی از کم‌کاری معنی‌دار و دوساله‌ی نویسندگان سبز یا اصلاح‌طلب نمی‌گوید. بامدادی درست نوشته که اشتباه‌کردن مجاز است ولی اعتراف به اشتباه حتماً واجب است.
  
پیشین: ایران هسته‌ای -۴ و پیشتر: یک، دو و سه

۵ نظر:

  1. سلام
    به‌نظرم می‌رسه به چند نکته باید توجه کرد؛
    اول این‌که ما بعد از ۲۲ خرداد و دست‌کم تا حصر موسوی، اون‌قدر درگیر داخل بودیم که توان و حوصله‌ای برای واکنش به روی‌کرد بی‌خردانه‌ی نظام در پرونده‌ی هسته‌ای نبود. در واقع، اکثریت منتقدان و مخالفان نظام، تمام هم‌وغم‌شون مصروف پی‌گیری اهداف داخلی جنبش سبز می‌شد. ضمن این‌که تا سال آخر دوره‌ی محمود وضع اون‌قدر بحرانی نبود، و تحریم‌های فلج‌کننده ما رو به خودمون آورد. در عین حال، اجماع بر سر موضوعات داخلی که ملموس‌تر هستند سخت به‌دست می‌آد، چه برسه به مسئله‌ی هسته‌ای که نظام به‌هرحال تونسته‌بود اون رو به‌عنوان یه مسئله‌ی حیثیتی مطرح کنه و تا کارد به استخون نرسید صدایی بلند نشد. از همه‌ی این‌ها گذشته، امروز از کسی شنیدم که اگه شهرام امیری و محمودرضا خاوری نبودن، اساسن تحریم‌ها کارایی امروز رو نمی‌داشتن.
    در مجموع، ما از رفتار خارجی نظام غفلت کردیم، و می‌شد بیش‌تر بهش بپردازیم (این از اعتراف من). اما استدلال من برای عدم واکنش به این مسئله از تأثیر محدود تحریم‌ها در وهله‌ی اول، و در وهله‌ی دوم از این ناشی می‌شد که تغییر سیاست داخلی نظام در نتیجه‌ی احتمالی پذیرش دیدگاه‌های مخالفان سیاست خارجی‌ش رو هم دست‌خوش تحول می‌کنه (که این دومی با روی‌کار اومدن روحانی خودش رو نشون داد، و چه روحانی مجری سیاست‌های دگرگون‌شده‌ی خامنه‌ای باشه یا نه، فرق چندانی تو نمود بیرونی‌ش نداره).
    یه چیزی هم در آخر بگم، این‌که جمهوری اسلامی همین‌قدر عقلانیت داشت که بیش‌تر از این جلو نره، و مشخصن اشتباه مرحوم مصدق رو تکرار نکنه، برای من یکی جای شکر داره. به‌هرحال، سیاست‌ورزی مدرن تو ایران تازه کم‌کم داره به بلوغ نزدیک می‌شه، و پیش‌رفت تو این کشور معمولن خیلی کنده.

    پاسخحذف
  2. سلام
    شما که آن زمان تقریباً بنده را تأیید کردی،‌ نظر من به کسانی است که با نوشته‌هایشان عملاً آن روش سابق را تقویت کردند. درباره‌ی رسیدن کارد به استخوان هم لبّ کلام من همینجاست که چرا باید بگذاریم کار به فاجعه بکشد و زودتر عاقبت کار را نبینیم؟
    در ضمن شما قرار بود دوره‌ی جدید وبلاگنویسی را شروع کنی و... خبری نشد چرا؟

    پاسخحذف
  3. درست‌ه، سعی من هم بر این بود که توضیح بدم چرا خودم بیش‌تر نوشتم و چرا بقیه زیاد ننوشتن.
    والا برای خودم چندان روشن نیست این نزدیک‌بینی، که اگه تو جماعت روشن‌فکر باشه می‌تونه شدیدن مخرب باشه، از کجا آب می‌خوره. باید بهش فکر کرد.
    حق با شماست، باید بیش‌تر بنویسم، اگه زندگی بذاره. :) البته مهم‌تر از گرفتاری‌نداشتن، این‌ه که برای نوشتن زیاد وسواس نداشته‌باشم. ممنون از تذکرتون برادر عزیزم.

    پاسخحذف
  4. محمدپور باید کدام گیر قضیه را متوجه می شد؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نوشته‌ی دوسال پیش -برخلاف آنچه نوشته‌ـ متفاوت با روش ظریف و روحانی است و نزدیک به مواضع نظام ایران در آن زمان.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.