دوشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۳
نوشتن
پیرامون یکسالگی دولت میتوانست شامل برشمردن نقاط قوّت مانند برگشتن
نسبی آرامش اجتماعی و بهبود تقریبی اقتصاد یاشد که در مثبتشدن نرخ رشد مشاهده میشود.
نقاط منفی هم کم نیستند از سخنان اخیر وزیر ارشاد دربارهی آزادی بیان -فقط؟- برای
معتقدان به نظام تا دخالتهای وزیر ورزش در امور فدراسیونها و مصاحبهی اخیر وی با
مازیار ناظمی (یعنی حقوقبگیر خودش) که آدم را یاد محمود مطرود میانداخت. امّا مطالب
مهمتری هست. خطاست اگر بپنداریم احمدینژاد رفت و روحانی آمد؛ محمود جز ویترینی بر
دستگاه آماسکردهی نظام مطلقه نبود. حالا حاملان شعار «چیزی عوض نشده» در پیدا و
پنهان در تلاشند؛ ندیدن پشتصحنه و اکتفا به این گفته و آن کردهی فلان وزیر فعلاً
بجا به نظر نمیرسد.
روز
استیضاح -صرفنظر از توافق ابتدایی روحانی با جهانگیری- به نظرم آمد که روحانی به
یکی از دو دلیل به مجلس نیامده است: یا مطمئن است که وزیرش رأی میآورد و یا
مطمئن است که رأی نمیآورد. نتیجه خلاف هر دو بود. اگر ده نفر از موافقان استیضاح
تغییر عقیده میدادند، فرجی دانا میماند و این با آمدن روحانی ممکن بود. بقای
فرجی دانا با آن همه هجوم و سرمایهگذاری فرقهی پایداری و پخش فیلم سخنان تحریککنندهی
وی، پیروزی بزرگی برای دولت بود و راه را برای ادامهی مسیر هموار میکرد. پس چرا
روحانی نیامد؟ آیا او اشتباه کرد؟ با توجّه به اینکه هر روز نام وزیر جدیدی که
نامزد استیضاح است آورده میشود تا جایی که بنا به گفتهی تندروان، خود کابینه
بدون ممانعت هیئت رئیسهی مجلس سقوط میکند، یادآوری چند نکته جا دارد:
یک. این
مجلس، مجلس ِدوران آشوب احمدینژادی است. برخی که عادت به افسوسخواری دارند،
تاختوتاز زاکانی و نادران را به تحریم انتخابات نسبت دادند. این درست امّا اگر آن
تحریم نبود، شاید اصلاً بیستودو خردادی رقم نمیخورد. نظام را به مرگ اگر بگیری
به تب راضی میشود. هنوز زود است که تأثیر شرکت ۱۸درصدی مردم تهران را در
انتخابات بررسی کنیم. این مجلس باید عوض شود و سخنان نمایندگان تندرو بهترین معرّف
آنان برای رأیدهندگان در انتخابات آتی است. پس بگذار هنرهایشان را رو کنند.
دو. روحانی
در پیامش به نجفی (ادامهی راه فرجی دانا) نشان داد که فرد مهم نیست، جهت و حرکت
مهم است پس دستکم از دید او تأکید بر حضور یک وزیر به هر قیمت، اصلی اساسی نیست. میتوان
در این دیدگاه تشکیک کرد. به نظر من رأی آوردن فرجی دانا سقف توان تندروان را نشان
میداد و توانایی آنان در ادامهی پروژهی تهدید دولت را زیر سؤال میبرد.
سه. جدال
اصلی دولت با مجلس نیست بلکه با دستگاه در سایه است. او تا اینجا فقط در پیشبرد مذاکرات
هستهای موفّق بوده است ولی در داخل توفیق چندانی نداشته است. بسیاری از قول و
قرارهای انتخاباتی وی همچنان معلّق هستند. من در نوشتههایی با عنوان «لابی با
مردم» گفتم که روحانی اگر نمیتواند باید دلیل یا علّت آن را به مردم بگوید.
اینطور هم مدیون آنان نخواهد بود و هم افکار عمومی را در برابر حاکمیّت قرار میدهد.
او این اواخر تازه به این نکته اشاره کرده است.
چهار. علاوه
بر استفاده از پتانسیل عامّهی مردم، روحانی به یکی دیگر از نیروهای جامعه توجّه
چندانی نکرده است. در تقسیمبندی کلّی نیروهای سیاسی (تندرو، اصولگرای معتدل، اصلاحطلب
و سبز) او باید از اصولگرایان معتدل سدّی در برابر تندروان بسازد. البتّه در این
یکسال چند برخورد بین آنها وجود داشته است ولی به صورت خودجوش و بدون برنامهریزی
بوده است. به خاطر بیاوریم اشتباه تندروان در حمله به لاریجانی در قم تا چه حد
آنان را در موقعیّتهای مشابه آسیبپذیر کرد. در جاهایی که حسّاسیّت وجود دارد
(مانند مدیران همین وزارت علوم) افرادی هستند که میتوانند همان عملکرد را داشته باشند،
بیآنکه حسّاسیّت چندانی برانگیزند.
پنج. استعمار،
فرمول مؤثّری را در نهادینه کردن بحران در منطقهی خاورمیانه اجرا کرده که تا حالا
جواب داده است: حکومت اقلیّت بر اکثریّت. در کشور ما بدون دخالت خارجی متأسّفانه
چنین شده است. مردم هر قدر هم در نهادهای انتخابی تلاش کنند از بین گزینههای
موجود بهترین را انتخاب کنند، باز سر ِرشته دست نهادهای انتصابی است. نویسندگان
طرفدار عملکرد نظام پس از هر شکست (مانند انتخابات ۹۲) ابتدا کمی تلخ و عصبی میشوند
ولی بلافاصله خود را بازمییابند چون میدانند که پست اصلی همچنان در دست آنان
است. همانطور که برای کشورهایی مانند سوریه و عراق راهحل آسانی وجود نداشت و
ندارد، در ایران نیز همینطور است. در نظامی که تمام رشتهها به یک نفر ختم شود،
تغییر آن فرد تمام معادلهها را عوض میکند. فرض کنید اگر به جای خامنهای، هاشمی
یا موسوی اردبیلی یا هرکس دیگر در خرداد ۶۸ انتخاب میشد، الآن سپهر سیاسی ایران
کاملاً دگرگون بود. زمانی پایگاه مردمی رهبر نظام را در نسبت رأی ناطق نوری و
خاتمی میشد دید. پس از سرمایهگذاری خامنهای بر احمدینژاد و جداشدن اصولگرایان
معتدل از آنان، این پایگاه حالا از هر زمان دیگر کمتر است. روحانی اگر طبق عادت
دیرین خود فقط دل به بدهبستانهای درون قدرت ببندد، کاری از پیش نخواهد برد. او
فقط با مراجعه به مردم و تکیه بر پشتوانهی آنان است که میتواند منشأ اثر شود.
مردم کاری با تئوری مشروعیّت و مقبولیّت امثال مصباح و صدیقی و احمد خاتمی ندارند،
آنان تمام نهادها را پاسخگو میخواهند و این چشم اسفندیار نظامی است که به تعبیر
ژان ژاک روسو تلاش میکند که اِعمال قدرت را به حق خود و اطاعت از خود را به وظیفهی
مردم بدل کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.