دست‌دادن یا ندادن


                                                                                                       یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴

دست دادن یا ندادن
روایت است از رسول خدا (ص) که: « هرگاه خويشاوند با خويشاوند خود تماس برقرار کند، به هيجان می‌رسد، سپس آرامش می‌يابد.»
روزی هارون‌الرشيد که در اثر بدگويی‌های اطرافيان، از امام موسی کاظم (ع) به شدّت خشمگين بود، ايشان را احضار و خشم و اعتراض خود را به امام اعلام کرد. امام در ضمن بیان مطالبی با اشاره به اين حديث پيامبر به او گفت: اگر مايل هستی با من مصافحه کن. هارون از تخت پايين آمد، با حضرت دست داد و ايشان را در آغوش فشرد، سپس ايشان را در پهلوی راست خود نشاند و گفت: گواهی می‌دهم که تو راست می‌گويی و پدر و جدّت راست می‌گويند و رسول خدا نيز صادق است. هنگامی که بر من وارد شدی، به خاطر بدگويی‌ها و اخباری که به من رسيده بود از شما خشم و کينه شديدی داشتم، اما همين که آن سخنان را گفتی و با من دست دادی، مسرور شدم وخشم من به خشنودی تبديل شد. (تحف‌العقول،‌ ص ۴۰۴)

مسأله این نیست                                                                                     
ظاهراً مسأله‌ی دست‌دادن یا ندادن امام حسین با عمرسعد خیلی‌ها را به خود مشغول کرده است. باید به خود تبریک بگوییم که در سال هزاروچهارصد و خرده‌ای، توان رجوع ما به تاریخ اسلام برای بهره‌گیری از آن در همین حد است. یکی می‌گوید دست داد؛ دیگری می‌گوید نداد و فقط دیدار کرد؛ ‌آن یکی می‌گوید یک‌بار بود، ‌آخری می‌گوید بیشتر بود و ...الخ. برای چه؟‌ وصل کردن آن به دست‌دادن ظریف؟ ظریف، ‌حسین بن علی است یا اوباما عمرسعد؟
در حدیث بالا می‌بینید که امام با خود خلیفه مصافحه می‌کند که بالاتر از عمرسعد، زیردست یکی از والیان یزید بود. بنی‌عبّاس هم در رذالت و پستی دست بنی‌امیّه را از پشت بستند و دست آخر همین هارون، امام را شهید کرد. کسی نگوید که بحث درباره‌ی خویشاوندان است که اصل بحث درباره‌ی راههای درامان‌ماندن از شرّ دشمن است و دست‌دادن و برخورد خوش یکی از آنهاست. در اصل، تقاضای رفتن به شام و سخن‌گفتن با یزید چیزی بود مانند عمل امام هفتم با هارون. پیشوایان شیعه -شاید به جز تفاوتهای شخصی که طبیعی است- در جهت‌گیری‌های کلّی، ‌مذهبی و مکتبی برخورد و روش واحد داشتند. (قابل توجّه کسانی که واقعه‌ی کربلا را بدون مقایسه با امامان پیش و پس از ایشان بررسی می‌کنند)

محض محکم‌کاری
امير مؤمنان (ع) فرمود: «با دشمن خود نيز مصافحه کن «هر چند او مايل نباشد» زيرا اين کاری است که خداوند به بندگانش دستور داده و در قرآن فرموده است : «بدی را با نيکی دفع کن». ناگهان (خواهی ديد) همان کسی که ميان تو و او دشمنی است، گويی دوستی گرم و صميمی است. «امّا جز کسانی که دارای صبر و استقامت‌اند، به اين مقام نمی‌رسند و جز کسانی که بهره‌ی عظيمی از ايمان و تقوا دارند، به آن نايل نمی‌گردند». (خصال،‌ ج۳، ‌ص ۶۳۲)
به دو عبارت فراز بالا دقّت کنید،‌ یکی اینکه امر به مصافحه حتّی در جایی است که دشمن تمایلی به این کار ندارد،‌ دوّم اینکه مقابله به مثل‌نکردن و دشمنی را با دشمنی جواب‌ندادن، روزی کسانی است که صبر و ایمان و تقوای عظیمی دارند. (فتأمّل)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics