دوشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۴
نکته: اینکه چنین نظری دربارهی زندگی فردی، چه دیدگاهی دربارهی اجتماع، مردم و حقّ انتخاب آنها دارد نیز بحث دیگری است.
پیوندهای
سببی از قدیم یکی از راههای نزدیکی خانوادههای علمای دین و رفع کدورتها یا
اختلافهای فکری به شمار میرفت. چندسال پیش خانوادهی یکی از عالمان معروف دین به
خواستگاری خانوادهی سرشناس دیگری رفتند. اوّلیها از مخالفان معروف فلسفه و دوّمیها
اهل عقلیّات و کلام و اینجور چیزها. پدر خانوادهی دوّم تمایل داشت ولی دختر نمیپذیرفت.
درست یادم نیست میگفت شوهر آخوند نمیخواهم یا «اینها» را. پدر که آن زمان فقط
یکی از علمای جوان بود و حالا اسم و رسمی دارد، در جمعهای دوستانه میگفت که بله
دختر هم دخترهای قدیم که روی حرف پدرشان حرف نمیزدند، این صبیّهی ما هم پایش را
توی یک کفش کرده که «نمیخواهم». القصّه چندی بعد خبر رسید که بین دو خانواده
وصلتی سر گرفته و چندی بعدتر خبر رسید که دختر طلاق گرفته و نزد خانوادهی پدری
باز گشته است.
حالا همان
پدر سخنرانی فرموده و گفته که کار جوانان ما به جایی رسیده که میگویند «میخواهیم
مسیر زندگی خود را خویش تعیین کنیم» جای صادق هدایت خالی که بگوید ما انگشت به
کجا ماندیم. یادم نمیآید نفی و ردّ این جمله را حتّی از زبان سنّتیترین عالمان
شنیده باشم. معمولاً همه از داشتن حقّ انتخاب و تعیین مسیر زندگی حرف میزنند، بماند
که بعد راهنمایی و ارائهی طریق بزرگترها را جوری معنا میکنند که در نهایت آن
اوّلی را از بین میبرد ولی لااقل در ظاهر انتخابگری انسان را نفی نمیکنند.
(مانند مرحوم مطّهری که از تفاوت آزادی اندیشه و آزادی عقیده میگفت). لطف زندگی
به همین انتخابگری است که اگر درست بود اوضاع به کام است و اگر نه، با همان قدرت
انتخاب توان تصحیح مسیر را داریم. با اجبار مسیر اگر موفّقیّتی به دست آید عاریتی
است و اگر شکستی، قوز بالای قوز. خوب باید به این آقای علما گفت که برادر عزیز
لااقل شما یکی باید در این باره حرف نزنی که زندگی بچّهات را خراب کردی. اگر هم
راهنمایی و پیشنهاد به جوان منظور باشد، شما باید آخرین کسی باشی که در این باره حرف
میزند.
نکته: اینکه چنین نظری دربارهی زندگی فردی، چه دیدگاهی دربارهی اجتماع، مردم و حقّ انتخاب آنها دارد نیز بحث دیگری است.
شما زمانی به این بابا خوشبین بودی میگفتی شاید کارهایی بکند :)
پاسخحذف