شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵
تکرار بیدلیل یک کار یکی از ویژگیهای سپهر فرهنگی ماست. سخنی گفته
میشود و به اندازهی خودش نقد میشود؛ هیاهو میخوابد و باز مدّتی بعد به بهانهای
دیگر همان موضوع پیش کشیده میشود و دیگر بار و دیگر بار. این آن چیزی است که به
نظرم اگر به آن بگوییم «وسواس فرهنگی» جا دارد.
شاید گفته شود که نقد و بررسیهای پیشین گویندگان را راضی نکرده که دوباره شروع میکنند.
دو اشکال بر این سخن وارد است:
اوّل اینکه بله، اگر نقدی گویندهای را قانع نکند، او حق دارد که باز
آنرا با دلایل جدید (یا حتّی قدیم) تکرار کند ولی در این آغاز دوباره باید دادوستد
دفعهی پیش مدّ نظرش باشد و دوباره از صفر نیاغازد. هر بحثی به هرحال گامی روبه
جلوست و نمیتوان آن را نادیده گرفت. وقتی هربار بحثی خاص با همان مدّعاها و
جوابها تکرار میشود، باید به سلامت و طراوت این فضای فرهنگی شک کرد.
دوّم اینکه موضع بعضی افراد به تناسب اینکه بحث جدید چقدر به نفع یا
ضررشان است تفاوت میکند حال اینکه نباید اینطور باشد. مثلاً در بحث اخیر دربارهی
انتشار نامههای فروغ، آیا برخی منتقدان (منظور نویسندگان و افراد شناختهاند نه
کاربران عادی فضای مجازی) خود پیشتر مدافع یا حتّی منتشرکنندهی نوشتههای فروغ
نبودند؟ مثلاً پوران فرّخزاد که میگوید انتشار این نامهها چه کمکی به شاخت
فروغ میکند، همان حرف را به ایشان در مورد نوشتههای دوران نوجوانی و جوانی فروغ
نمیشد زد؟ اگر در این نامهها مسائلی طرح میشد که احیاناً خوشامد مخالفان بود، آیا
باز هم مخالف آن بودند؟
به هنگام خواندن نامهی فروغ اصلاً به ذهنم خطور نمیکرد که چنین
جوّی درست شود. هیچ نکتهی جدیدی در آن نامه نبود که عدّهای فکر کنند به تصویر
فروغ لطمه بزند و تازه کدام تصویر؟ مگر ممکن است نوشتهای تازه نتواند تصویر
نویسندهاش را کاملتر کند و مگر او اسطورهی اثیری دور از دسترس بود که حالا
تصویرش عوض شود؟ اگر نوشتههایی تازه دربارهی رابطهی پس از تولّد فرزندش که به
طلاق وی انجامید یافت شود، چه باید گفت؟ آن را به عنوان یکی از وجوه فردی با خوبی
و بدی، ضعف و قوّت و پایداری و لغزشهای فراوان (یعنی درست مثل خود ما) باید دید
یا تلاش کرد که همچنان پوشیده بماند؟
تعجّب از ابراهیم گلستان بود چون در تمام این سالها هرجا پرسش از
روابط شخصی با فروغ بود، از جوابدادن طفره رفته بود. او هنوز خیلی چیزها برای
گفتن دارد. فروغ در کنار او به نوعی به آرامش رسید و پیش از وی هم به خیلیها
مانند نادرپور و کسرایی پناه برده بود. در تاریخ به جز استثناهایی که انسان
کاملند، بقیّه کاملاً انسانند با تمام ضعف و قوّتهایش. هم نوشتههای شخصی مطهّری
درباره شریعتی شناخت ما را از هر دو کاملتر کرد، هم «سنگی بر گوری» به ما جلال و
سیمین را بیشتر شناساند و هم این نامهها چنین خواهد کرد. این را تمرین کنیم و
دیگر بار به بهانهای دیگر همین بحثها را تکرار نکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.