سهشنبه ۵ دی ۱۳۹۶
دو نکتهی
مرتبط با هم دربارهی این روزهای حوزه:
یک. نقل قولی است از یکی از مراجع نجف که «حوزهی نجف عمق بیشتری دارد؛ وقتی طلبهای از قم
میآید نمیتواند یک خط هم از یک کتاب را درست بخواند» و فیه تأمّل:
گذشته از
سطحی، سیاسی و حکومتیشدن حوزه که به آن لطمه زده است، حوزهی قم (و در حقیقت
طلّاب ایرانی) در سالیان اخیر دستکم به دو دلیل با گذشته فرق کردهاند: یکی ترجمهی
انبوه و گستردهی کتابها در حوزهی علوم انسانی به ویژه آنجاهایی که فصل مشترکی با
فقه مصطلح دارد. این ترجمه با گسترش گرایشهای موسوم به نواندیشی یا روشنفکری در
مباحث مذهبی، نوعی بیداری وآگاهی نسبت به عقبماندگی حوزویان ایجاد کرده است. این
آگاهی پیش از انقلاب فقط از آن کسانی بود که از زمان خود جلوتر بودند، مانند مرحوم
مطهّری و زندهیاد طالقانی ولی حالا همهگیر شده است.
دوّم اینکه
روحانیان به درون حکومت «پرتاب شدند» و این آن چیزی بود که گرچه ادّعایش را داشتند
ولی به این زودی انتظار نمیکشیدند. در مهمترین بخش حکومت یعنی ساختار قضایی که
قرار بود تخصّص روحانیان باشد، تازه پس از انقلاب معلوم شد که تفاوت نظر و عمل از
کجا تا به کجاست؛ تصویب قوانین گوناگون و تبیین شیوهی سیاسترانی به جای خود.
پس به جناب
شیخ بشیر باید گفت که حوزهی ایران مانند کسی است که از خواب بپرد و ببیند که
کاروان رفته و او در خواب مانده و به همین دلیل پریشان و بههمریخته است ولی حوزهی
عراق هنوز از خواب بیدار نشده است، به همین دلیل در آرامش محض به سر میبرد و میپندارد
که خواندن دقیق متن «کفایه» برای اثبات عمق سواد یک طلبه «کفایت» میکند.
دو. حاشیهای
بر این یادداشت که میگوید به علوم حوزوی برای خدمت به دنیا (توسعه، پیشرفت یا...)
نگریسته میشود.
این نه
تنها ضعف نیست بلکه قوّت این دیدگاه را میرساند. شاید نقل قول مشهور از سیّدجمال
اسدآبادی پس از سفر به اروپا که «آنجا مسلمان هست و اسلام نیست و اینجا اسلام هست
ولی مسلمان نیست» همهی موضوع نباشد ولی
بخش مهمّی از ماجراست. لااقل یکی از مهمترین دلایل بعثت انبیا در قرآن برپایی قسط و عدل
برشمرده شده است(حدید ۲۵)؛ که این بسط عدالت و قسط حتماً جنبهی اجتماعی مهمّی دارد. حالا
ممکن است دربارهی چگونگی یا میزان و گستردگی آن بحثهایی باشد ولی باید بین نقد
وضع موجود و چهاردههی اخیر با حالت ایدهآل تفاوت نهاد یا دستکم اینها را با هم
خلط نکرد.
نتیجه
اینکه چهلسال اخیر، نابسامانیهای حکومت دینی و از همه مهمتر عملکرد والیان آن عمر خیلیها
را تلف کرد و ایران را در جنبههایی متوقّف کرد یا حتّی به عقب برد ولی
دستاوردهای مهمّی نیز داشته حتّی برای تفکّر سکولار؛ مذهبیان را بیدار و به بضاعت ناچیز
توان علمی خود آگاه کرده که «شاید» منجر به نوعی رنسانس علمی/دینی شود. حکومت سکولار پیش از انقلاب فرمایشی و تحمیلی بود، اگر روزی حوزه از سپهر سیاسی کنار
رود، نوعی جدایی دین از سیاست را شاهد خواهیم بود که از دل جامعه برخاسته و به
شکلی طبیعی رخ داده است. البتّه من چنین چیزی را در آیندهی نزدیک ممکن -و مطلوب- نمیبینم ولی چنین آیندهی محتملی حتّی برای طرفدارانش از دل «اکنون» ما میگذرد اکنونی
که مانند دوران نوجوانی، حدّ فاصل بین دوران کودکی و بزرگسالی است.
من یک عرضی کنم در مورد راست گویی این غربی ها و دروغ گویی که بزرگترین جرم است در غرب (مثل جرم کلینتون که صرفا هرزگی نبود بلکه دروغگویی بود که رابطه اش را انکار کرد.) قرار بود بروم فرودگاه و چمدانم را بگیرم. هزار تا سند و مدرک برداشتم و رفتم فرودگاه ولایت غربت. به یک کارمند معمولی خط هوایی کفتم اسمم فلانی است و امروز باید چمدانم را بگیرم. تلفن کردبه یک جایی و بعد به من گفت برو طبقه پایین یک ستون آبی هست دم اون بایست میان چمدان را بهت میدن. همین. ما رو میگی؟ گفتیم یعنی چی؟ گفت برو پیداش میکنی. رفتم و از یکی پرسیدم این حرف یعنی چی؟ گفت آها، چمدونت را می خواهی بگیری؟ هر کی چمدونش را میخواد بگیره دم این ستون می ایسته. من هم در کمال ناباوری ایستادم. بعد از مدتی یک بابابزرگ دوست داشتنی با ترالی آمد و گفت؟ مال شماست؟ گفتم بله. گفت خوب بگیر و برو. من یک کم من من کردم گفتم ازم کارت شناسایی نمی خواهی؟ گفت آها، اسمت را بلدم می خواهی یک چیزی نشونم بده. اعتماد مطلق. تو ولایت اسلام صد جور باید ثابت کنیم که کی هستیم و صد جا را باید امضا کنیم. واقعا کتابش دست ما و عملش دست این هاست.
پاسخحذفیاد جریانی افتادم؛ شاید بهتر باشد بنویسم همه بخوانند.
پاسخحذف