یکشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۷
۱- میگویند
مردان کلنگر و زنان جزءنگرند و به همین دلیل کارآگاهان از خدایشان است که شاهد یک
جنایت یا حادثه زن باشد تا بتوانند جزئیّات بیشتری از واقعه را از زبانش بشنوند.
اینکه یک مرد حتّی متوجّه تغییر رنگ موی زنی نشود عجیب است ولی اتّفاق میافتد در حالیکه
برعکسش را ما لااقل تاکنون نشنیدهایم. باز هم میگویند که یکی از تفاخرهای زنان
به همدیگر این است که شریکشان متوجّه کمترین تغییر پوشش و آرایششان میشود و
بلافاصله واکنش نشان میدهد.
۲- مردان
عاشق البتّه حکایتشان جداست. باطنبینان میگویند که انسان به هرچه خیره
شود، همان میشود. شاید
برای همین است که مردان ِعاشق، خصلتی زنانه مییابند و جزءنگر میشوند. زیاد شنیدهایم
که مردی دلباخته میگوید که عاشق ... او شدم. به جای نقطهچین بگذارید، صدا، چال
گونه، گرفتگی زبان، لهجه یا هرچه که دلتان بخواهد حتّی یکجور نقص. از همینجا
دردسر آغاز میشود خاصّه اینکه طرف بفهمد از چه چیزش خوشتان آمده است.
۳- «اگر
فلان جور بودم/نبودم بازم دوستم داشتی؟» آگاهان میگویند که مردان این جمله را از
زنان زیاد شنیدهاند و طبعاً بسته به هوش و مهارت خود جوابهایی دادهاند یا حتّی
از پیش حاضر کردهاند که به وقتش درنمانند. طبیعی است که زن با خود بیندیشد اگر
فلان ویژگی من، او را دلبستهام کرده، آیا او واقعاً عاشق خود من است یا آن ویژگی؟
اگر آن ویژگی در دیگری بود، عاشق او میشد؟ یا اگر من آن را نداشتم دیگر به من دل
نمیبست؟ روشن است که این پرسش یک راهحل بیشتر ندارد و آن هم اینکه دلباخته
امتحانی را از سر بگذراند.
۴- سهراب
سپهری معتقد بود که هیچ اثر هنری کامل نیست و در هر نقّاشی حتّی «لبخند
ژوکوند» هم میتوان دست برد. آیا این عقیده درست است؟ برخی میگویند خیر؛
هر اثر هنری در حدّ خود کامل است و این کمال، با عالی یا بینقصبودن فرق دارد پس
حتّی رنگباختگی ابروی مونالیزا در اثر مرور زمان هم حالا دیگر جزئی از ابهام و
رازورمز اثر است. آیا این حرف را در مورد انسان هم میتوان زد؟ یک چهره تا کجا یک
شخص را بازمینماید؟ چه مقدار آرایش؟ چه مقدار دستبردن با جرّاحی؟ اگر کسی به
چهرهی تغییریافتهای دل ببازد و بعد چهرهی اصلی را ببیند و سرد شود، آیا در اصل
به تصویر ذهنی خود دل بسته بود یا به آن شخص؟ از آنجا که هر برداشتی از دیگری
تصویر و عکس ذهنی ما از اوست، آیا کسی میتواند ادّعا کند که عاشق ِخود ِمعشوق شده
و نه تصویری -شاید بسیار متفاوت- از او؟
این چهار نکته را یکی از آگاهان مذکّر برای ورود به جهان داستان «سانشاین»
کورش اسدی فرمود. برای امتحان به یکی دیگر از آگاهان مؤنّث دادم که خیلی بیتفاوت
گفت: برای خودش گفته؛ اصلاً زنان را نمیشناسد. من این وسط هیچکاره و بیطرفم
و فقط از شما دعوت میکنم در صورت تمایل داستان را از اینجا بخوانید.
سلام. مهم ترین عیب و ایراد این قصه (تفکر موجود در آن) همان آرکیتایپ یوسف است؛ اینکه مرد باید منتظر بنشیند تا زن بیاید سراغ او. تازه کدام مرد؟ مردی که در ذهن و خیالش به استمناء هم راضی شده (مثل «ناتنی» مهدی خلجی و اصلاً مثل خود مهدی خلجی). تعالی الله هذا عن یوسف علیه السلام. این نظر را به سمع مؤنث آگاه برسانید و نظر ایشان را به سمع ما.
پاسخحذفسلام. با سالی یکبار نظرگذاشتن که نمیشود سفارش انتقال پیام هم داد ;)
حذفچه عجب از حاشیه بر اخبار و رهبر نظام و...دور شدی یاد قدیما کردی؟
پاسخحذفدر ضمن به آرمان: واقعا باورت شد که مونث اگاهی در کاره؟ حرفای خودشه ولی میخواد بگه من نگفتم