جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
وقتی فیلم
«مهلکه»ی کاترین بیگلو اسکار برد و «آواتار» جیمز کامرون نه، آشکار بود که دفاع
از وجههی ملّی برای اسکار اولویّت دارد حتّی اگر به شکل دفاع از وجه میلیتاریستی
دوران بوش باشد و انتقاد رادیکال از چیرهخواهی امپریالیستی امریکا برتابیده
نمیشود حتّی اگر به شکل فیلمی عامّهپسند درآمده باشد. دو فیلم ابتدایی کاترین
بیگلو از سهگانهی اخیرش عملاً در خدمت سیاستهای جاری حاکمیّت بودند، اوّلی که
با ترسیم «بدتر»ی مانند خشونت عریان اسلاف داعش از «بد ناگزیر» مانند دخالت
غیرقانونی در عراق دفاع میکرد و برداشتش از چهرهی متمدّن عراق نهایتاً دیالوگ
استاد دانشگاهی بود که میگفت: «من به دو زبان فرانسه و انگلیسی هم حرف میزنم».
فیلم دربارهی منجیان ازجانگذشتهی امریکایی و عراقیان بیپناه و یاریخواه بود و
البتّه دربارهی پیشینهی امریکا در عراق، بازگذاشتن دست صدّام حسین در سرکوب
شیعیان و سپس «شو» فتح عراق با پخش مستقیم تلویزیونی از جبههها چیزی نمیگفت.
فیلم دوّم هم یک فیلم سفارشی محض از دستگاه اطّلاعاتی و امنیّتی امریکا بود که
استناد بسیاری از اجزایش -از جمله نحوهی قتل بنلادن- زیر سؤال است. فیلم نمونهی
کامل و حرفهای سینمایی از فتوشاپ چهرهی بنلادن مقتول بود که البتّه قدر دید و
بر صدر نشست و اگر فیلم مهمل «آرگو» نبود، که حتّی بر «لینکلن» ترجیح داده شد، اسکار بهترین فیلم را هم میبرد.
آن دو فیلم را فقط یکبار دیدم و دیگر نتوانستم ببینم. در حیرت بودم
از سکوت دربارهی «دیترویت» که تنها واژهای که میتوانم برای آن بیابم، «بایکوت»
به ویژه در اسکار بود. خواندن چند ریویو دربارهی ضعفهای این فیلم در مقایسه با دو
فیلم قبلی باعث شد که دیدنش را کمی به تأخیر بیندازم و گرنه بهترین موقع نوشتن
دربارهی آن همزمان با اعتراضات دیماه در ایران بود. وقتی فیلم را دیدم تا حدودی
متوجّه دلیل سکوت دربارهی آن شدم. اینبار بیگلو مانند کامرون به جای دفاع از
سیستم آن را زیر سؤال برده بود، آن هم تا درجهای که تأکید وی بر سیاهپوستان -که
دوسال پیش جنجال آفرید و پارسال باعث شد جوایز به آنها داده شود- نیز نتوانست به
کمکش بیاید.
پایان فیلم را مقایسه کنید با پایان دو فیلم پیش، پیروزی در «سی
دقیقه..» و بازگشت به عراق در «مهلکه» با قهرمان سرخورده و فقیری که حاضر نیست
برای سپیدپوستان برقصد و پیشنهاد کاری عالی را رد میکند تا بقیّهی عمر (یعنی
همین حالا) فقط عضو گروه کر یک کلیسا باشد. توجیه تصویری شکنجه در فیلم دوّم را
مقایسه کنید با محکومیّت تبرئهی شکنجهگران در «دیترویت».
میدانیم و میدانید که اگر پنجاهسال پیش برای توجیه قتل یک سیاهپوست
گذاشتن یک چاقو در کنارش لازم بود، حالا به همین مقدار هم نیازی نیست و صرف
ادّعای دستبردن در جیب برای شلیک به سوی او کافی است و مهر تبرئه همچنان بر رفتار
پلیسهای سفیدی که سیاهان را میکشند زده میشود. «لیدی برد» جایگزین «دیترویت» میشود
تا بدانیم هر ساختاری نقد را تا حدّی میپذیرد حتّی اگر بر اساس رخدادی واقعی بوده
باشد. توطئهای در کار نیست امّا نگریستن در آینهای که زشتیها را نشان میدهد تحمّل نمیشود یا شاید با قهرمانسازی امریکایی نمیخواند. امتحانش مجّانی است: ببینیم از
فیلمهایی که در آینده دربارهی سوءلستفاده از زنان ساخته خواهد شد، کدام فیلم
تشویق میشود، آن فیلمی که در کنار طرح مسأله، افشاگری و امید واهی را نیز نشان میدهد
یا فیلمی که بگوید همین حالا نیز در بر همان پاشنه میچرخد.
براندازی در یومالله
پاسخحذفhttps://www.aparat.com/v/kzBGx/%D9%87%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%B3%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86_%D8%A8%DB%8C_%DA%A9%D9%81%D8%A7%DB%8C%D8%AA