چهارشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۸
امریکا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست گروههای تروریستی خود قرار داد. هرگونه تحلیل دربارهی این عمل امریکا متوقّف بر این است که بدانیم:
مقدّمه
گرچه دولت ترامپ غیرعادیترین دولت امریکا در سالیان اخیر است ولی حتّی او نیز بر اساس یک ایدئولوژی و چارچوب فکری و با مشورتگیری از نهادهای تحلیلی و آیندهپژوهی امریکا کار میکند، پس هر عملی را باید در راستای تلاش برای تحمیل هژمونی امریکا بر جهان ارزیابی کرد. با این فرض تحلیلهای مبتنی بر «خطای محاسبه»، «سنگ بزرگ» یا «اقدام نمایشی» و جز آن معنای چندانی ندارد و هر کنشی، -گرچه درصدهایی از موارد پیشگفته را در خود دارد امّا- بخشی از زنجیرهی دادوستد چهلسالهی امریکا با ایران با نظرداشت اوضاع جهانی به شمار میرود.
سابقهی این کار چه بود؟
این امری غیرمتعارف است که یک ارگان دولتی در این فهرست قرار بگیرد. کاری که خلاف اصول بینالملل است چون کنوانسیون مصونیّت دولت و ارگانهای آن در سازمان ملل به تصویب رسیده و سپاه نیز بنا به قانون اساسی ایران نهادی حکومتی است. البتّه امریکا پیش از این علیه بخشی از داراییهای مسدود بانک مرکزی ایران هم اقدام کرده بود که ایران بنا بر عهدنامهی مودّت به دادگاه لاهه شکایت کرد که البتّه به جایی نخواهد رسید چون نهایتاً حکم فرضی به نفع ایران باید به شورای امنیّت برود که امریکا با قدرت وتو خود مانع هرگونه اقدام تدافعی ایران خواهد شد. فعلاً و تا اطّلاع ثانوی مانند گذشته زور دست بالا را در روابط بینالملل دارد.
مگر سپاه قبلاً تحریم نبود؟
قبلاً فقط سپاه قدس تحریم بود، حالا خود سپاه. بیشتر اشارات پمپئو و مقامهای امریکایی به حضور منطقهای سپاه و شخص سلیمانی است (به جای جعفری مثلاً) پس چرا علاوه بر سپاه قدس، خود سپاه پاسداران در این فهرست قرار گرفت؟ این نکته جای تأمّل بیشتری دارد. سپاه قدس بنا به گفتههای خود ترامپ علیه دشمن مشترک هر دو کشور یعنی داعش میجنگید و تا زمان رفع خطر با آن کاری نداشتند ولی حالا دیگر مانعی برابر آنها نیست. حالا دیگر حضور دائمی سپاه در سوریه و همپیمانانش در عراق و لبنان و دیگر جاها مزاحم سیطره ی منطقهای امریکا (و البتّه اسرائیل) است. ولی تحریم سپاه آنچنان که خواهم گفت دلیل داخلی دارد نه خارجی.
هدف اصلی این کار چیست؟
مهار نظام ایران و کشاندن آن پای میز مذاکره است و نه حتّی تغییر نظام چون سر سوزنی واقعگرایی کافی است که بدانیم نه نظام فعلی آن قدرها متزلزل است و نه جانشین مناسب و دارای محبوبیّتی برای آن وجود دارد. برایان هوک نیز در نیویورکتایمز همین را میگوید ولی آیا این اقدام «نمایشی» است؟ قطعاً خیر. پس از فشار بیسابقه روی نهادهای مالی حکومتی، حالا امریکا میتواند روی شرکتهای مرتبط با سپاه که در تمام زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نفوذ کردهاند اعمال کند. فقط مسئولیّت یکی از شرکتهای زیرمجموعهی بسیج با بنادر جنوب در دورهی اوباما منجر به تحریم بنادر ایران شد، حالا همین الگو را روی دیگر زمینهها پیاده کنید.
چه چشماندازی عملی پشت تحریم برای امریکاست؟
یک. کوتاهآمدن ایران در ماجرای اتمی که به برجام انجامید این ایده را به نظام امریکا داد که با فشار بیشتر، امتیاز بیشتری اخذ کند. این البتّه به معنای اشتبابودن مذاکرات برجام نیست بلکه تفاوت امتیازخواهی دولت اوباما و دولت ترامپ را می رساند. ترامپ از ابتدا به دنبال توافق جامعتری بود که حالا هم در همان راستا قدم برمیدارد.
دو. برعکس جنبش سبز که کاملاً درونمحور بود و سران آن اجازهی کمترین دخالت خارجی را ندادند، ناآرامیهای دیماه ۹۶ بدون اشاره به بخشی از اپوزیسیون خارجنشین و همراهی آنان در شبکههای اجتماعی و ماهوارهای نبود. طبیعی است که این امر در محاسبات امریکاییها اثر بگذارد. البتّه تکرار فرضی آن ناآرامیها (حتّی تماس با بخشهای مختلف اپوزیسیون) عمدتاً برای کشاندن ایران پای میز مذاکره است و نه تغییر نظام.
آیا جنگی در کار خواهد بود؟
جنگی گسترده در کار نخواهد بود نه با امریکا و نه با همپیمانان امریکا. هر جنگی قیمت نفت را بالا میبرد که یکی از مشکلات امریکا و عربستان فعلاً همین است و «نوپک» (طرحی که کنگره برای مقابله با انحصارگرایی اوپک در دست دارد) در همین راستاست. پارسال و با پایینآمدن قیمت نفت، ترامپ از آن قدردانی کرد و آن را یک تخفیف بزرگ مالیاتی برای برای امریکا و جهان خواند. جنگ حتّی در مقدار محدود قیمتها را به طرز سرسامآوری بالا میبرد که خلاف جهتگیری کلّی اقتصادی ترامپ در دوران زمامداریاش است. در عین حال دو احتمال ممکن است:
یک. سهم امریکا در برخورد با نیروهای ایران در سوریه و همکاری با حملات اسرائیل بیشتر شود.
دو. برخورد کوتاهمدّت و نمایشی در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری برای افزایش رأی ترامپ و ترغیب ایران به مذاکره نیز محتمل است.
آینده چه خواهد شد؟
بسیاری از همین الآن میگویند که سپاه قدرت میگیرد و چنین و چنان میشود ولی صدور این احکام قطعی بدون تحقّق پیشفرضهایی پایه و اساسی ندارد:
الف. ممکن است نظام ایران به طرف مذاکره برود که در این صورت اقتدارگرایی ضعیف میشود. ترامپ از ابتدا بر امضای یک توافق دیگر پای فشرده، گرچه کنارگذاشتن برجام سخت است ولی توافق جدید عملاً به معنای کنارگذاشتن سناریو تغییر نظام خواهد بود. حضور تختروانچی در سازمان ملل ممکن است مقدّمات چنین گفتگویی را فراهم کند.
ب. ممکن است نظام ایران FATF را بپذیرد که به معنای دادوستد مالی بیشتر است و دست دولت را بازتر میکند.
ج. رهبرنظام چندسال پیش گفت که لزومی ندارد که سپاه فعالیّت اقتصادی داشته باشد؛ بیانی بسیاری احتیاطآمیز و غیرالزامی. اگر برای پرهیز از فشارهای تحریم سپاه ملزم شود که بساطش را از اقتصاد ایران -لااقل در راستای سخنان خامنهای- جمعکند ممکن است به نفع دولت انتخابی و به ضرر اقتدارگرایی باشد.
پذیرفتن یا نپذیرفتن هرکدام از سه بند بالا در تقویت یا تضعیف اقتدارگرایی مؤثّر است و نمیتوان با قطعیّت آینده را پیشبینی کرد. اقدامهایی مانند پذیرفتن FATF یا محدودشدن یا تغیر شکل فعّالیتهای شرکتهای وابسته به سپاه محتمل است ولی هرگونه مذاکره از سر اجبار به پس از انتخابات ریاستجمهوری امریکا موکول میشود. در صورت انتخاب مجدّد ترامپ و افزایش تحریمها و بروز ناآرامی، در آن هنگام ممکن است که ایران با امریکا بر سر میز مذاکره بنشیند.
مقدّمه
گرچه دولت ترامپ غیرعادیترین دولت امریکا در سالیان اخیر است ولی حتّی او نیز بر اساس یک ایدئولوژی و چارچوب فکری و با مشورتگیری از نهادهای تحلیلی و آیندهپژوهی امریکا کار میکند، پس هر عملی را باید در راستای تلاش برای تحمیل هژمونی امریکا بر جهان ارزیابی کرد. با این فرض تحلیلهای مبتنی بر «خطای محاسبه»، «سنگ بزرگ» یا «اقدام نمایشی» و جز آن معنای چندانی ندارد و هر کنشی، -گرچه درصدهایی از موارد پیشگفته را در خود دارد امّا- بخشی از زنجیرهی دادوستد چهلسالهی امریکا با ایران با نظرداشت اوضاع جهانی به شمار میرود.
سابقهی این کار چه بود؟
این امری غیرمتعارف است که یک ارگان دولتی در این فهرست قرار بگیرد. کاری که خلاف اصول بینالملل است چون کنوانسیون مصونیّت دولت و ارگانهای آن در سازمان ملل به تصویب رسیده و سپاه نیز بنا به قانون اساسی ایران نهادی حکومتی است. البتّه امریکا پیش از این علیه بخشی از داراییهای مسدود بانک مرکزی ایران هم اقدام کرده بود که ایران بنا بر عهدنامهی مودّت به دادگاه لاهه شکایت کرد که البتّه به جایی نخواهد رسید چون نهایتاً حکم فرضی به نفع ایران باید به شورای امنیّت برود که امریکا با قدرت وتو خود مانع هرگونه اقدام تدافعی ایران خواهد شد. فعلاً و تا اطّلاع ثانوی مانند گذشته زور دست بالا را در روابط بینالملل دارد.
مگر سپاه قبلاً تحریم نبود؟
قبلاً فقط سپاه قدس تحریم بود، حالا خود سپاه. بیشتر اشارات پمپئو و مقامهای امریکایی به حضور منطقهای سپاه و شخص سلیمانی است (به جای جعفری مثلاً) پس چرا علاوه بر سپاه قدس، خود سپاه پاسداران در این فهرست قرار گرفت؟ این نکته جای تأمّل بیشتری دارد. سپاه قدس بنا به گفتههای خود ترامپ علیه دشمن مشترک هر دو کشور یعنی داعش میجنگید و تا زمان رفع خطر با آن کاری نداشتند ولی حالا دیگر مانعی برابر آنها نیست. حالا دیگر حضور دائمی سپاه در سوریه و همپیمانانش در عراق و لبنان و دیگر جاها مزاحم سیطره ی منطقهای امریکا (و البتّه اسرائیل) است. ولی تحریم سپاه آنچنان که خواهم گفت دلیل داخلی دارد نه خارجی.
هدف اصلی این کار چیست؟
مهار نظام ایران و کشاندن آن پای میز مذاکره است و نه حتّی تغییر نظام چون سر سوزنی واقعگرایی کافی است که بدانیم نه نظام فعلی آن قدرها متزلزل است و نه جانشین مناسب و دارای محبوبیّتی برای آن وجود دارد. برایان هوک نیز در نیویورکتایمز همین را میگوید ولی آیا این اقدام «نمایشی» است؟ قطعاً خیر. پس از فشار بیسابقه روی نهادهای مالی حکومتی، حالا امریکا میتواند روی شرکتهای مرتبط با سپاه که در تمام زمینههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نفوذ کردهاند اعمال کند. فقط مسئولیّت یکی از شرکتهای زیرمجموعهی بسیج با بنادر جنوب در دورهی اوباما منجر به تحریم بنادر ایران شد، حالا همین الگو را روی دیگر زمینهها پیاده کنید.
چه چشماندازی عملی پشت تحریم برای امریکاست؟
یک. کوتاهآمدن ایران در ماجرای اتمی که به برجام انجامید این ایده را به نظام امریکا داد که با فشار بیشتر، امتیاز بیشتری اخذ کند. این البتّه به معنای اشتبابودن مذاکرات برجام نیست بلکه تفاوت امتیازخواهی دولت اوباما و دولت ترامپ را می رساند. ترامپ از ابتدا به دنبال توافق جامعتری بود که حالا هم در همان راستا قدم برمیدارد.
دو. برعکس جنبش سبز که کاملاً درونمحور بود و سران آن اجازهی کمترین دخالت خارجی را ندادند، ناآرامیهای دیماه ۹۶ بدون اشاره به بخشی از اپوزیسیون خارجنشین و همراهی آنان در شبکههای اجتماعی و ماهوارهای نبود. طبیعی است که این امر در محاسبات امریکاییها اثر بگذارد. البتّه تکرار فرضی آن ناآرامیها (حتّی تماس با بخشهای مختلف اپوزیسیون) عمدتاً برای کشاندن ایران پای میز مذاکره است و نه تغییر نظام.
آیا جنگی در کار خواهد بود؟
جنگی گسترده در کار نخواهد بود نه با امریکا و نه با همپیمانان امریکا. هر جنگی قیمت نفت را بالا میبرد که یکی از مشکلات امریکا و عربستان فعلاً همین است و «نوپک» (طرحی که کنگره برای مقابله با انحصارگرایی اوپک در دست دارد) در همین راستاست. پارسال و با پایینآمدن قیمت نفت، ترامپ از آن قدردانی کرد و آن را یک تخفیف بزرگ مالیاتی برای برای امریکا و جهان خواند. جنگ حتّی در مقدار محدود قیمتها را به طرز سرسامآوری بالا میبرد که خلاف جهتگیری کلّی اقتصادی ترامپ در دوران زمامداریاش است. در عین حال دو احتمال ممکن است:
یک. سهم امریکا در برخورد با نیروهای ایران در سوریه و همکاری با حملات اسرائیل بیشتر شود.
دو. برخورد کوتاهمدّت و نمایشی در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری برای افزایش رأی ترامپ و ترغیب ایران به مذاکره نیز محتمل است.
آینده چه خواهد شد؟
بسیاری از همین الآن میگویند که سپاه قدرت میگیرد و چنین و چنان میشود ولی صدور این احکام قطعی بدون تحقّق پیشفرضهایی پایه و اساسی ندارد:
الف. ممکن است نظام ایران به طرف مذاکره برود که در این صورت اقتدارگرایی ضعیف میشود. ترامپ از ابتدا بر امضای یک توافق دیگر پای فشرده، گرچه کنارگذاشتن برجام سخت است ولی توافق جدید عملاً به معنای کنارگذاشتن سناریو تغییر نظام خواهد بود. حضور تختروانچی در سازمان ملل ممکن است مقدّمات چنین گفتگویی را فراهم کند.
ب. ممکن است نظام ایران FATF را بپذیرد که به معنای دادوستد مالی بیشتر است و دست دولت را بازتر میکند.
ج. رهبرنظام چندسال پیش گفت که لزومی ندارد که سپاه فعالیّت اقتصادی داشته باشد؛ بیانی بسیاری احتیاطآمیز و غیرالزامی. اگر برای پرهیز از فشارهای تحریم سپاه ملزم شود که بساطش را از اقتصاد ایران -لااقل در راستای سخنان خامنهای- جمعکند ممکن است به نفع دولت انتخابی و به ضرر اقتدارگرایی باشد.
پذیرفتن یا نپذیرفتن هرکدام از سه بند بالا در تقویت یا تضعیف اقتدارگرایی مؤثّر است و نمیتوان با قطعیّت آینده را پیشبینی کرد. اقدامهایی مانند پذیرفتن FATF یا محدودشدن یا تغیر شکل فعّالیتهای شرکتهای وابسته به سپاه محتمل است ولی هرگونه مذاکره از سر اجبار به پس از انتخابات ریاستجمهوری امریکا موکول میشود. در صورت انتخاب مجدّد ترامپ و افزایش تحریمها و بروز ناآرامی، در آن هنگام ممکن است که ایران با امریکا بر سر میز مذاکره بنشیند.
بسیار عالی که در عصر سیطره شبکه های اجتماعی وبلاگ را حفظ کرده اید. همواره خواننده تحلیل های تان هستم
پاسخحذف