لاله

                                                                                          سه‌شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
               
۱
با کوچ کولیان
تا شهر آمدیم
خواندیم: ک«- ای بردگان مرز و مقادیر
ما بسته‌ایم
بر ترک اسب‌هامان
مشکی از آب چشمه‌ی ییلاق
خورجینی از طراوت پونه.»
زن‌های فالگیر
با دختران شهری گفتند:«بختت سفید باد!
در خط سرنوشتت، خواهر
دستان کودکی است که سرباز می‌شود.»
۲
بر اسب‌های لخت نشستیم
تاختیم
با ساز و هلهله
تا سرسرای قصرها رفتیم:
گفتیم
«- ای بردگان مرز و مقادیر
روح غریب دریا
سبز شگرف بید،
در چارچوب پرده نمی‌گنجد.
از انجماد سنگ ستون‌ها و سقف‌ها
راهی به رنگ‌ها بگشاید!»
۳
وقتی که سبز سیر چمن را
شبدیزهای خسته چریدند،
وقتی که عاشقان
با شاخه‌های یاس
تا خانه‌های شهری رفتند،
وقتی که سنج «لاله»ی کولی
بر سنگ‌ها شقایق رویاند،
(و مردهای شهر،‌ تماشا را
بر خاک
سکه
ریختند.)
وقتی که باز ابری بارید
و کوچه‌ها طراوت باران و باد را نوشیدند،‌
با دختران شهری
بر اسب‌های لخت نشستیم
تاختیم:
«- ای دختران شهری!
در خیمه‌های کولی
با شیر گرم و تازه بسازید!
ای دختران بمانید»
۴
و دختران شهری دیدند
سگ‌های گله را که بر امواج می‌رفتند..
مرد اسیر را که به میدان تیر می‌بردند..
و «لاله» را که می‌گریید
بر چکمه‌های سربازان

«- ای فالگیرهای قبیله
در خط دست‌های کدامین سرباز
این خیمه‌های سوخته را دیدید؟»

هوشنگ گلشیری

عکس بالا: بیژن نجدی،‌هوشنگ گلشیری و غزاله علیزاده
مرتبط:‌ گلشیری شاعر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics