شنبه ۶ مهر ۱۳۹۸
رکوردشکنی فالورهای تتلو در کامنتگذاشتن گویا تحلیلگران را غلغلک داده که نزول نسل جدید را ارزیابی کنند. البتّه اگر بحث از خود فالورها بود شاید میشد چنین گفت ولی تعداد زیاد کامنت با فالور کم هم به دست میآید. کمی به عقب برگردیم. این اواخر اظهار نگرانی برای نسل جدید از حملهی تند اباذری به ماجرای فوت و تشییع مرتضی پاشایی آغاز شد. حملهای که لحنش و واکنشهای پس از آن اصل موضوع را به حاشیه راند. اینکه نظام مستقر از غیرسیاسیکردن مردم سود میبرد و اینکه آن تشییع مصداق آن بود یا نه بحثهایی جداگانهاند. نظام مستقر همیشه در پی انقلابیکردن مردم و انقلابینمایاندن آنان بوده است. به بیطرفماندن از بحبوحهی انقلاب به بعد در ترازوی «یا با ما یا بر ما» امتیازی داده نمیشد و بیطرفان مخالفان ترسو و ساکت ارزیابی میشدند. حالا هم وضع فرقی نکرده است. اگر امامجمعهی تهران از خلوتی نمازجمعه بگوید ولی برای تشییع یک خوانندهی پاپ سبک خلقی عظیم گرد هم آیند، قطعاً نظام را خوشحال نمیکند. احتمال ریزش افراد غیرسیاسی پس از چهار دهه تبلیغ به مخالفان وضع موجود بسی بیش از جذب آنان به طرف نظام است. این جوانان همه در مدارس نظام پرورش یافتهاند و اگر قرار بود تعلیمات اجباری بر منش و روش زندگیشان اثر بگذارد، تا حالا میگذاشت.
از یکجهت دیگر هم مقایسهی این دو خواننده اشتباه است که پاشایی خوانندهی عاشقانههای نوجوانانه دارای رفتاری متعارف و اجازهی برگزاری کنسرت بود در حالیکه امیرحسین مقصودلو یک رپخوان زیرزمینی و غیرمجاز با رفتار و لحن هتاکانه است. آن اوّلی را صداوسیما هم میتوانست بپذیرد ولی این دوّمی هیچرقمه درخور پذیرش نیست. حتّی خودشیرینی او روی عرشهی ناو هم راهی به صداوسیما نیافت. اشتباه مهلک حامیان رئیسی در کنار هم نشاندن این دو کپی مضحکی از شایعات پیش از انقلاب بود که فکر میکردند قرار است خدا و خرما نصیب همه بشود. وقتی شایعات به اشتباه میگفتند که شاهماهی ترانهی «آقاجون» را برای رهبر در تبعید خوانده، تصوّر آنان از دین خمینی چیزی در حد تصویر دین در فیلمفارسیها بود که با هزار چیز دیگر هم جمع میشد. اگر آقا بیاید هم دنیا هست هم آخرت، هم معنویّت هم موسیقی کابارهای. رئیسی هم آنقدر خوب است که زیر سایهی او تتلو هم میتواند بخواند.
شاید آنچه اخطاردهندهتر بود چند حمله به مسجد و حسینیهی «طرفداران» حسینی و ریاستارت مضحکش بود. زیباکلام هنگامهسازان پس از ماجراهای وحید مرادی، مائده هژبری، ناآرامیهای دی ۹۶ و امیر تتلو و چند مورد دیگر را یکی کرده و گفته که از آنان میترسد. سؤال اینجاست که اینها واقعاً نوپدیدند یا قبلاً هم بودند و به چشم نمیآمدند؟ وقتی امثال ایشان در روزنامهها و نشریّات پس از دوّم خرداد مینوشتند واقعاً فکر میکردند که «مردم» یعنی روزنامهخوانان و دانشجویان و اهل فکر؟ تغییرخواهان چرا به هنگام بحث از طبقهی فرودست و متوسّط فقط وجه اقتصادی آن را در نظر گرفتند و فرودستان فرهنگی را فراموش کردند؟ شعار برای رضاشاه در زمستان ۹۶ اخطاری ناگهانی بود یا علنیشدن حرفهای داخل تاکسی و مترو و مهمانیهای خانوادگی سالهای گذشته؟ تویتریها در تمسخر اینستاگرام ید طولایی دارند؛ اگر نظر بعضی دربارهی جوّ غالب تویتر مانند نظر آنها دربارهی اینستاگرام بود چه؟
دو سه نکته به عنوان جمعبندی به نظرم میرسد. اکثر هیاهوهای فضای مجازی و حقیقی مانند باران بهاری است، پرتلاطم امّا زودگذر. گرچه نشانگر روحیات اقشار بیصدای جامعه است ولی پایدار نیست و نمیتواند به اعتراضی آگاهانه و مستمر تبدیل شود. دیگر اینکه بخشهایی از جامعه هستند که از دغدغهی اهل فکر و اصناف تغییرخواهان بسیار دورند بیآنکه همپوشانی یا ویژگی مشترک زیادی با هم داشته باشند؛ مثلاً مانند زیباکلام نمیتوانیم معترضان ۹۶ و طرفداران دو خواننده را یککاسه کنیم و یک نام برایشان برگزینیم. تحلیلگران همانقدر که از وجود این بخش بیصدا غافل ماندند، در تحلیل آنها نیز راه درست را نمیپیمایند همانگونه که همچنان تظاهرات طرفداران نظام را کمارزش تلقّی میکنند و در تحلیل راهپیمایی اربعین ترجیح میدهند به بهرهبرداری سیاسی نظام از آن بپردازند و نه تحلیل قشر انبوهی که نمایندهی بخش عظیمیاند که با بازخوانی تجربهی کشورهای دیگر و بدون بومیکردن بحثهای نظری نمیتوان برای آنان نسخهی فرنگی پیچید. درک سادهسازی «جامعه»، «مردم» و مفاهیمی از این دست در یک نوشتهی کوتاه روزنامهای یا تلگرامی سخت نیست ولی اگر این کار به الگوی فکری تحلیلگران تبدیل شود، این پرگوییها و پرنویسیها دستبالا حرکتی در یک دایرهی بسته بیش نخواهد بود.
از یکجهت دیگر هم مقایسهی این دو خواننده اشتباه است که پاشایی خوانندهی عاشقانههای نوجوانانه دارای رفتاری متعارف و اجازهی برگزاری کنسرت بود در حالیکه امیرحسین مقصودلو یک رپخوان زیرزمینی و غیرمجاز با رفتار و لحن هتاکانه است. آن اوّلی را صداوسیما هم میتوانست بپذیرد ولی این دوّمی هیچرقمه درخور پذیرش نیست. حتّی خودشیرینی او روی عرشهی ناو هم راهی به صداوسیما نیافت. اشتباه مهلک حامیان رئیسی در کنار هم نشاندن این دو کپی مضحکی از شایعات پیش از انقلاب بود که فکر میکردند قرار است خدا و خرما نصیب همه بشود. وقتی شایعات به اشتباه میگفتند که شاهماهی ترانهی «آقاجون» را برای رهبر در تبعید خوانده، تصوّر آنان از دین خمینی چیزی در حد تصویر دین در فیلمفارسیها بود که با هزار چیز دیگر هم جمع میشد. اگر آقا بیاید هم دنیا هست هم آخرت، هم معنویّت هم موسیقی کابارهای. رئیسی هم آنقدر خوب است که زیر سایهی او تتلو هم میتواند بخواند.
شاید آنچه اخطاردهندهتر بود چند حمله به مسجد و حسینیهی «طرفداران» حسینی و ریاستارت مضحکش بود. زیباکلام هنگامهسازان پس از ماجراهای وحید مرادی، مائده هژبری، ناآرامیهای دی ۹۶ و امیر تتلو و چند مورد دیگر را یکی کرده و گفته که از آنان میترسد. سؤال اینجاست که اینها واقعاً نوپدیدند یا قبلاً هم بودند و به چشم نمیآمدند؟ وقتی امثال ایشان در روزنامهها و نشریّات پس از دوّم خرداد مینوشتند واقعاً فکر میکردند که «مردم» یعنی روزنامهخوانان و دانشجویان و اهل فکر؟ تغییرخواهان چرا به هنگام بحث از طبقهی فرودست و متوسّط فقط وجه اقتصادی آن را در نظر گرفتند و فرودستان فرهنگی را فراموش کردند؟ شعار برای رضاشاه در زمستان ۹۶ اخطاری ناگهانی بود یا علنیشدن حرفهای داخل تاکسی و مترو و مهمانیهای خانوادگی سالهای گذشته؟ تویتریها در تمسخر اینستاگرام ید طولایی دارند؛ اگر نظر بعضی دربارهی جوّ غالب تویتر مانند نظر آنها دربارهی اینستاگرام بود چه؟
دو سه نکته به عنوان جمعبندی به نظرم میرسد. اکثر هیاهوهای فضای مجازی و حقیقی مانند باران بهاری است، پرتلاطم امّا زودگذر. گرچه نشانگر روحیات اقشار بیصدای جامعه است ولی پایدار نیست و نمیتواند به اعتراضی آگاهانه و مستمر تبدیل شود. دیگر اینکه بخشهایی از جامعه هستند که از دغدغهی اهل فکر و اصناف تغییرخواهان بسیار دورند بیآنکه همپوشانی یا ویژگی مشترک زیادی با هم داشته باشند؛ مثلاً مانند زیباکلام نمیتوانیم معترضان ۹۶ و طرفداران دو خواننده را یککاسه کنیم و یک نام برایشان برگزینیم. تحلیلگران همانقدر که از وجود این بخش بیصدا غافل ماندند، در تحلیل آنها نیز راه درست را نمیپیمایند همانگونه که همچنان تظاهرات طرفداران نظام را کمارزش تلقّی میکنند و در تحلیل راهپیمایی اربعین ترجیح میدهند به بهرهبرداری سیاسی نظام از آن بپردازند و نه تحلیل قشر انبوهی که نمایندهی بخش عظیمیاند که با بازخوانی تجربهی کشورهای دیگر و بدون بومیکردن بحثهای نظری نمیتوان برای آنان نسخهی فرنگی پیچید. درک سادهسازی «جامعه»، «مردم» و مفاهیمی از این دست در یک نوشتهی کوتاه روزنامهای یا تلگرامی سخت نیست ولی اگر این کار به الگوی فکری تحلیلگران تبدیل شود، این پرگوییها و پرنویسیها دستبالا حرکتی در یک دایرهی بسته بیش نخواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.