جمعه ۲۹ فروردین ۱۳۹۹
احمد شاملو دربارهی شعر «آب را گل نکنیم» سهراب سپهری گفته بود که چگونه وقتی آدمها در ویتنام قتل عام میشوند، کسی میتواند نگران آبخوردن یک کبوتر باشد؟ سپهری هم جواب داد کسی که نگران آبخوردن کبوتر نباشد در نهایت کسی میشود که آدم هم میکشد. (نقل به مضمون) همان حکایت تخممرغدزدی که به شتردزدی میانجامد با بیانی هنرمندانه و معاصر.
«فرزانه تأییدی درگذشت». خبری کوتاه و یکی دوتا مصاحبه و نوشتهی یابود و تمام. یکی از بازیگران مستعد پیش از انقلاب که تن به بازی در فیلمهای بیارزش نداد و پس از انقلاب بین ادامهی فعالیّت و ابراز علنی رویگردانی از بهائیّت در روزنامه یا کناررفتن، دوّمی را برگزید و حذف شد. بعدها هم بسیاری از هنرمندان به همین خاطر کنار گذاشته شدند در حالی که شرط بقا کمی آسانتر شده بود و ابراز مخفیانه هم کافی بود. حذف از هنرهای نمایشی یکطرف، گرفتن گذرنامه و حکم صادرنشدهی حبس در کشور هم یکطرف. تا دیروز شهروندی آزاد و فعّال باشی و امروز برای مهاجرت مجبور باشی با شتر و از مرز پاکستان مخفیانه مثل قاچاقچیها عبور کنی. اینها را ببینیم، بعد بگوییم که چرا فلانی در فیلم «بدون دخترم هرگز» بازی کرد؟ فیلمی که خودش فکر میکرد در نقد قشر خشکمقدّس است نه همهی ایرانیان. بعدها و در فیلمی مستندی که دربارهاش ساخته شد، فقط دو نفر از آشنایان قدیمش حاضر به صحبت شدند: سیروس الوند و اکبر زنجانپور.
با کمی دقّت خواهیم دید که این اولویّتبندیها جعلی اصل راهنمای ما در بسیاری از امور است. بزرگتر- کوچکتر کردنهایی که در نهایت به حاشیهرفتن همان مواردی که به نظر بزرگتر میآیند هم میانجامد. همان موارد بزرگتر با گذشت زمان و روشدن مشکلات جدید کم رنگ میشوند. امروز کرونا نابسامانیها را ماستمالی میکند، فردا واقعهای جدید کرونا را کهنه میکند. کسانی که حتّی حاضر به صحبت دربارهی تأییدی نشدند نباید انتظار داشته باشند که فردا کسی در مقام دفاع از آنان در بیاید کما اینکه دربارهی بعضی از آنان همینطور هم شد.
بعدها حاتمیکیا به کیارستمی همان ایرادی را گرفت که شاملو به سپهری گرفت. «بعضیها وقتی کشور درگیر جنگ است و جوانان کشته میشوند، دغدغهشان رساندن دفترمشق یک پسربچّه به خانهاش است». آتش جنگ یکشبه برافروخته نشد، ریشهی آن در وقایع بین بهمن ۵۷ و شهریور ۵۹ بود و مسبّبان آن کسانی که دغدغهی پیداکردن خانهی دوست را امری لوس و پیشپاافتاده میپنداشتند.
تصویر: منوچهر فرید، داوود رشیدی، محمّدعلی کشاورز، فرزانه تأییدی و عبّاس مغفوریان در تأتر تلویزیونی «در جزیره غریب».
سلام
پاسخحذفگمانم سال هشتاد وهشت با وبلاگ شما آشنا شدم.ازدواج و بچه و زندگی بین ما فاصله انداخت. الان که بعد سالها به دیدن وبلاگ آمدم ساعت ها به خواندن بایگانی مشغولم.بسیار بسیار خوب نوشته آید.موضوعی چاپ کنید خیلی خوب و مشتری پسند میشه.چون مردم به کوتاه خوانی و پست خوانی عادت کرده اند.
موشه برای ماوس عالی بود.
در یک پستی سال87 روحانی و قالیباف را اصلح می دانید و مفید برای ریاست جمهوری.
در مذمت بی خبری عالیه.
خیلی ممنون که نوشته اسد و مهم تر از آن دلسرد نشده ای در این همه سال. سخت جانی ات را سپاس.نثر تمیز فکر روشن نعمت های کمی نیست.همه پست ها بدون استثنا ارزش بارها خواندن را دارد.من بی مزد و منت حاضر هستم مطالب را موضوعی طبقه بندی کنم.
پست های ادبی و نقد فیلم و شعر عالیه.
غواص و حزین و انتقاد به کسانی که مدام باافتخار از دیگران نقل قول می کنند. همه پست ها عالی هستند.
ناشناس بودن تان هم عجیب است مثل خالق ناتو ر دشت.
همراه من 09127433896
دوستتان دارم.
مجتهد بی لباس عالیه الان حسن میری تحقق همان ایده است.
دوستتان دارم.
سلام
پاسخحذفممنون از نظر لطف شما، خودم میخواهم مطالب را دستهبندی موضوعی کنم ولی وقت میخواهد. انشاءالله بعد از ماه رمضان.