یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
شنبهی نحس هم گذشت. در چنین مواقعی چهبسا با خود بیندیشیم که فایدهی هشتگها و نوشتهها و مصاحبهها و نامهها و درخواستها و بیانّیّهها و.. چه بود؟ اینها همه برای ایجاد تغییری هرچند اندک انجام شد؛ به گمان اینکه مخاطب کسی است که ممکن است برای نفع خودش هم که شده کمی سر عقل بیاید. سر عقل بیاید و بداند که کشورداری بر اساس مدارا و انسانیّت به کنار، بر اساس قوانین موجود برای خودش هم فایده دارد. امّا روند چهار دههی گذشته اعتماد به نفسی به نظام داده که با خود بگوید «حالا که این روش سالهاست جواب داده، چرا عوضش کنم؟»
سخنگوی قوّهی قضائیّه پیشتر گفت که حکم نوید افکاری اعدام نیست بلکه قصاص است. لابد به این معنا که بر اساس بغی و محاربه و دیگر عناوین عجیب و غریب قرار نیست اعدام شود بلکه مسأله امری شخصی است و اولیای دم قصاص میخواهند. وکلا و خیرخواهان نیز پافشاری بر نبود شواهد و «اعتراف اجباری» را به کناری گذاشتند و گفتند بسیار خوب از اولیای دم تقاضای عفو میکنیم. تا خانوادهی مقتول پذیرفتند که با آنها حرف بزنند و روزنهی امیدی پیدا شد، بلافاصله او را بیخبر اعدام کردند تا مبادا پادرمیانیها جواب بدهد. بله جناب سخنگو، قوّهی قضائیّه بلکه نظام نشان داد مسألهاش اعدام نیست.
نظام نمیتواند اعتیاد به اعدام را ترک کند. قبلاً به صورت فلّهای و گروهی بود و حالا کمتر ولی برای زهرچشم گرفتن، با همان کارکرد امّا به شیوهای متفاوت. همین حالا فشار روی علی یونسی است که اعتراف کند تا حکمش سبک شود که دروغ محض است و بلافاصله پس از اعتراف به سرش همان میآید که به سر نوید افکاری آمد. گفتهها و نوشتههای برادران افکاری و خانوادهشان بر انبوه مدارک جرم و بیدادگری قوّهی قضا و نظام افزود. در یازدهسال گذشته و روند جدید اعتراضات از هر یک از قربانیان جمله یا عبارتی به یادگار ماند. این جمله که «برای طناب دارشان دنبال گردن میگردند» برای همیشه از نوید افکاری در ذهن ایرانیان خواهد ماند. پرسش اینجاست که چند طناب دار دیگر به انتظار آویخته شده است؟
سخنگوی قوّهی قضائیّه پیشتر گفت که حکم نوید افکاری اعدام نیست بلکه قصاص است. لابد به این معنا که بر اساس بغی و محاربه و دیگر عناوین عجیب و غریب قرار نیست اعدام شود بلکه مسأله امری شخصی است و اولیای دم قصاص میخواهند. وکلا و خیرخواهان نیز پافشاری بر نبود شواهد و «اعتراف اجباری» را به کناری گذاشتند و گفتند بسیار خوب از اولیای دم تقاضای عفو میکنیم. تا خانوادهی مقتول پذیرفتند که با آنها حرف بزنند و روزنهی امیدی پیدا شد، بلافاصله او را بیخبر اعدام کردند تا مبادا پادرمیانیها جواب بدهد. بله جناب سخنگو، قوّهی قضائیّه بلکه نظام نشان داد مسألهاش اعدام نیست.
نظام نمیتواند اعتیاد به اعدام را ترک کند. قبلاً به صورت فلّهای و گروهی بود و حالا کمتر ولی برای زهرچشم گرفتن، با همان کارکرد امّا به شیوهای متفاوت. همین حالا فشار روی علی یونسی است که اعتراف کند تا حکمش سبک شود که دروغ محض است و بلافاصله پس از اعتراف به سرش همان میآید که به سر نوید افکاری آمد. گفتهها و نوشتههای برادران افکاری و خانوادهشان بر انبوه مدارک جرم و بیدادگری قوّهی قضا و نظام افزود. در یازدهسال گذشته و روند جدید اعتراضات از هر یک از قربانیان جمله یا عبارتی به یادگار ماند. این جمله که «برای طناب دارشان دنبال گردن میگردند» برای همیشه از نوید افکاری در ذهن ایرانیان خواهد ماند. پرسش اینجاست که چند طناب دار دیگر به انتظار آویخته شده است؟
جواب سوال آخر:
پاسخحذفتا زمانی که سلطه جمهوری اسلامی بر ایران ادامه داشته باشه.
آیا نوید افکاری قتل نکرده بود؟
پاسخحذفلیلی زن بود یا مرد؟
حذفاستفهام من انکاری بود؛ یعنی نوید افکاری چون کسی رت کشته بود، قصاص شد.
حذفچون انکاری بود گفتم. اگر سوال ناشی از جهل بسیط بود، مشکلی نبود.
حذفسلام
پاسخحذفبرای اصلاح وضعیت موجود چه از نظر سیاسی و قضائی و چه از نظر وضعیت اقتصادی ، به نظر من هیج راه چاره ای نیست الا اینکه ما هم شروع کنیم به محاکمه و کشتار بازجوها ، شکنجه گرها ، قاضی ها ، مفسدین اقتصادی واقعی و دانه درشت و همه کسانی که صاحب قدرت هستند و در بدبختی و فلاکت این چهل سال مقصر هستند.
دلیل رفتار وحشیانه و بدور از عقل و منطق حکومت این است که در این چهل سال هر بلایی خواستند بر سر ملت آوردند ولی هیچکس نخواست یا نتوانست که صاحبان چنین تصمیماتی را به سزای اعمالشان برساند و از بین ببرد.
تا قبل از انقلاب 88 و اعتراضات 98 می شد به آیین گفتگو و دموکراسی خواهی و مبارزه نرم پایبند و امیدوار بود.
اما اعتراضات 98 اثبات کرد که هیچ راهی برای اصلاح این حکومت جز سعی در نابودی ارکان آن وجود ندارد.
من معتقدم تنها راه این است که شیرمردانی پیدا شوند و از بالا تا پایین شروع کنند به ترور و کشتن مسولین فاسد ، بازجوها ، شکنجه گرها ، قاضی ها و همه کسانی که در چرخاندن این چرخه فاسد نقش کلیدی و اساسی دارند.
مطمئنا بعد از اینکه چند نفر از روسا و بزرگان این طایفه به درک واصل شوند حکومت زورگو دست و پایش را جمع خواهد کرد و دیگر به این راحتی ها نخواهد توانست هر ظلم و جنایتی را بر ملت تحمیل کنند.
حکومت ایران به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیست.
ما با یک بیمار روانی بسیار قلدر وتنومند و از قضا زبان نفهم و بسیار قسی القلب و خونخوار و جنایتکار طرف هستیم که همه جور اسلحه و ابزار امنیتی و نظامی هم در اختیار دارد.
صحبت کردن ، استدلال کردن ، مبارزه نرم و هر آن چه که برای اصلاح او لازم است همه بیفایده و بی اثر است و بلکه او را هر روز قوی تر و جری تر خواهد کرد.
انسانی /حکومتی با چنین مشخصاتی که گفتم باید با برخورد قهری و زور از روی زمین محو شود.
حتی اگر به این زودی ها نتوان چنین حکومتی را از بین برد لااقل موازنه قوا برقرار می شود و کفه ملت در برابر حکومت برابر خواهد شد و مردم از حداقلهای امنیت ، آزادی ، رفاه ، آسایش و حقوق شهروندی برخوردار خواهد شد و آن وقت شاید راه برای گفتمان و مذاکره و اصلاح باز شود .
جدای از بحث ترور فیزیکی اهل قدرت فاسد که قویا معتقد به این امر هستم که تمام ارکان فاسد نظام را از بالا تا پایین به مردم معرفی کرد و عکس ، مشخصات ، آدرس و تلفن محل کار ومنزل آنها را به مردم معرفی کرد و فضا را برای تمام بازجوهای فاسد ، شکنجه گرها ،ماموران و مسولان فاسد سپاه و اطلاعات و.قوه قضائیه بقدری تنگ کرد که آرزوی مرگ کنند و جرات نداشته باشند قدم.در خیابان بگذارند.
حسن این کار در این است که اولا هدف ترور کاملا مشخص است و محاکمه و صدور حکم عادلانه انجام شده است و به کسی ظلم نمی شود.
ثانیا همه مردم عادی هم در این برنامه سهیم هستند و.همه مردم می توانند هدف مورد نظر را شناسایی و از بین ببرند.
ثالثا حکومت هرگز نخواهد توانست همه قضات ، بازجوها ، شکنجه گرها ، ماموران سپاهی و.اطلاعاتی و ... را تحت حفاظت امنیتی قرار دهد .
نتیجه این برنامه این است که هیچ مسول ، قاضی ، بازجو ، مامور ، شکنجه گر ، مفسد افتصادی و عامل حکومت جرات ندارد یک لحظه قدم در خیابان بگذارد و امنیت او در همه ابعاد به خطر خواهد افتاد .
پاسخحذفمتاسفانه من شجاعت لازم برای فهم و رویارویی و پذیرش واقعیت را ندارم و خودم را با امیدهای واهی فریب می دهم.
صورت مسئله بصورت شفاف و واضح این است ؛
:من یک خانه پانصدمتری در فلان منطقه تهران دارم.دشمن سرتاپامسلح در خانه من جا خوش کرده و صاحب خانه شده است.
جان من ، مال من ، ناموس من ، زن و بچه من در اختیار دشمن است و.هر بلایی بخواهد سر من و.خانواده ام می آورد.
سه راه بیشتر ندارم یا خانه را رها کنم و با زن و بچه ام فرار کنم.یا بمانم و مدارا کنم و همه جنایتها و زورگوئیهای او را تحمل کنم و زندگی کنم.یا باید دشمن را هر طور که می توانم بکشم و جان ومال و ناموسم را آزاد کنم.
من راه سوم را انتخاب می کنم .
شاید هم همسایه ها آمدند کمک و خانه تان مدتها به میدان جنگ تبدیل شد. کل ساختمان و نیمی از ساکنین هم تلف شده اند.
حذفتمثیل خانه برای توصیف کشور ناقص است. توجه کنید که انقلاب ۵۷ چطور به ثمر رسید؛ با ترور و قتل یا راهپیمایی و اعتراض گستردهی مردمی؟ (و اتحاد گروههای مخالف و...)
پاسخحذفمراقب باشیم عصبانیت ناشی از اخبار این روزها ما را به سویی سوق ندهد که کار حکومت را برای پادگانیکردن کشور تسهیل کند.
من مدتهاست که به این موضوع فکر می کنم.
حذفصحبت امروز نیست.اگر عمل نمی کنم چون اذن الهی ندارم و از طرفی مشغول تکمیل مقدمات و ملزومات این برنامه هستم.
مدتهاست مشغول تحقیق و مطالعه هستم و هنوز به نتیجه قطعی نرسیده ام.اما شواهد و قرائنی هست که اثبات می کند انقلاب 57 و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی صرفا محصول اعتراضات گسترده مردمی و ناامیدی عامه مردم از اصلاح حکومت پهلوی نیست.بلکه شاید مهمترین عامل ، تصمیم ابرقدرتها و در راس آن آمریکا برای تغییر حکومت ایران بود .شاه در سالهای آخر بشدت ثروتمند ، مغرور ، خودشیفته و بلندپرواز شده بود.به همه کشورها وامهای کلان می داد.بر سر قیمت نفت و قیمت بالای محصولات وارداتی از آمریکا و اروپا با آنها بحث می کرد و برایشان شاخ و شانه می کشید.خلاصه پا را از گلیم خودش درازتر کرده بود و حد خودش را گم کرده بود .
همانهایی که صاحبان دنیا هستند و همه حوادث عالم را رقم.می زنند تصمیم گرفتند که او را زمین بزنند و همزمانی این اتفاقات با اعتراضات مردمی سبب شد که انقلاب پیروز شود.حتی خود انقلابیون هم باور نمی کردند که بتوانند انقلاب کنند و شاه را بیرون کنند و حکومت تشکیل دهند.
از این گذشته شرایط امروز ما و جمهوری اسلامی با حکومتی که در مقابل اعتراضات مردمی تسلیم شد بسیار متفاوت است.
مثال خانه را از این جهت زدم که دقیقا تصور کنیم و واقعیت موجود را ببینیم.مثال خانه هین واقعیت هست.هر کس مخالف ایم معناست اثبات کند.با قطعیت تمام می گویم که سالهاست که جان و مال و ناموس و آبروی هیچ ایرانی و بلکه غیر ایرانی چه در داخل و چه در خارج از مرزها امنیت ندارد.جمهوری اسلامی اگر تصمیم بگیرد که فرد یا افراد مشخصی را هدف قرار دهد ، اگر بتواند ، از هیچ جنایت و ظلمی برای رسیدن به هدفش چشم پوشی نمی کند و هیچ کس در سرتاسر دنیا از ناحیه حکومت ایران در امنیت نیست.
طبیب حاذق و دلسوز و حکیم با دارو و درمان و اصلاح روش تغذیه و مشاوره و نصیحت برای بهبودی بیمارش همه تلاش خود را می کند .
اما وقتی پای بیمار عفونی شده و هیچ دارو و
روش درمانی موثر نیست ناگزیر باید دست به تیغ ببرد و پای عفونی را قطع کند.و الا عفونت به کبد و قلب می رسد و کار تمام است.
آخر الدواء الکی .
مثال خانه ناقص است چون مرز بین خانواده و دشمن که بیگانه است روشن است. اینجا نظام بیگانه نیست؛ رای و همراهی سی درصد از مردم عادی را هم با خود دارد که در هر انتخاباتی شرکت میکنند و به نامزدهایش رای میدهند. خشونت در چنین فضایی فقط به برادرکشی گسترده و لجامگسیخته میانجامد.
حذفاز سمت ما هر کس که کشته شود یا اسمش برای مردم اعلام شود قبلش در دادگاه عدل اسلامی بصورت غیابی محاکمه شده و مستند و مستدل جرمش اثبات شده است و خون هیچ بی گناهی بر زمین نخواهد ریخت.
حذفکمتر از پنج درصد از سی درصد مورد نظر شما کسانی هستند که با همه توان و.تحت هر شرایطی از حکومت ظلم دفاع می کنند چون منفعت آنها در حفظ چنین حکومتی است.بسیاری از مدافعان جمهوری اسلامی افراد متعصب ، ناآگاه ، فریب خورده و جو زده هستند.اگر واقعیت تک تک افراد و ارکان این حکومت برای این عده با ادله روشن و محکم برملا شود همانها هم برخواهند گشت.کما اینکه بسیاری از مدافعان سرسخت انقلاب وقتی با چشم خودشان بعضی واقعیتها را دیدند از حکومت و حاکمان روی برگرداندند و تغییر موضع دادند.
آرزو می کنم حوادث آینده به گونه ای رقم بخورد که ما انتظار نداریم .من معتقدم به آخر راه رسیده ایم و حتی حکومت هم هیچ برگ برنده ای برای آینده باقی نگذاشته است.
از احکام غیابی دادگاه عدل اسلامی بیشتر بوی فرقان یا در بهترین حالت فدائیان اسلام نواب صفوی به مشام میرسد اخوی. در اینطور موارد با احتیاط زیاد حرف بزنیم.
حذفاگر مقدمات دادگاه عدل اسلامی بدرستی طی شود و خبرگانی در این ساز و کار باشند که امکان خطا را به حداقل برسانند چرا از انجام وظیفه الهی بترسیم و آنرا ترک کنیم ؟
حذفما به این باور رسیده ایم که عده ای از اصحاب قدرت تحت هیچ شرایطی از مسیری که در آن قدم گذاشته اند برنخواهند گشت و هیچ امیدی به اصلاح آنها نیست.
خبرگانی که ذکر کردم از نظر انسانیت ، مهربانی ، گذشت ، اخلاص ،تحمل مخالف ، مدارا ، صلح طلبی ، عقل و شعور و حکمت ، برداشت درست و دقیق از دین ، سطح علمی بالا ،تجربه حکومت داری و مدیریت و صفات برجسته دیگر نمونه و الگو هستند.
اعدام بعنوان آخرین راه نجات برای بیدار کردن خفتگان و حذف عناصر فاسد و جلوگیری از پرت شدن در پرتگاهی است که همه در سرازیری آن وارد شده ایم و با سرعت در حال سقوط هستیم .
معصوم صلوات الله علیه حسب نقل فرموده اند «لا ینتشر الهدی الا من حیث انتشر الضلال »
از همان جایی که کار خراب شده باید کار را درست کرد .
تا زمانی که قدرتمندان زورگو و فاسد در راس کار هستند هیچ اصلاحی بوقوع نخواهد پیوست.
مردم کشوری که کتاب فروشیهایش تخته میشود و بجاش کبابی زده میشود شایسته همین حکومت است.مردمی که اندیشمندان و روشنفکرانشان در بین آنها به جفا نابود میشوند شایسته همین حکومت هستند.مردمی که در تشییع جنازه سرداری که در خوشبینانه ترین حالت میشود گفت که عملکردش در هاله ای از ابهام بود حاضر میشوند و زمینه برداشت از صندوق توسعه و منهدم کردن هواپیمای اکراینی میشوند و با حضور پرشکوه خودشان قدرت بیشتری به حکومت برای بستن دهان منتقدان میدهند شایسته این حکومتند.رئیسی 16میلیون رای داشت یعنی این گفتمان در بین آحاد مردم وجود دارد و نمیشود ندیده اش گرفت بنابراین بجای خشم و خشونت بهتره که به گفتگو و آگاهی بیشتر اهتمام کنیم.
پاسخحذفاینکه پدیده انقلاب چگونه بوجود آمده بنظرم یادداشت زیر از مرحوم بابایی قابل توجه هست.
پاسخحذفدو خطای بزرگ در سازمان روحانیت انقلابی
از نوزده دیماه ۱۳۵۶، روحانیت توانست رهبری مبارزات ضد رژیم سلطنتی را در دست بگیرد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سلطنت دو هزار و پانصد ساله را در ایران با خاک یکسان کند. این پیروزی، فراتر از تصور و همۀ پیشبینیها در آن زمان بود. روحانیت انقلابی، از خرداد ۱۳۴۲ تا زمستان ۱۳۵۶، به دلیل مخالفت با اصلاحات ارضی و حق رأی زنان و تجدد، به حاشیه رفته بود؛ اما پس از آنکه برنامه شبهای گوته در تهران و مقالۀ شخصی به نام رشیدی مطلق در روزنامۀ اطلاعات و چند رخداد دیگر، آتش انقلاب را در ایران برافروخت، روحانیت توانست بهسرعت مهار انقلاب را در دست بگیرد و در کوتاهترین زمان، نهاد سلطنت را از صفحۀ روزگار براندازد.
پیروزی زودهنگام و بسیار مقتدرانۀ روحانیت، چند علت مهم داشت:
۱. در آن سالها تنها جریان مخالف رژیم که تشکیلات سراسری، نهادهای آموزشی(حوزه)، دفتر نمایندگی در هر کوی و برزنی(مسجد) و پشتوانۀ مالی مستقل(خمس و زکات) داشت، روحانیت بود؛ به طوری که صدای هیچ جریان دیگری در ایران به اندازۀ صدای روحانیت به گوشها نمیرسید و هیچ گروه دیگری یکهزارم امکانات مادی و معنوی روحانیان را در خواب هم نمیدید.
۲. روحانیت در دهۀ ۵۰ در اوج محبوبیت بود. اعتباری که در طی بیش از هزار سال، ذرهذره جمع شده بود و زهد و تقوای روحانیان بزرگ و نامدار شیعه که مردم همواره برای یکدیگر نقل میکردند، همه یکجا به حساب روحانیون انقلابی واریز شد.
۳. برای کشورهای غربی، پیروزی هر جریانی در ایران قابل تحمل بود جز نیروهای متمایل به شوروی سابق.
۴. شاه به دلایل شخصی، انگیزۀ مقاومت سخت و طولانی نداشت.
قصدم از این مقدمه، یادآوری این واقعیت تاریخی است که پیروزی روحانیت، هم بر سلطنت و هم بر رقبای انقلابیاش(ملیگرایان، چپها، مجاهدین خلق، سکولارهای مخالف شاه و طرفداران حکومت دموکراتیک)، بیش از آنکه پیروزی فرهنگی و گفتمانی باشد، پیروزی تنها تشکیلات سراسری و مقتدر و ریشهدار در ایران بر نیروهای پراکنده و تشکلهای کوچک حزبی بود. پهلوی اول، همۀ تشکلها را در ایران نابود یا ضعیف کرده بود و در دوران پهلوی دوم، تنها تشکلی که توانست خود را احیا و بازسازی کند و از پایتخت تا دورترین روستاهای ایران را درنوردد و مسجد و حسینه و مهدیه و تکیه و کانون(مانند کانون توحید در تهران) و مکتب(مانند مکتب امیرالمؤمنین) بسازد و در هر نقطهای از ایران مجلس وعظ و عزا برگزار کند و مردم را به گرد خود جمع کند، روحانیت بود.
غفلت از این نکتۀ مهم، روحانیت را در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به این گمان انداخت که میتواند پیروزیهای خود را در همۀ ساحتهای داخلی و بلکه در مناطق دیگر جهان با همان روش ادامه دهد؛ در حالی که تشکیلات روحانیت شیعه محدود به ایران و منحصر در امور دینی بود و با این مقدار سرمایه نمیتوانست در بیرون از مرزهای ایران کاری از پیش ببرد. همچنین در مرحلۀ بازسازی و ادارۀ کشور باید گروههای دیگر و رقیبان را نیز به کار میگرفت؛ اما اعتمادبهنفسی که پیروزی برقآسای انقلاب اسلامی به روحانیت داده بود، جایی برای فروتنی سیاسی و دوراندیشی اجتماعی نمیگذاشت.
پیروزیهای شتابان و ارزان در دهۀ ۵۰، روحانیت را به این نتیجه رساند که اولا به همان آسانی که سلطنت را سرنگون کرد، میتواند صدام را نیز از میان بردارد و اسرائیل را نابود کند و پایتخت نهضتهای انقلابی در جهان شود(خطای نخست) و ثانیا برای ادارۀ کشور به همکاری با گروههای رقیب و حتی تکنوکراتهای خنثا نیازی ندارد؛ چون کشورداری چیزی شبیه رانندگی است؛ یعنی فرمان و دنده و گاز و ترمز باید در اختیار یک جریان فکری باشد(خطای دوم). این دو خطا هم برای کشور زیانبار بود و هم برای اعتبار و آیندۀ سازمان روحانیت.
رضا بابایی
۹۷/۳/۱۳
چین و روسیه کم بودند،الآن اتحادیه اروپا هم از نظام جمهوری اسلامی حمایت می کند.
پاسخحذفنظام، تحریم ها و فشار اقتصادی را به مردم منتقل کرده است.
مردم هم به واسطه سرکوب های متوالی سرخورده شده اند و نا امید از تغییرات، به دنبال گذران زندگی هستند.
مخالفان نظام هم اینقدر با خودشان درگیرند که وقتی برای اتحاد ندارند.
خدا هم پشتیبان مطلق نظام است و هرجا خراب می شود برایشان یک راهی باز می کند.
با این شرایط به نظام حق بدهید که باخیال راحت و اعتماد به نفس هر جنایتی را انجام دهد و از عقوبتش نترسد.
دوستانی که مخالف خشونت و برخورد نظامی هستند لطفا راهکار و پیشنهاد ارائه دهند که برای تغییر وضعیت موجود و خروج ار بن بستی که حاکمیت برای مردم ایجاد کرده چه راه حلی دارند.
پاسخحذفهر راه مبتنی بر عقلانیت و استفاده از تجربه دیگر ملل. هر راهی که در آن هدف وسیله را توجیه نکند. الایمان قید الفتک.
حذفمن همینقدر میدانم که دمکراسی و آزادی و شکل گیری احزاب مختلف با تفکرها و گرایشات متنوع و دادن حق شهروندی و حقوق انسانی به هر شخصی از این نظر که انسان است و داشتن سبک زندگی آزاد که خط قرمزش حقوق دیگری تعریف میشود و آموزش و پرورش بر مبنای عقلانیت و تفکر نقاد و رسانه آزاد وووو در بستر خشم و خشونت نمی رویند.وضعیت فعلی جامعه ایران پیچیده تر و دشوارتر از آن است که کسی بخواهد با ارائه یک راه حل امکان خروج را فراهم کند.در همه ابعاد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و دینی احتیاج به اتاق فکر داریم احتیاج به گفتگو داریم.به گمان من اگر یک هیئت حاکمه کاملا دمکرات هم اکنون امکان حکمرانی در ایران پیدا کنند بعد از چندی پا به فرار خواهند گذاشت چون همه ما در سیطره تاریخ فقهی زیست کردیم و فقه همیشه بر ما حکومت کرده و میکند و برای ما قانون نوشته برای ما انقلاب کرده برای ما کودتا کرده برای ما ساختار تعریف کرده و در همه شئون زندگی خصوصی و عمومی ما حضور داشته و دارد و از آنجایی که با ظاهری مقدس همیشه ظاهر شده و به پیروان خود القا کرده که بهترین نحوه زیستن و الوهی ترین نوع زندگی را ارائه میدهد ، باعث شده که عموم مردم مهارت زیستن در یک جامعه آزاد رو نداشته باشند.مهمترین گمشده ما چه در حاکمیت چه در کوچه و خیابان چه در خانواده مهارت گفتگوست . تاریخی که در آن نفس کشیدیم،و زیست کرده ایم بدلیل ذات خشن و سخت از ما قدرت تحمل و مدار و گفتگو را گرفته است اصلاح فرد و ساختار باید همزمان باشد ولی اینکه چگونه باید ریل گذاری شود عقلای قوم باید بگویند.اما در ساحت زیست فردی میتوان تحمل مخالف و مهارت گفتگو و مهارت تفکر نقاد را در خود و اطرافیان تقویت کرد.
پاسخحذفهمه آنچه که گفتید مقبول و ارزشمند است .و در جای خود باید بحث شود.اما این مطالب در عین درستی کلی است و راه حل محسوب نمی شود.
حذفمطلب این است که اگر مدعی هستیم که خشونت مردود است راهکار اجرایی و عملی ارائه دهیم .
به یاد داشته باشید که قدرت در ذات خود خشونت بهمراه دارد و اصحاب قدرت برای رسیدن به مطلوب خود از هیچ ظلم و جنایتی دریغ نمی کنند.بله در سوئیس که دموکراسی و حقوق شهروندی به بلوغ رسیده می شود از این حرفها زد.ما در جامعه ای زندگی می کنیم که حکومتش کمترین حقوق انسانی و شهروندی را برای مخالفان و منتقدانش،قائل نیست و هیچ حاشیه امنیتی برای منتقدان و.مخالفان وجود ندارد.الان و اینجا در این زندان بزرگ بنام ایران با حاکمیت زورگو و.قلدر که به هیچیک از قواعد انسانی و اخلاقی پایبند نیست چه باید کرد ؟
حذف