بازی قدرت

                                                                                                                جمعه ۱۲ اسفند ۱۴۰۱   

می‌گویند «قدرت شرّ است». قدرت شر نیست بلکه امکان گسترده‌تری است برای اعمال خواسته‌ها. قدرت بالقوه‌های ما را بالفعل می‌کند و آنچه قبلاً نهان بوده آشکار می‌شود. ذرّه‌بینی است که لکّه‌های بسیار کوچک را بزرگ می‌کند و نشان همه می‌دهد؛ آب و خاکی است که بذرهای به‌خواب‌رفته را بیدار می‌کند. قدرت اگر در دست مسیح باشد شرّ نیست ولی ما مسیح نیستیم و کمابیش شبیه هم‌ایم پس تا زمانی که امتحان خود را پس نداده‌ایم خوش‌زبان و دموکراتیم و وای به روزی که خود بر مصدر قرار بگیریم. یکی از عرفای معاصر در جلسه‌ی درس خود به فضلای حاضر -که همه خود را شیعه‌ی خالص می‌پنداشتند- می‌گفت که معلوم نیست که آنچه برای یزید و حجّاج فراهم بود، اگر برای شما فراهم شود در عمل چقدر با آنها تفاوت داشته باشید.

 

نکته‌ی اصلی «مزرعه‌ی حیوانات» ‌نیز همین است. گرچه این داستان در نقد کمونیسم نوشته شد ولی مانند هر اثر هنری اصیل به ماورای نیّت نویسنده بسط می‌یابد. نقد تغییرهای دفعی که گرچه چهره‌ی جامعه را عوض می‌کنند ولی زیربنای  آن دست‌نخورده می‌ماند و خیلی ساده ممکن است که خود را در شکلی دیگر بازتولید کند؛ جابجایی فرودستان و فرادستان ممکن است فقط جای زندانی و زندانبان را عوض کند و خود زندان باقی بماند. 

 

فیلم «مثلّث اندوه» روایتی نو از داستان اورول است. من ابتدا به هوای تقسیم‌بندی قدیم اسکار بودم و فکر می‌کردم که از بخش فیلم خارجی کنار گذاشته شده ولی فقط در بخش فیلمهای غیرانگلیسی‌زبان حضور ندارد و در چند رشته نامزد شده است. فیلمی است با قالبهای آشنای یک جامعه‌ی استعاره‌ای در کشتی و سپس جزیره که خیلی مورد توجّه نویسندگان و فیلم‌سازان است. برخی فیلم را در نقد مرفّهان و شبکه‌های اجتماعی دانسته‌اند ولی این مربوط به بخش اوّل و مقدّماتی فیلم است و در جزیره تازه داستان آغاز می‌شود. طعنه‌ی فیلم به استبداد نهفته در فرودستان بسیار نیش‌دارتر از بخش اوّل است. این روزها،‌ چه این روزهای ایران و چه جهان، ‌خندیدن کار دشواری شده ولی «مثلّث اندوه» می‌تواند شما را کمی از ابتذال روزمرّگی رها کند و احتمالاً بخنداند. از بزن و بکوب دریای طوفانی و سرآسیمگی و بیچارگی مسافران کشتی تا آن سوت کذایی بهانه‌های خوبی برای خندیدن به بیننده می‌دهند. تجربه‌ی فیلم «انگل» باعث شده که فیلمهای زیادی پس از آن مدام لحن عوض کنند و از کمدی به تراژدی و به‌عکس بروند. «مثلّث اندوه» نیز چنین می‌کند. در کن که جواب داد،‌ تا ببینیم در اسکار چه می‌کند. سازنده‌اش فیلمهای بهتری هم دارد (مثل The square) و این فیلم را هم می‌توانست گزنده‌تر بسازد. فیلم فروش کمی داشت. اگر به جای دو بازیگر جوان ستاره‌های امریکایی را به خدمت می‌گرفتند خیلی راحت پرفروش می‌شد.

 

در سال ۵۷ کوخ‌نشینانی که جای کاخ‌نشینان را گرفتند، در بسیاری از عرصه‌ها روی آنان را سفید کردند که به قدر کافی به آن پرداخته شده است. چیزی که نباید فراموش کرد این است که همین اتّفاق ممکن است در آینده هم بیفتد. از گروههایی که در هیاهوی تغییرخواهی ملّی سنگ قومیّت (یا به گفته‌ی خود «ملیّت») خویش را به سینه می‌زنند تا تمامیّت‌خواهانی که مخاطب اورول بودند. اینهمه نوجوان و جوان فدا شدند که عدّه‌ای از راه برسند و سهم بخواهند یا حتّی میدان‌دار شوند؛‌ حتّی بدون وانمود کردن به احترام‌گذاری به رأی اکثریّت جامعه. یکی از عتیقه‌های چپ در مصاحبه با سایتی که فقط مانده عکس داس و چکش را بالای صفحه‌ی اصلی خود بزند فرموده بود که پس از انقلاب اداره‌ی امور را باید بدهند دست ما. چون فقط ماییم که درباره‌ی حقوق اقلیّتها، زنان، قومیّتها و برقراری برابری و اینها برنامه داریم؛ بقیّه حرفی برای گفتن ندارند! جدّی می‌فرمایید؟


پ.ن: دختر جوان فیلم که آینده‌ی خوبی هم داشت پس از مدّتی در اثر یک تشنّج تنفّسی فوت کرد و این فیلم آخرین هنرنمایی او بود. بله به همین سادگی باد ما را با خود خواهد برد.

۴ نظر:

  1. مثلا زندایا و تیموتی شالامی به جای دو جوان فیلم 🤔

    پاسخحذف
  2. بسیار متن موثر و پخته ای بود. امید توفیق روزافزون در مسیر نشر آگاهی برای شما دارم.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.