مرثیه‌ی پرندگان مردنی

                                                                                                                  شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴

فیلم مستند «فروغ فرّخزاد» به کارگردانی ناصر تقوایی ظاهراً اوّلین فیلم درباره‌ی فروغ است که حدود یک‌سال پس از مرگ او ساخته شد. فیلم قطعات کوتاهی است از فیلم خاکسپاری او به علاوه‌ی دیگر تصاویر بایگانی و صدای فروغ با روایت ایرج گرگین. در فیلم چهره‌ی ماتم‌زده‌ی بیضایی، ساعدی، آل احمد، ساعدی، اخوان ثالث و دیگران به چشم می‌خورد. من از فیلمهای قبل از انقلاب بیشتر فیلمهای مستند را می‌پسندم و بخشهایی از فیلمهای داستانی که دارای نماهایی از تهران قدیم یا احتمالاً مردم عادی‌اند. حتّی بازیگران بیش از داستانی که روایت می‌کنند برای من یادآور خود آنان و فرازونشیب زندگی شخصی‌شان‌‌اند. خیره‌شدن به تصاویر سفید و سیاه کسانی که هر کدام با سرگذشت و ماجرای خود به دیاری دیگر سفر کردند. آن تکّه‌های واقعی از قصّه‌ی فیلم و قصد سازندگان جذّابتر است. درنگی پیرامون فرصت کوتاه این جهان و اینکه روزگاری دیگر، برای چشمانی دیگر، ما تصاویری بیش نخواهیم بود.

 

این نگاه شاید تا حدودی بتواند بین دو مرز افسانه‌سازی از یک شخص و قضاوت کرده‌هایش فضایی ایجاد کند که بتوان کرده‌ها و گفته‌ها را در متنی انسانی و این‌جهانی دید و فهمید. خود فروغ اسیر این دو نگاه است: اسطوره‌سازی شیفتگان و قضاوت منتقدانش. فروغ واقعی امّا بیشتر در دفترهای شعر و فیلمی که ساخته خود را نشان می‌دهد تا اطّلاعات زندگی‌نامه‌ای همانطور که خودش هم در گفتگویی که در فیلم هست به آن اشاره می‌کند. پرندگان مردنی‌اند ولی پروازشان به خاطر سپرده می‌شود.

 

ناصر تقوایی هم در فیلمها و نوشته‌هایش باقی مانده و به تعبیر فروغ صدایش مانده در حالیکه صاحب صدا رفته  است. این را از این جهت می‌گویم که بیشتر نوشته‌های پس از مرگ تقوایی تلاش کردند از فیلم‌نساختن او حماسه بسازند. نساختن و نکردن هنر نیست. اینکه کمال‌جویی تقوایی به حدّی بود که اجازه نمی‌داد بیشتر کار کند یا چرا وقتی نشد یا نخواستند یا نتوانست فیلم بسازد مانند جوانی به نوشتن روی نیاورد هم به خود او مربوط است ولی تبدیل نساختن و نکردن به فضیلت اشتباه است. تقوایی در گفتگویی می‌گوید که من فیلم نمی‌سازم تا باعث سقوط این سینما بشوم بلکه نهالی تازه به جایش بیاید. هیچ وقت چنین نخواهد شد. با نساختن آثار ارزشمند،‌ آثار بنجل جایشان را می‌گیرند. با ساخت آثار دارای فکر و اندیشه است که هنر قلّابی رسوا می‌شود و به حاشیه می‌رود. تنها صداست که می‌ماند، ‌سکوت در خلأ گم می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics