تبعیض طبقاتی «آکادمیک»

                                                                                                               سه‌شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴

 

سنجش افکار و اعمال افراد بر اساس طبقه‌ی آنان در ایران سابقه‌ی زیادی دارد؛ پیش از انقلاب بخشی از سطحی‌ترین طیفهای تفکّر چپ، بورژوا یا مرفّه‌بودن را برای ریشه‌یابی تفکّر گوینده و احیاناً ابطال آن کافی می‌دیدند. از دید آنان وابستگی و تغذیه از جریان ثروت فرد را تابع و محافظ آن می‌کرد و اگر اندیشه‌ای هم می‌داشت برای حفاظت از آن جریان بود پس تکلیف فرآورده‌های فکری او نیز روشن است. این دیدگاه به جای نقد سخن به صاحب‌سخن می‌پرداختند و علّت (فرضی) را به جای دلیل می‌گذاشتند.

 

پس از انقلاب نیز کوخ‌نشینی و مستضعف‌بودن فضیلت شد و مرفّه‌بودن رذیلت. انقلابیان که دانسته یا نادانسته تحت تأثیر تفکّر چپ بودند یا دل به متفکّران مسلمانی سپرده بودند که از شاخه‌هایی از سوسیالیسم اثر پذیرفته بودند و آن را با عدالت‌جویی به سبک ابوذر تلفیق کرده بودند، کمابیش همان حرفها را به شیوه‌ای دیگر بیان کردند.

 

کسانی که از اشتباهات خود درس نمی‌گیرند، آنها را تکرار می‌کنند پس ما دوباره چرخیدیم و به وضع پنجاه سال قبل خود رسیدیم امّا به شکل معکوس؛ طبقه‌ی متوسّط به بالا بودن شد فضیلت و معیار به دست گرفتن مناصب کلیدی اجتماع. ترکیبی از روانشناسی عامیانه، ذوق‌زدگی غربی (نقل قول از استاد دانشگاه امریکا) و ضعف اطلاعات تاریخی برای رتبه‌بندی لیاقت افراد جهت دریافت پستهای مدیریّتی.


تمام گروههای فوق یک نکته را بدیهی می‌گیرند که گویی انسان لوحی است که اجتماع و خانواده هرچه بخواهند می‌توانند بر آن بنویسند و اختیار و انتخاب شخص نقشی در ساخت شخصیّت او ندارد. مثلاً -در مورد اخیر- اگر فردی از طبقه‌ی ضعیف بوده باشد حتماً در پی جبران محرومیّت گذشته است و نمونه‌های چشم‌ودل سیر نداریم یا اگر کسی از طبقه متوسّط باشد، لاجرم احساس محرومیّت (مثلاً در قیاس با کسانی از طبقه‌ی مرفّه جامعه) نمی‌کند. به اینها می‌توان نقد دوراهی جعلی «رفع محرومیّت» و «شوکت ایران» را هم اضافه کرد که چرا باید فکر کرد که اینها با هم تنافی دارند؟ به فرض که بر سر این دوراهی فرضی باشیم در شرایطی که بخش اعظم جامعه زیر خطّ فقر رفته‌اند، تقدّم با کدام است؟

 

مقداری عقل سلیم برای نقد موارد ارجاع سریع‌القلم کافی است. بدترین مدیر ارشد پس از انقلاب چه کسی است؟ فرض کنیم محمود احمدی‌نژاد. آیا او از طبقه‌ی زیر متوسّط بود، بله ولی در کنار آن با بهره‌گیری از رانت همسویی فکری با نظام با داشتن حداقل معلومات دکترا گرفت و به سرعت پله‌های ترقّی را در سیاست ایران پیمود. حالا آیا طبقه‌ی زندگی خانوادگی او علّت ظهور پدیده‌ای شد که ساختار مدیریتی کشور را با زلزله مواجه کرد یا ناعدالتی ایدئولوژیکی که اجازه داد فردی کم‌سواد تا چنین منصبی بالا بیاید؟ زاکانی چون از طبقه متوسّط نیست مدیر خوبی نیست یا چون با سهمیّه به دانشگاه رفته، رشته‌اش را خلاف قانون عوض کرده و در کاری نامربوط به رشته‌ی تحصیلی‌اش مشغول به کار شده است؟


استاد امریکایی سریع‌القلم درست گفته که اقتصاد و سیاست فقط دیتا نیست ولی به آن باید دیگر رشته‌های علوم انسانی بلکه تجربی را هم اضافه می‌کرد. مقداری عقل سلیم برای پرداختن به هر رشته‌ای کافی است و گرنه ممکن است دیدی رباتیک به انسان و جهان داشته باشیم؛ صفر و یکی یا سیاه و سفید. فرض کنیم دو نفر پیش از رسیدن به پست وزیر اقتصاد یا امور خارجه قبلاً مدیریّت در منصبی پایین‌تر را تجربه کرده باشند و برآیند کارنامه‌ی الف از ب بهتر باشد. حالا اگر الف در کودکی متعلّق به طبقه‌ی زیر متوسّط و ب متعلّق به طبقه‌ی متوسّط باشد، با چه توجیهی ب را بر الف مقدّم کنیم؟ کمی عقل سلیم برای یافتن جواب کافی است. متأسّفانه سریع‌القلم حرفش را در قالب توصیه هم نمی‌زند بلکه از موضع قدرت می‌گوید نباید گذاشت چنین افرادی به آن مناصب برسند.

  

آنچه در مواردی از این دست به حدّ تکرار بلکه ابتذال رسیده یکی توضیح گوینده است که من «این» نگفتم بلکه «آن» گفتم ولی «این» با «آن» تفاوتی ندارد. مثل نبودن واژه‌ی فقیر در حالیکه مضمون آن در کلام وی هست و دیگر موارد. دوم امضاجمع‌کنندگان و بیانیّه‌دهندگان است که نقد یک گفته را به یادآوری جایگاه گوینده و روانکاوی ناقدان (مغرضانه، تخریب و...) تقلیل می‌دهند. اینان با اینکه مدّعی‌اند حرف سریع‌القلم تحریف شده ولی همان حرف را در انتها تکرار می‌کنند (مثال ایران و حکمرانی طبقه‌ی فقیر). تکرار واژه‌های «علمی» و «آکادمیک» نمی‌تواند یک حرف را علمی و آکادمیک کند.این بیانیه به علاوه نوشته‌های مشابه نشان می‌دهد که مشکل ریشه‌دارتر از سخنان یک نفر است.

  

 

برخورد نزدیک از نوع اوّل: از معرفت تا عمل

۲ نظر:

  1. این بار مثل اینکه هیاهوی بابلیان خییلی هم بد نبود P:

    پاسخ دادنحذف
  2. ریشه‌ارتر و محاتفظ اشتباه هست.
    عقل سلیم چندین بار تکرار شده. شاید عقل سلیم از زبان هر کس چیز دیگری بگه.
    البته با نظر شما موافقم

    پاسخ دادنحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics