قصّهی نگفته، نام آخرین آلبوم حسین زمان است که این روزها در سیما تبلیغ می شود و بهانه ای است برای نوشتن.
اوائل دهه شصت را به یاد بیاوریم.اگر آنروزها که نام سپاه مرادف نظامیگری، جنگ، ایست و بازرسی و مسائلی از این دست بود، کسی در آن فًضای ِحرمت موسیقی می گفت که روزی یکی از سرهنگان ِسپاه برای ِاینکه بتواند بر آوازخوانی- از نوع ِپاپ ِآن- متمرکز شود از سپاه استعفا خواهد داد چه واکنشی برمی انگیخت؟
سرهنگ حسین زمان در دوران اصلاحات، با کمک شمخانی توانست، از سپاه استعفا دهد و البته در فضای سیاسی آن زمان هم در حد بضاعت نقشی ایفا کرد. او از نخستین آغازگران ِاحیای ِموسیقی پاپ در ایران بود که در کنار فعالیت های موسیقایی از اجرای موسیقی در مراسم انتخاباتی خاتمی و خواندن دعای کمیل کنار بیمارستانی که حجاریان در آن بستری بود- در آن هنگام که بین مرگ و زندگی معلّق بود- نیز غافل نمی شد.
ولی قصد من از نوشتن این واژه ها اطلاع رسانی نبود که بیشتر آنرا می دانند بلکه مقایسه گذشته با حال بود. اوضاع الآن از بسیاری جهات، رؤیای بیست و پنج سال پیش بود. مثلاً از محدودیت مطبوعات بسیار می گویند، ولی از یاد می برند که زمانی آزادی مطبوعات، تنها دو جمله مبهم، در ستون الو سلام بود. زمانه کار خود را می کند اگر جناب سرهنگ دیروز آوازه خوان امروز می شود، چه کسی تواند بهانه ای برای ناامیدی فردای ما بیابد؟ فردای ما قصّهی ناگفته ایست، اگر امروز ما از دیروز بهتر باشد چرا امیدوارنباشیم که حکایت فردای ما خوشتر از امروز باشد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.