چندی پیش آقای محمد مهدی فقیهی یکی ازاندیشمندان دینی که به سردبیری روزنامهی انتخاب هم رسید و در فلسفه، کلام وعرفان شاگرد سید جلال آشتیانی بودهاست در مصاحبهای با سایت شهروند از دلایل مخالفت خود با تفکر مصباح یزدی گفت. او که بدون داشتن لباس روحانیان با سابقهی درس دانشگاهی، دورههای مفصّل فقهی را پشت سر گذاشته و به اجتهاد رسیدهاست، با جسارت حتی اجتهاد مصباح را زیر سؤال برد و گفت ما به ایشان حداکثر حجتالاسلام میگوییم. غرض جایی است که وی در بیان نگاهی متفاوت به متون دینی، دو حدیث را تنها برای نمونه آورد که با توجه به دارا بودن اجازهی روایت، من مستقیما از او نقل قول میکنم.
اول: روایتی است که امام اوّل با توجه به این که در زمانش مرزهای جهان ِاسلام بسیار گسترده شده بود، درباره مجازات سنگسار ِکسانی که در سرحدّات زندگی میکنند ، می گوید که من از این کار خودداری میکنم چون امکان بیرون رفتن فرد ِسنگسار شده از مرزها و پناهنده شدن او به غیر و حتی برگشتن او از اسلام وجود دارد. و من چنین چیزی را نمیپسندم.از این روایت چند نکته به دست می آید:
1.بین نحوهی اجرای این حکم در آن زمان و اکنون، ظاهراً تفاوتهایی وجود دارد چون امروزه بعد ازاین مجازات، امکان زنده بودن ِفرد بسیار کم است تا بخواهد نوبت به چیزهای دیگر برسد.
2. همانطور که دیروز گفته شد غرض اصلاح است حتی اگر در مورد مردی باشد که با زنی دارای همسر، ارتباط آگاهانه داشتهاست، اینکه حتی می توان امید به بازگشت چنین فردی به زندگی سالم داشت خود گویای بسیاری مسائل است.
3. و اما نکتهی اصلی این است که عدم اجرای این مجازات، بخاطر سهولت ِدسترسی ِمرز نشینان ِآن زمان به خروج از مملکت است. چنین ملاکی امروزه با پیشرفت وسایل حمل و نقل دربارهی همه افراد صادق است؛ یعنی به راحتی هرکس میتواند از هرجای دولتی اسلامی به هر جای جهان برود. پس طبق این حدیث هیچ فقیهی حق مجاز شمردن مجازات سنگسار را ندارد.
4.روح این قانون را میتوان به هر مجازات دیگری تسرّی داد یعنی دید که شخص خطاکار با این مجازات اصلاح میشود یا خیر در صورت عدم آن به فکر راه حل دیگری بود. زندانهای ما جای دوره دیدن جوانان، گسترش اعتیاد و ایدز است که هیچ جای توجیه ندارد . امروزه باید به کیفیّت تنبیه اندیشید نه کمیّت ِآن. به جای چند سال حبس میتوان مجازات را بالا رفتن پایهی تحصیلی یا فرا گرفتن فلان مهارت کاری قرار داد و البته حرف در این باره بسیار است.
حدیث دوّمی که ایشان نقل میکند به زمانی اشاره دارد که پیامبر با یارانش در حال گذشتن از جایی بودند فردی شیشه به دست و تلوتلو خوران از دور پیدا شد اصحاب رخ برافروختند که مست است و باید شّلاق بخورد. ایشان گفت از کجا میدانید گفتند تعادل ندارد گفت شاید خواب آلود یا بیمار است گفتند شیشه شراب در دست دارد گفت مگر شما امتحان کردهاید شاید سرکه یا شربتی باشد به صرف ِظاهر افراد نباید قضاوت کرد و شاید خواننده حدیث آن زن ِزناکار را که برای قصاص به علی مراجعه کرد و وی هربار خواست او را منصرف کند شنیده باشد. این اگر راه پیشوایان دین است پس با کدام مجوّز به حریم ِخانه و اتوموبیل افراد تجاوز میشود یا از ارتباط دو جوان در خیابان می پرسند یا موارد دیگر؟
در پایان بگویم که از آنجا که حکومتی که در حال حاضر مسلّط است داعیهی پیروی از دستورات دین دارد استدلالها به گونهای انتخاب شده که با آنها از راه خودشان احتجاج کند و گرنه استدلال با استفاده از فلسفهی حقوق معاصر بسی آسانتر است و خشم و مخالفت دو گروه را برنمیانگیزد. یکی کسانی که دین را از سرچشمه نمیگیرند و از منابع دسته چندم استفاده می کنند و به دستور دین دربارهی اجتهاد در عقاید وقعی نمینهند دودیگر کسانی که مانند گروه اوّل دین را آن چنان که به آنها آموختهاند می بینند ؛ پس کاستیهای حاملان را به حساب اصل آن میگذارند و از آن رو برمی گردانند. گروه اوْل نویسنده را به بدعت و دسته ی دوّم به کهنه پرستی متّهم می کنند. دستهی اوّل او را، تیشه به ریشهی دین زننده و دستهی دوّم وی را گندم نمای جو فروش می بینند. نویسنده در پی اقناع ِکسی نیست و عقیده دارد که شنوندهی خوبی بودن و پرهیز از نارواگویی شرط اول و آخرِهر گفت و گوست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.