قصاص بوسه


     
جوانی را نزد پیامبر اسلام آوردند که روز روشن در بازار دختری را پیش روی برادران غیورش بوسیده است. اگر پیش از اسلام بود غیرت عربی با او می‌کرد آنچه می‌کرد ولی عرب راه و رسم انسانیّت آموخته، اکنون جز به فرمان شرع گردن نمی‌نهد. پیامبر از وی پرسید که چرا چنین کردی؟ گفت چون دوستش دارم . ایشان گفت مگر قرار است هر کس دیگری را دوست دارد او را ببوسد؟ جوان گفت مدتهاست این دختر را می‌خواهم ولی خانواده‌اش او را به من نمی‌دهند، طاقتم طاق شده، بیش از این از دستم برنمی‌آید. رسول به وی گفت حالا خودت بگو با تو چه کنیم. جوان گفت : قصاصم کنید. پرسید چگونه؟ گفت مگر در قرآن قصاص هر چیز برابر همان نیست؟ چشم در مقابل چشم، گوش در مقابل گوش؟ حالا من او را بوسیده‌ام او هم بیاید مرا ببوسد! پیامبر به خنده افتاد از خانواده‌اش پرسید چرا دخترتان را به این جوان نمی‌دهید؟ گفتند جوان بدی نیست ولی فقیر است، آه در بساط ندارد. از دختر پرسید او را می‌خواهی دختر سکوت کرد. رسول گفت اگر مهر دخترتان را از بیت‌المال بدهم چه؟ گفتند حرفی نیست وآن بوسه‌ی کذایی مقدّمه وصال آندو شد.
این را روایت کردم تا بگویم که مجازات داریم تا مجازات. یکی آن است که نفس ِمجازات را اصل میداند و انسان را فرع، وتحت هر شرایطی در پی ِانجام آن است. اینگونه است که آن طالبانی جنازه‌ای را که برای دفن آورده‌اند، به سبب آن ‌که ریشش کمتر از یک قبضه است شلاق میزند بی این که اندکی فکر کند حد زدن مرده‌ی بی جان چه معنایی دارد؛ ویکی انسان را اصل میداند ونگاهش طبیبانه است. اگر گوشی از کسی می‌کشد آنرا مقدّمه‌ی مهر و بشارت قرار می‌دهد و اگر مجازات، دیانت کسی را از بین ببرد از انجامش خودداری می‌کند. فردا درباره‌ی خودداری ِامام اوّل شیعیان از انجام مجازات سنگسار در شرایطی خاص خواهم نوشت که به اتّکای آن می‌توان ادّعا کرد که سنگسار، امروز به هیچ روی مشروع نیست. این‌ها را با وضع ِجاری ِما مقایسه کنید . به گمانم بی‌دینی صد بار شرف دارد بر آن که دین را چنان بنمایی که دیگران از شنیدن نامش چهره درهم کشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics