گویند هر آن کسان که با پرهیزند زان سان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معـشوق از آنیـم مدام باشد که به حشرمان چنان انگیزند
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمیـن نه کفر و نه اسلام و دنیا و نه دین
نهحق نهحقیقت نهشریعت نه یقین اندر دو جهان کرا بود زهره ی این
بر سنگ زدم دوش سـبوی کاشی سرمست بدم چو کردم این اوباشی
با من به زبان حال می گـفت سـبو من چون توبدم تونیزچونمن باشی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.