دوروایت، یک مقایسه


         
 روزهای افشای جریان قتلهای زنجیره‌ای و بازداشت عاملان آن، روایات مختلفی از آن محفل دهان به دهان می‌چرخید که در این جا یکی از آنان را که به کارم می‌خورد نقل می‌کنم.


یکبار سعید اسلامی برای دادوستد اطّلاعاتی با مأموران اطلاعاتی ترک راهی ترکیه شده بود.ایران می‌خواست به نحوی فعالیت مجاهدین را در ترکیه محدود و کنترل کند. روز ملاقات طرف ترک که یک افسر کهنه کار دوران جنگ سرد بود با دیدن جوانی سی و چند ساله حسابی جا خورد.لازم نیست بگویم که هر صنفی برای خود آدابی دارند و سلسله مراتبی . او هم از اینکه ایرانیان جوانکی را برای گفت‌وگو با او فرستاده‌اند دلخور شد؛ کسی در سطح خود می‌طلبید. به اسلامی گفت که خسته‌اید امشب استراحت کنید فردا حرف می‌زنیم. شبانه دستور داد خانه‌های مسکونی مجاهدین عوض شود و افرادی با ظاهر عادی جایگزین شوند تا کوچکترین شکی برنیانگیزند. اسلامی و همراهش را هم زیر نظر گرفت تا در مکان اقامت خود با کسی در ارتباط نباشند. فردا که شد از اسلامی پرسید خوب امرتان؟ او هم جواب داد که در ازای اطلاعاتی – مثلاً درباره‌ی کردها- ما محدود کردن و کنترل مجاهدین را می‌خواهیم. افسر ترک گفت ما اطلاعی از آنان نداریم مگر شما بتوانید اثبات کنید که آنان اینجا هستند.آیا آدرسی چیزی از آنان دارید؟ اسلامی گفت بله. او گفت اگر می شود در اختیار ما بگذارید . اسلامی جواب داد کدام را؟ لیست مکانهایی را که تا قبل از دیشب آنجا بودند یا آنچه بعد از تغییر محل آنها را بدانجا بردید؟ مأمور ترک ابتدا جا خورد ولی بعد خندید و به اسلامی گفت که درباره‌ی او چه فکر می‌کرده‌است.


این را داشته باشید تا پس از انتخابات ریاست جمهوری که احمدی نژاد ناباورانه به پیروزی رسید در یکی از اخبار ِگذرای خبرگزاریها دیدم که از جلال طالبانی پرسیده بودند که آیا شناختی از احمدی نژاد دارد یا نه او در جواب گفته بود که همین قدر می‌توانم بگویم که یکبار سالها پیش برای مذاکره درباره‌ی چگونگی ِسرنگونی صدام با او روبرو شده بودم. یک محاسبه‌ی ساده نشان می دهد که احمدی نژاد در آن هنگام به زحمت بیش از سی سال داشته است و نیازی به ذکر نیست که ایران برای مذاکره درباره ی چنین امر خطیری- آنهم با چریک پیر هفت خطی مثل طالبانی که به قول مهاجرانی اسب شیطان را در هوا نعل می کند- اگر کسی را بفرستد، چگونه کسی را می‌فرستد حتی اگر بسیار جوان باشد مثل ِمثال اوّل.

نتیجه‌گیری را به عهده‌ی خواننده می‌گذارم ولی آنچه مرا به نوشتن این مطلب برانگیخت، کثرت روزافزون کاریکاتورها و نوشته‌های طنز درباره‌ی احمدی نژاد است که نمایانگر ِاین است که حتی مخالفانش هم مثل موافقانش که او را فردی ساده و از طبقه‌ی زحمتکش می‌دانند دست بالا او را آدم ساده لوحی می‌پندارند که گویا خانه‌ی خاله را گم کرده و سر از کاخ سعدآباد درآورده. این ساده‌انگاری قدرت تحلیل را کم می‌کند و راهکارها راهی به دهی نخواهند برد. مسعود بهنود چند ماه قبل نوشت ابتدا که طرف صحبت از هاله نور و آوردن پول نفت سرسفره و... کرد،همه، کارهایش را از سر سادگی پنداشتند ولی بعد که هرجا لازم شد حرف خود را انکار کرد و بازهم به کارهای خود ادامه داد نظرها دیگر شد. من هم روی همین تاکید دارم به نظر می‌آید هنوز نظر عدّه‌ای دیگر نشده‌است. شکل احمدی نژاد میان اکثر ِمخالفان شبیه تصاویر کامیک بوکهای آمریکایی است ولی آنچه من از مردی که با خونسردی از نسل کشی هولناک بشری به عنوان افسانه یاد می‌کند می‌بینم بیشتر شبیه طرحی سیاه به سبک طرّاحان اروپای شرقی است.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics