داستان دادن زرشک زرّین به بدترین فیلم سال ایران از جایی آغاز شد که نویسندگان ماهنامهی دنیای تصویر تصمیم گرفتند که از جایزهی تمشک طلایی سینمای آمریکا که بدترینهای سینمای آمریکا را هرساله انتخاب می کند، الگو برداری کنند. طبق معمول مخالفت ماهنامهی فیلم با این تصمیم قابل پیش بینی بود . آنها این وظیفه را به جهانبخش نورایی سپردند که در مقالهای با این موضوع مخالفت کرد. او با تحلیل جایزهی تمشک طلایی و اشاره به تاریخچهی آن و اینکه هیچ کس آنرا جدّی نمی گیرد و در فلان سال فلان برنده، مردی منحرف را لباس دلقکی پوشاند و به این مراسم فرستاد تا جایزهاش را دریافت کند، سعی کرد اصل موضوع الگو برداری شده را زیر سؤال ببرد و اضافه کرد که رابطهی منتقدان و سینماگران بد یا بدتر از این میشود و این موضوع جایی برای تصفیه حسابهای شخصی خواهد شد و مطالبی از این دست.
سال اول پس از اختلاف نظری که جای طرح آن اینجا نیست ازمیان آخرین کاندیداها یعنی تخته سیاه به کارگردانی سمیرامخملباف و شور عشق، طی مراسمی فیلم شورِعشق به کارگردانی نادرمقدّس و بازی رادان و افشار که نمونهای از فیلمهای رواج یافته موسوم به دخترپسری بود برگزیده شد. تنها فیلم انتخاب شد و در بقیه رشتهها ترجیح دادند که انتخابی نداشته باشند. نادر مقدّس با فروتنی در این مراسم حاضر شد و ابراز امیدواری کرد که از این پس فیلمهای بهتری بسازد. دو بازیگر گمنام فیلم هم حالا از ستارههای سینمای ایران به حساب میآیند. آن جایزه برای بار اوّل و آخری بود که داده شد، اکنون می توانیم از خود بپرسیم که آیا این جایزه و انتخاب بدترینها کار درستی بوده و لزومی به ادامهی آن هست یا نه؟
ابتدا دربارهی نظر آقای نورایی باید بگویم که اینکه یک یا چند بار عدّهای آن جایزه را به سخره گرفتهاند دلیلی به نفع ایشان نیست. در جوایز اسکار هم کسانی که کاندید میشوند ولی انتخاب نمیشوند گاه واکنشهایی عصبی از خود نشان دادهاند، تازه نباید انتظار داشت که اگر به کسی بگوییم که تو بدترین فیلم سال را ساختهای یا بدترین بازیگر هستی، خیلی خوشحال شود. وقتی هالی بری برای بازی در فیلم زن گربهای تمشک طلایی گرفت در این مراسم حضور یافت و جایزه را گرفت و به اشتباه خود در بازی در این فیلم اعتراف کرد. مسأله رابطهی منتقدان و سینماگران هم با یک نقد ساده ممکن است به تشنّج کشیده شود. اگر قرار به مدارا باشد هیچ نقد منفی نباید نوشته شود. خوانندگان وبلاگ میدانند که من در مطلب« صنوبر شو» به لزوم اثبات خود و نه نفی دیگران اشاره کردهام، چطور حالا حرف از انتخاب بدترین ها میزنم؟ پس در اثبات لزوم این جایزه پنج نکته را بیان میکنم.
یکی اینکه اصولاً ما در ادامه دادن هر کاری ناتوان هستیم و به قول بسیاری از صاحب نظران، تاریخ ما تاریخ گسستگی هاست. ادامهی هر کاری به خودی خود می تواند مفید باشد خواه انتشار طولانی مجلّهای باشد یا مراسمی یا هر چیزدیگر. اگر نواقصی هم بود به مرور زمان مرتفع میشود.
دوّم اینکه در هر انتخابی با انتخاب بهترینها به طور ضمنی بدترینها هم برگزیده میشوند. در هر مسابقه یا امتیازدهی از نمرات مدرسه گرفته تا مسابقات ورزشی این قانون حاکم است. در جشنوارهی فجر وقتی از چهل فیلم، بیست فیلم به بخش مسابقه میروند فرقی نمیکند که بگوییم که بهترینها انتخاب شدند یا بگوییم بدترینها کنارگذاشته شدند. خلاصه این مسأله امری عادی و جاری است گرچه به آن تصریح نمیشود.
سدیگر اینکه اصولاً این کار گونهای آسیب شناسی است، درست مانند پزشکی یا حتّی علوم انسانی. موضوعی است که اصلاً شوخی بردار نیست و سلامت یک ساختار به آن بستگی دارد . هر ساله با انتخاب بدترینها میتوان مهمترین دلایل نزول و افت را در آن سال مطرح و به بررسی و احیاناً رفع آن پرداخت.
چهارم اینکه لزومی ندارد همه در این انتخاب یکصدا باشند. یعنی برعکس انتخاب بهترینها که مخالفان معمولاً سکوت میکنند تا جایزهی برنده لوث نشود، در اینجا میتوان میزگردی تشکیل داد و کسانی که معتقدند این فیلم فیلم بدی نیست و احیاناً فیلم خوبی هست با مخالفان به بحث بپردازند. این مسأله از تلخی این جایزه تا حدّ زیادی کم خواهد کرد.
و نکته پنجم و آخر اینکه میتوان با نوآوری این مراسم را پویا کرد. مثلاً با اعلام این که بدترین، هرکه باشد میتواند از مشورت بهترین نویسندگان سینمایی برای فیلم بعدیش استفاده کند، بار دیگر بر تفکیک میان گوینده و گفته انگشت نهاد که اگر فیلمی بد است به این معنا نیست که بر پیشانی کارگردانش نوشته شده باشد که کارگردان بدی است. او نیز میتواند به شرط استفاده از آرای دیگران و بالا بردی سطح معلومات و آگاهی خود فیلم بهتری بسازد. از همه مهمتر پیامی به دیگران است که اگر بدترین ِشما با کمی تأمّل و تلاش بیشتر میتواند پیشرفت کند تکلیف بقیّه روشن است. یعنی که ناامیدی کفراست . حتّی تجاری ترین فیلم را میتوان بسیار بهتر و با رعایت ضوابط ساخت مثل سینمای آمریکا که صرف نظر از جریان مستقل آن در جنبهی تجاری نیز بسیار حرفهای است.
به اینها اضافه کنید زدودن روحیّهی محافظه کاری از منتقدان که ترس آنان از نوشتن مطالب جدّی و احیاناً منفی و نوچگی برخی از آنان برای بعضی سینماگران خود حکایتی است که مجالی دیگر می طلبد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.