دیروز یک مطلب ناگفته ماند و آنهم پرسشی بود که:اگر نکته یا نکاتی منفی دربارهی دیگری بدانیم، -خواه در قید حیات باشد خواه نه- آیا می توانیم آنرا منتشر کنیم؟ این کاری است است که- آنچنان که نوشتم- سیروس شاملو دربارهی پدرش می کند و حتّی جایی در نوشتهی اوّلش، قطع پای وی را به باد تمسخر میگیرد که وقتی در خانه تنها بوده نمی توانسته در را باز کند و اینکه گاهی چطور خود را روی زمین میکشیده و... . حتّی نوشتهی محمد قائد هم مشمول این پرسش می شود گو اینکه نوشتهی او آرام و از سر مهر است ولی به هر حال چیزهایی از شاملو می گوید که خوشش نمی آمده ؛ نشان به این نشان که این حرفها پس از مرگ وی منتشر می شوند و گرنه قائد در زمان حیات شاملو جرأت این کار را به خود نمیداد.
پس از درگذشت آقای مطهری دست نوشتههایی از ایشان به جا ماند که آرام آرام توسّط شورایی نظم یافت و منتشر شد ولی چیزهایی هم بود که در ضمن آثارش نمی گنجید مثل نظرهای شخصی وی دربارهی برخی افراد که در حاشیهی کتابها نوشته شده بود.او همانطور که چند روز پیش نوشتم در اواخر حیاتش دید خوبی نسبت به شریعتی نداشت، وقتی نوشتههای شخصی وی دربارهی شریعتی منتشر شد جاروجنجالی به پا شد و عبدالکریم سروش گفت که بازماندگان ایشان حق چنین کاری را نداشتهاند و خودش اگر میخواست می توانست اینها را علنی کند؛ این مانند آن است که کسی را با لباسهای خانه به ملأ عام ببرید این نوشتهها شخصی بوده و قابلیّت انتشار ندارند. از طرفی عدّهای معتقد بودند که روشنفکران و نخبگان به خودشان تعلّق ندارند و مردم حق دارند که نظر شخصی آنان را هم دربارهی هر مسألهای بدانند.
راجع به مطهّری نظرم روشن است. من از آنجا که به گفتهها توجّه دارم برداشت خودم را از شخصیّت و آرای شریعتی دارم و منتظر خوشامد یا بدآمد دیگری نیستم ، مطهّری یا غیر او. به مرجعیّت فکری هم عقیده ندارم. چه بسا نکتهای فکری در سخنان تازه نشر یافته باشد که بررسی خواهد شد وگرنه بدون آن این نوشتهها نمی توانند نظرم را دربارهی کسی عوض کنند. من این هیاهوها را ناشی از فرهنگ ِشخص محورِمان می دانم و گرنه اگر افراد برای اندیشیدن به خود متّکی باشند منظر فتوای این و آن نمی مانند. ولی حکایت اخلاق حکایت دیگری است. در جهان بی حصار ِمعاصر و شعار ِ« مردم حقّ ِدانستن دارند»، بیم آن می رود که بسیاری از حریمها زیر پا نهاده شود که تنها مرجع به نظرم وجدان فردی و قضاوت جمعی است. شاید روایت کردن نظر شخصی دربارهی دیگری- به شرط آنکه خود او آنرا منع نکرده باشد- اشکالی نداشته باشد ولی گفتن اینکه فلان کس که شما شجاع می پندارید از دیدن قبض آب و برق هم به وحشت می افتاد یا استهزای نقص عضو ِاو محلّی از اعراب ندارد. به گمانم این مسأله را باید به عقل جمعی نخبگان واگذار کرد که کدام کار درست یا نادرست بود چون نمی توان معیار دقیقی برای این کار به دست داد و این همان کاری است که هیئت های منصفه در محاکم دنیا می کنند و چه کار درستی. ولی همین قدر می گویم که با افشاگری بی قید و شرط به بهانهی آزادی بیان موافق نیستم و اخلاق را افسانهی روزگاری سپری شده نمی دانم گر چه آنرا به وجدان فرد واگذار می کنم چون اگر منعی بیرونی قائل شویم بیم آن می رود که دستاویزی شود برای کسانی که به این بهانه، دهان ها را بسته می پسندند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.