وی مرید شیخ مجدالدین بغدادی است در دیباچهی کتاب تذکرةالأولیاء که به وی منسوب است می گوید که یک روز پیش امام مجدالدین بغدادی درآمدم وی را دیدم که می گریست، گفتم خیر است گفت زهی سپهسالاران که در این امّت بودهاند به مثابهی انبیاء که علماء امّتی کأنبیاء بنی اسرائیل. پس گفت از آن می گریم که دوش گفته بودم خداوندا کار تو به علّت من است، مرا از این قوم گردان یا از نظاره کنان این قوم گردان که قسم دیگر را طاقت ندارم، می گریم بود که مستجاب شود.
بعضی گفته اند که وی اویسی بوده است، در سخنان مولانا جلال الدین رومی قدّس سرّه مذکور است که نور منصور پس از صدوپنجاه سال بر روح فریدالدین عطّار نیشابوری تجلّی کرد و مربّی او شد.
گویند سبب توبهی وی آن بود که روزی در دکّان عطّاری مشغول و مشغوف به معامله بود، درویشی به آنجا رسید و چند بار شیءلله گفت، وی به درویش نپرداخت. درویش گفت: ای خواجه تو چگونه خواهی مرد، عطّار گفت چنان که تو خواهی مرد. درویش گفت: تو همچون من می توانی مرد؟ عطّار گفت: بلی. درویش کاسهی چوبین داشت زیر سر نهاد و گفت: الله و جان بداد. عطّار را حال متغیّر شد و دکّان بر هم زد و به این طریقه درآمد.
گفته اند که مولانا جلال الدین رومی در وقت رفتن از بلخ و رسیدن به نیشابور به صحبت وی در کبر سن رسیده است و کتاب اسرارنامه را به وی داده و وی دائماً آن را با خود می داشته و در بیان حقایق و معارف اقتدا به وی دارد چنانکه می گوید:
گرد عطّار گشت مولانا شربت ازدست شمس بودش دوش
و در موضعی دیگر فرموده:
عطّارروح بودوسنائی دوچشم او ما از پی سنائی و عطّار آمدیم
و آن قدر اسرار توحید و حقایق اذواق و مواجید که در مثنویّات و غرلیّات وی اندراج یافته، در سخنان هیچ یک از این طائفه یافت می نشود؛ جزاه الله سبحانه عن الطّالبین المشتاقین خیرالجزاء و من أنفاسه القدسیّه.
و حضرت شیخ در تاریخ سنه سبع و عشرین وستمأه بر دست کفّار تتار شهادت یافته و سنّ مبارک وی در آن وقت می گویند که صد و چهارده سال بود و قبر وی در نیشابور است، رحمةالله علیه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.