عبدالکریم سروش در مقالهی صناعت و قناعت در آن زمان که اوج خلاقیت فکریش به حساب می آمد، نوشت که من و فرزندانم هرگاه در انگلیس به پزشک مراجعه کردیم کسی به ما نگفت که فلان چیز را نخورید یا از بهمان کار پرهیز کنید بلکه در صورت بد بودن یک مادّهی غذایی ِخاص، ضدّ آن را برای ما تجویز می کردند. او در آن مقاله به این مسأله پرداخت که چه لزومی دارد ما از همه دستاوردهای فنّاوری نوین استفاده کنیم و چه بسا بسیاری چیزها، بدی آن از خوبیش بیشتر باشد؛ خلاصه باید از پارهای مسائل بپرهیزیم تا زندگی آسوده تر و کم تعلّق تری داشته باشیم. در آن زمان که جبههی فکری ِخاصی هر کلامی از او را – بی قید و شرط- نفی می کرد، او را دست انداختند که کهنه گراست و بعضی از مردم هم در فلان ایالت آمریکا هم همین عقیده را دارند و حتی از برق و آب لوله کشی استفاده نمیکنند و ابتدای ورود بلندگو به ایران برخی منبری ها از آن استفاده نمیکردند که اشکال دارد و بحثهایی از این دست.
به گمانم آن مقاله جای ادامه داشت و ایشان آن بحث را خیلی دنبال نکرد و احاطهی سیاست بر فضای گفتمان روشنفکری ایران هم اجازهی این کار را به دیگرا ن نداد. پیشتر در فضیلت نخواستن نوشته بودم، امروز هم با پرسشی آن را مکرّر می کنم. حدّ مجاز سرعت در بزرگراههای ایران چقدر است؟ صدوده، بیست، سی؟ هر قدر باشد درهمین حدود است. چرا باید اتوموبیلهایی تولید شود که براحتی تا دویست و شصت کیلومتر می روند، وقتی قانوناً اجازهی استفاده از آن را در بزرگراهها هم ندارند چه رسد به خیابانها؟ سؤال دشواری است؟ جواب چیست؟ چون بقیّه این کار را می کنند؟ چون سرعت بالا امتیازی برای ماشین است؟ به گمان من هیچکدام از اینها جواب قانع کنندهای نیست. ما به غرب و فرهنگش ناسزا می گوییم ولی ناخودآگاه از همان فرهنگ زیاده خواه و فزون طلب پیروی می کنیم. همین مورد را دقّت کنید، اگر کارخانههای تولید اتوموبیل همین کار کوچک را انجام دهند به نحو قابل ملاحظهای از تصادفات جادّهای و آمار مرگ و میر کاسته می شود. گاه راه حلها از فرط بداهت به چشم نمیآیند. در این باره بیشتر خواهم نوشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.