ویرایش و داستان


به نظر من اکثر قریب به اتّفاق داستان‌های امروز نیاز به ویرایش ادبی دارند( معادل محترمانه‌ی غلط گیری) چه رسد به ویرایش فنّی. ویرایش فنّی هم همان مشاوره و ارائه راههایی بهتر به نویسنده برای طرح و گسترش بهتر ایده‌ی داستان و سیر ماجراست که البته بنا به نوع و سبک نوشته تفاوت می کند. این مسأله در بسیاری جاها کاملاً جا افتاده است ولی نویسنده‌های ایرانی شاید به اجبار ِناشران – تا حدودی- تن به ویرایش ادبی بدهند امّا ویرایش فنّی را نوعی دخالت در کار خود می دانند و از آن می‌پرهیزند.


در ادامه‌ی بحث دیروز بگویم که ویرایش، چون به قبل از ارائه اثر هنری- در اینجا داستان- به عرصه‌ی عمومی مربوط است، اشکالی ندارد ولی بازهم این را تنها شامل آثار ناپخته و نویسنده‌های متوسّط می‌دانم. نه اینکه خودشیفتگی و پرهیز از نقد را توصیه کنم ولی نویسنده‌ای که نادرست بنویسد اصولاً در اطلاق این نام به او محلّ اشکال است. در مورد ویرایش فنّی هم به نظرم اثر هنری، « تک» است یعنی نوعی فردیّت دارد و مبتنی بر فردیّت نویسنده است که با دو آشپزه شدن دستپخت منافات دارد. مسعود احمدی ِشاعر در مصاحبه‌ای می گفت که زویا پیرزاد از مشورت شمیم بهار سود می برد. این واقعاً خوب است ولی در مراحل اوّلیه که معتقد به داستان نویسی کارگاهی هستم؛ آزمون و خطا به جای آموزش خشک ِقالبها و سبکها وچه بهتر که قبل از آن یک دوره آموزش ِ« داستان خوانی» باشد یعنی همین کاری که دولت آبادی با جمع ِشاگردانش – به گفته‌ی خودش- می کنند.

خلاصه اینکه گرچه رفع اشکالات بسیار خوب است ولی نویسنده زمانی می تواند خود را داستان نویس بداند که به درجه‌ای از کمال رسیده باشد که نتوان از او غلط گرفت. در بخش ادبی مثل گلشیری بتواند ویرایش را تدریس کند و کارهای دیگران را نقد کند- مثل نقد خواندنی اش بر ترجمه‌ی قرآن خرّمشاهی- و سبک و راهش را هم پیش پیش کشف کند و برود و تحلیل و نقدش را به عهده‌ی دیگران بگذارد. بله، نقد در این هنگام جای ویرایش را می گیرد ولی نتیجه‌ی حاصل از آن در داستان ِبعد به کار خواهد رفت نه داستان ِفعلی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics