اشتباه در محاسبه


قدرت ذاتاً توهّم زاست، از آنروست که آنرا شر دانسته‌اند و سعی در کنترلش دارند. در رژیم‌هایی که درست یا نادرست متّهم به عدم رعایت آزادی هستند، نظامیان نقش مهمّی را ایفا می‌کنند. آنان از طرفی عصای دست حاکمان هستند و از طرف دیگر چون از نیاز حاکمان به خود آگاهند، گاه خودسرانه کارهایی را می کنند که می دانند به خاطرش توبیخ نخواهند شد. با تشکیل نیروی انتظامی، پلیس سابق و کمیته و ژاندارمری یک نیرو شدند. بدیهی بود که ریاست به افراد ارزشی سپرده شود که یا کمیته‌ای بودند یا از سپاه به این نیرو نقل مکان کردند. خودشان از وجود افرادی که از بازماندگان پلیس سابق بودند اظهار ناراحتی می کردند، چون آنان مانند ارتش- در قیاس با سپاه- دارای جهت گیری خاصّی نبودند و اینگونه استدلال می آوردند که فعلاً باید اینها را تحمّل کرد تا با جذب نیروهای جدید و کادرسازی آرام آرام جایشان را پر کنیم. اینگونه شد که عملاً آنچه که در دهه شصت وظیفه‌ی نیروهای بسیج ِدرونْ شهری بود را نیروی انتظامی به عهده گرفت.


در آشوب ِکوی دانشگاه این نیرو نقش مهمی را در هماهنگی با لباس شخصی هایی که آشکارا عامل اوّل تشنّج بودند ایفا کردند ولی آن قائله جز با آبروریزی هر دو گروه تمام نشد. لباس شخصی ها که از ابتدا هم در جامعه محبوبیّت نداشتند ولی وجهه‌ی نیروی انتظامی آنچنان لطمه‌ای خورد که جز با برکناری افراد مختلفی که در آن جریان نقش داشتند تا بالاترین رده حل نشد. با آمدن قالیباف و ادبیات و رفتار مردم پسند وآگاهانه‌ی او و تبلیغات مناسب و برگزاری جشنواره‌های مختلف سینمایی و هنری در مورد پلیس و ساختن فیلم‌ها و سریال‌هایی که از هنرپیشگان خوش چهره و محبوب بهره می بردند، آن خاطره  تا حدودی کم رنگ شد ولی حالا پای در بحرانی نهاده اند که به سختی بتوانند آنرا کنترل کنند.


در گذشته هر اقدامی که توسّط نیروهای لباس شخصی یا بسیجی انجام می گرفت، بعد اقدامی خودسرانه تعبیر می شد و به نحوی پای نیروهایی که نماینده‌ی حاکمیّت هستند از آن کنار گذاشته می‌شد وجایی هم که امکان آن نبود- مثل قتلهای زنجیره‌ای- متّهمان جاسوس تلقّی می شدند. فرافکنی ِتقصیر یکی از شگردهای حاکمان در سه دهه‌ی گذشته بود ولی این بار جایی برای این کار نیست و این اشتباه بزرگ آقایان است. می توانستند که این بار هم- خواه به نتیجه ای منجر شود یا نه- تقسیم وظائف کنند ولی بسیج خود را کنار کشیده و حالا همه‌ی مسؤولیّت به عهده‌ی مردان و زنانی است که پیشتر در نوجوانی در مساجد کلاشینکف را بازوبست می کردند و دست بالا ایست و بازرسی به راه می انداختند ولی حالا کاری کرده اند که صدای رئیس معتدل قوّه قضائیّه هم درآمده است.


به نفع هیچ کس نیست این بازی ادامه پیدا کند حتّی اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان. اینکه بگوییم این یک نوع خود کشی است و بگذار بکنند چه بهتر، اصلاً درست نیست. از دل تشنّج و خشم و کینه، نهال آزادی سر بر نمی آورد. با دو قطبی کردن جامعه کار هم برای حاکمان و هم برای منتقدان سخت خواهد شد. انقلاب مذهبی 57 واکنش آشکاری به اجبار در دین زدایی ِرضاخانی بود. هر اجباری واکنش مناسب با خود را در پی خواهد داشت. به فرض محال که در واکنش به اجبار دینی، نظامی ضدّ آن روی کار بیاید، من شک ندارم که این نظام جدیدالولاده نطفه‌ی انقلابی در چند دهه‌ی بعد را به همراه خواهد داشت که سرود ملّی اش این خواهد بود که شد آنچنان نظامی به پا که هم دین دهد هم دنیا به ما.

می خواستم مطلبی درباره ی حجاب از دید مذهبی و اینکه صرف نظر از دامنه‌ی وجوب آن، می توان آنرا اجباری کرد یانه بنویسم یا از نقش اجبار در نابود کردن یک اندیشه- حتّی آزادی، بله آزادی- سخن بگویم ولی هر دو مطلب را به روزهای آتی واگذار می کنم. دو مطلب هم از قبل مانده بود که با پوزش از خوانندگانی که حوصله ی سیاست را ندارند و به این وبلاگ به خاطر مطالب هنری- ادبی آن می آیند، به گمانم اهمیّت ّ بحث جاری بیشتر باشد وگرنه من خود دل خوشی از افتادن در خطّ این گونه مطالب ندارم. حالا هم پس از دیدن فیلمی که دخترکی هراسان را کشان کشان به داخل اتوموبیل پلیس می بردند، دیدم صلاح آن است که به عنوان یک ایرانی که مشکل دیروز و امروز و فردای این سرزمین را دراصلاح فرهنگ و نه حذف و محکوم کردن مخالف می بیند، زنهاری در حدّ خود بدهم مسؤولان ِغیرمعذور و نسل خشمگین جوان را که این راه به دهی نخواهد رسید؛ شرط اوّل هر پیشرفتی آرامش و خویشتنداری است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics