لبه‌ي پرتگاه


        
قرار بود که درباره‌ی سانسور ِیک اثر هنری بنویسم که خبر آمد فیلم لبه‌ی پرتگاه بیضایی هم ساخته نخواهد شد. بیضایی در این زمینه شاید رکورددار باشند چه از لحاظ فیلمنامه‌های رد شده و چه فیلمهای نساخته. خودش در پاسخ یکی از مجلّات که ده یا چند فیلم برتر زندگیش را جویا شده بودند گفت آن فیلمهایی که نساخته‌ام یا دیگران نساخته‌اند. او یکی از کسانی بود که ارشاد در این سالیان علاقه‌ای به دادن مجوّز به او نداشت. یکبار به گفته‌ی خود او، به او گفته بودند که ما فیلمنامه‌نویس نمی خواهیم ماشین تایپ می خواهیم ؛ یعنی ما می گوییم چه بنویسی و تو می گویی چشم.


همانطور که پیشتر گفتم با دست بردن در اثر هنری موافق نیستم چون همان تصرّف جزیی تمام کلیّت را از بین می برد. پس مسأله‌ی سانسور مسأله‌ی درصد نیست که مثلاً دو درصد از فیلم یا رمان حذف شود بلکه مسأله‌ی اثبات و نفی است؛ یا همه‌ی اثر یا هیچ. سانسور همان قدرت است که گفتم ذاتاً توهّم زاست اگر جلوش را نگیری به تمام هستی فکری تو نظر دوخته و هیچ وقت هم از ایراد گرفتن بازنمی ایستد امروز این مسأله فردا چیز دیگر. به علی اشرف درویشیان ایراد گرفته بودند که تو در رمانت سفره‌ی رقیّه داری. گفته بود مگر بد است یک جور مراسم مذهبی است دیگر شما که باید خوشتان بیاید. جواب دادند می دانیم خوب است ولی نباید بر قلم امثال تو ِبی اعتقاد، جاری شود. اگر تمکین کند فردا یک ایراد دیگر می یابند.


اینها به غیر از دامن زدن به پدیده‌ی خودسانسوری است که باید درباره‌ی آن مطلب مستقلی بنویسم ولی یک اشاره می کنم که سر فیلم پرده‌ی آخر کریم مسیحی، داریوش ارجمند قرار بود شیفته‌ی فریماه فرجامی باشد ولی مدام با اخطار کارگردان روبه رو می شد که این طور نگاهش نکن فیلم توقیف می‌شود. او می گفت مگر می‌شود؟ من مثلاً عاشق او هستم شیربی یال و دم و اشکم که نمی شود. در یک فیلم عاشقانه، عشق اثر و نمودی ندارد یا در یک رمان. تعجّب می کنم از کسانی که این پدیده چه سانسور و چه خودسانسوری را یکی از علل افت ادبی امروز نمی دانند. درست است که علل این نزول زیادند ولی نگاهی قاهر که همه چیز را در خدمت خود می خواهد در این امر بسیار مؤثّر بوده است.


همه چیز را نباید به مسائل اروتیک محدود کرد یکی از مهمترین خط قرمزها نقد قدرت است. به اینها نقد برداشت رسمی از دین، تاریخ و در یک معنای عام، فرهنگ این مرزو بوم را بیافزایید. با محدودتر شدن این روال بر لبه‌ی پرتگاهی قرار می گیریم که حذف از نقشه‌ی فرهنگی جهانی و انفعال اندیشگی را به دنبال خواهد داشت. آمدیم و این روال ِحاکمیّت همچنان ادامه داشت، تکلیف چیست؟ برای خواص و یا همان اهل فرهنگ به دنبال نظریه‌ای با نامی شبیه به« نقض ِآگاهانه‌ی قانون» هستم که علیرغم مخاطرات و بدفهمی هایی که به دنبال خواهد داشت، روز جمعه آنرا خواهم نوشت. تا آنروز سه چهار مطلب دیگر که از قبل قرار بود بنویسم را قلمی می کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics