پیشتر نوشته بودم از تقاضای یکی از کسانی که روزی از دیوار سفارت آمریکا بالا رفته بود از اعضای اوّلین شورای شهر تهران که او را به نایب رئیسی اتتخاب کنند. چرا؟ چون از دید او برای آیندهی سیاسی او حیاتی بود. زمانی که اخلاص و شور انقلابی موج می زد به گمانم اگر از کسی میپرسیدید: آیندهی سیاسی یعنی چه؟ با تعجّب به شما نگاه می کرد. یا منظور شما را نمی فهمید یا اگر می فهمید منظور شما باقی ماندن – به هر قیمت- در صحنهی سیاست و استفاده از مزایای آن است شما را از خود طرد میکرد. حالا این آخر و عاقبت برادران سوپر انقلابی ماست.
چند روز پیش گفت وگوی سخن گوی سابق دولت را می خواندم که یکی از اشتباههای معین در تبلیغات تلویزیونی ریاست جمهوری را گفت و گو با سعید حجاریان خوانده بود که از نظر او مهرهی سوخته ای بیش نیست. این گفته- صرف نظر از سایر فرمایشات ایشان- چند نکته در بر دارد. یکی اینکه هنوز حضرات درک درستی از حذف معین ندارند و به بهانههای کودکانهای از جمله مورد بالا اشاره می کنند. دلیل اوّل و آخر شکست معین برنیاوردن انتظارات بود. در همهی مصاحبهها او چیزی بیش از یک کاندیدای عادی از خود بروز نداد و حتی در مصاحبهی زندهی شبکهی دو حاضر به انتقاد از حاکمیّت نشد و مهمترین وعدهاش بازگرداندن آموزش پزشکی به وزارت آموزش عالی بود. او هیچ اشارهای به بستن مطبوعات، قتلهای زنجیرهای، ماجرای کوی دانشگاه، برخورد با دگراندیشان ، وضعیّت هستهای، نظام قضایی، اهانتها به مراجع و شخص رئیس جمهور و اساساً نقد هشت سالهی گذشته، نکرد. ترس و واهمه و عدم صراحت رئیس جمهور- که عبدی در نوشتههایش به خوبی به آن اشاره کرده- و اطرافیان او هنوز ادامه دارد. نکتهی دیگر این خوش بینی است که گویا امکان پیروزی مهیّا بوده ولی از آن استفاده نشده است. من معتقد به عدم شرکت در انتخابات نبودم ولی استدلال برخی از کسانی که آن را تبلیغ می کردند، خیلی ضعیف نبود.آنان می گفتند که اگر با شعارها و آزادی عمل خاتمی امکان انجام کاری بود تا به حال شده بود و حالا که چنین امکانی نیست بهترین کار کنار کشیدن از قدرت است. ولی مهمترین نکتهی گفته های او اعتقاد او به این مسأله بود که حجاریان مهرهای سوخته است. مهرهی سوخته؟ این اصطلاح هم مانند« آیندهی سیاسی» در اوّل انقلاب بی معنا بود. در آن زمان هرکس به وظیفهاش عمل می کرد و چه در صحنه بود و –مثلاً – رای می آورد و چه حذف می شد به احدیالحُسنیین می رسید؛ چون هدف چیز دیگری بود. بازی سیاست اصل نبود که اگر کسی باخت، سوخته باشد. گذشته از اینکه به نظرم زمان حجاریان نگذشته و او با قدرت تئوری پردازی خود همچنان می تواند به بازگشت اصلاح طلبان یاری رساند، و آگاهی از عدم امکان بازگشت به گذشته- که خود نیز آنرا نمی پسندم- لزوم پیرایش اصلاح طبان از کسانی که صداقت خود را در کشاکش بازی سیاست درباختهاند را ضروری میبینم.
از انقلاب سه دهه می گذرد و فرزندان ِآن به حسابگری روی آوردهاند. این سرنوشت همهی انقلابهاست. جالب اینکه همه در ابتدا فکر می کنند که با دیگران تفاوت دارند ولی آرام آرام راه همانها را می روند و همان حکایتها تکرار می شود. روزی با جلایی پور برخورد شد که چرا گفته انقلاب تمام شد. او طبق اصطلاحات علم سیاست سخن گفته بود که انقلاب به معنای دگرگونی یک نظام است و حالا که این کار انجام شده و کسی هم نمی خواهد نظام فعلی را تغییر دهد، آوردن واژهی انقلاب در توصیف وضع فعلی اشتباه است. امّا کسانی می پندارند با تکرار این کلمه میتوانند توهّم باقی بودن این فضا را ایجاد کنند. چهرهها تغییر کرده، نیّتها عوض شده و اگر میشد جوانی یا تندرستی یا شور ِماه عسل را برای همیشه حفظ کرد، انقلاب را هم می شد که دائمی کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.