حکیم پاژ


              
تعجب می‌کنم از نیما که نظامی را برتر از فردوسی می نشاند. اختلاف سلیقه البته همیشه وجود دارد و من هم متوجّه هستم که او نافی نقش یکّه‌ی حکیم طوس در احیای زبان فارسی نبود و منظورش زبان پیشرفته‌تر بدون لحاظ تفاوت زمانی بود؛ و می دانم که می دانست که نظامی اگر برتر از فردوسی باشد، باز پا بر شانه‌ی او نهاده است. خود ِبافت زبان را هم که لحاظ کنیم بازهم از دید من نمی توان نظامی را برتر نشاند. آنچه زبان نظامی را غنی کرده استفاده‌ی وسیع او از واژه‌های عربی است. این توانایی در فردوسی هم بود ولی آگاهانه از آن استفاده نکرد. بدون نگاه جانبدارانه به این دو زبان هم کم و کاستی‌ای در فردسی دیده نمی شود؛ آنچنان که در زبان خود نیما- که زبان فارسی زبان دوّمش بود- می توان دید. اینها نکته‌هایی درباره‌ی زبان بود وگرنه داستان پردازی و آگاهی تاریخی و نوع نگاه به اسطوره‌ی فردوسی که او را لایق لقب حکیم کرده، جای بحث ندارد و دارد!  


در شگفتم از شاملو که نقش شاهنامه را در بازخاستن زبان فارسی انکار می کند که: مگر چند نفر سواد داشتند و شاهنامه می خواندند و موضوع را زیادی بزرگ کرده‌اند. به دو نکته باید اشاره کرد یکی نقش نقّالی چه در جمع‌ها از جشن‌ها گرفته تا عزا- که اصلاً تعزیه‌ی ایرانی تحت تأثیر سوگ سرایی‌هایی چون سوگ سیاوش و مانند آن شکل گرفت با همان قالب شعری و دکلمه‌ها و همراهی با نمایش- و چه قهوه‌خانه‌ها و مکانهای گردآمدن افراد بود که از معدود تفنّن‌های آن روزگار به شمار می رفت . نکته ی دوّم و چه بسا مهمتر، تأثیر فردوسی بر نخبگان بود. همیشه نباید به دنبال تأثیر بی‌‌واسطه بود. اگر به فرض فردوسی میان توده ها هم خوانده نمی شد ولی شاعران و کاتبان که آنرا می خواندند. این خواندن بدون تأثیرگذاری نبود و با پالوده شدن زبان آنان، هم زبان مکتوب فارسی اعتلا می یافت و هم اشعار آنان که به گوش مردم می رسید اثرگذار می شد. سعدی و حافظ بدون فردوسی قابل تصوّراند؟

دو مسأله هست که برای من همچنان حیرت آور است. یکی تفاوت زبان فردوسی با پیشینیان خود است. معمولاً هر نوآوری هر قدر هم نابغه باشد شباهتهایی انکارناپذیر به گذشتگان خود دارد. حافظ به سعدی و کمال و خواجو و مولوی- از لحاظ اندیشگی- به سنایی و عطّار. ولی فردوسی قابل مقاسیه با پیشینیان خود نیست. دوّم تفاوت اشعار نوابغ در جوانی و دوران پختگی کاملاً ملموس است. اشعار حافظ را اهل فن به راحتی می توانند تفکیک کنند ولی شگفتا که ابتدا و انتهای شاهنامه در یک سطح‌اند چطور چنین چیزی در یک بازه‌ی سی ساله امکان داشته است؟ برخی از اندیشه وزران مانند محمّدمختاری و شاهرخ مسکوب ضرورت توجّه بیشتر به شاهنامه را درک کرده و به آن پرداخته بودند. این عرصه هنوز بکر است و کسانی در اندازه‌ی خود می طلبد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics