می تواند به انگیزهی شهرت، متفاوت نمایی یا صادقانه باشد مهم نیست، همین که هست باید مغتنم شمردهشود. به ضرورتش توجّه شود که در شکستن فضای تک صدایی چقدر مؤثر است و ضعف ها و کمبودهای دیدگاه حاکم- هر قدر قوی و منطقی- را چگونه آشکار می کند. نظر ضدّ ِعادت ، خلاف جریان ِمسلّط را می گویم.
نجف دریابندری معتقد بود و هست که بوف کور اثری تقلیدی و ضعیف است و فرنگیان از آن جهت آنرا پسندیدهاند که طبق الگوهای آنان نوشته شده است. هوشنگ کاووسی از همان ابتدا مقابل سیل موافقان و سینهچاکان فیلم قیصر ایستاد که فیلمی منحط و واپس گراست و با تبلیغ جاهلی و لوطیگری به جنگ قانون می رود. بهار ایرانی- یا هوشنگ اسدی- هم با مخالفت خود با اینکه هیچکاک فیلمساز مهمّی است بحث و جدل های زیادی را برانگیخت. مثالها را از حیطهای خاص انتخاب کردم و گرنه حرکت خلاف جریان را می توان همه جا جست.
این دیدگاههای- به اصطلاح علما- شاذ و نادر، موافقان را مجبور به استدلال آوری می کنند و بر فربهی فرهنگ نقد و گفت و شنود می افزایند. ناراحتی ها و دلخوری ها طبیعی است ولی آنچه می ماند، پختگی پس از خامی و نظرهای متفاوتی است که جوانان ِنوآمده را قادر به انتخاب می کند: این یا آن؟
همیشه این خلاف جریان از سنخ نوشته و استدلال نیست که از جنس عمل، یا اثری هنری است. خود ِبوف کور داستانی خلاف جریان بود که در ایران امکان چاپ نیافت و هدایت برای چاپ اوّل آن به هند رفت. بعداً معلوم شد که این سوسوی ضعیف چگونه ادبیات این سرزمین را روشن خواهد کرد. از همین دسته است اشعار نوی نیما و ناسزاها و تمسخرهایی که چند دهه، یک تنه تحمل کرد. سینمای کیارستمی در آغاز چیزی حتّی فراتر از این بود؛ وقتی که نازل ترین فیلم ها در چند روز ساخته می شدند برای واکنش سگی در فیلم کوتاه« نان و کوچه» گروه فیلم برداری را یازده روز معطّل کرد! در آن زمان کسی فکر می کرد که این فیلمساز وسواسی روزی نخل طلا بگیرد و در ایران و خارج از آن سبکی در فیلمسازی بنا نهد و فیلمهایش در دانشکده های معتبر تدریس شوند؟
در بحث های اجتماعی و سیاسی هم این نه یک امکان که یک ضرورت است یعنی ما باید به دنبال کسی بگردیم که مخالف ما باشد و این را برای سلامت فکری خود یک الزام تلقّی کنیم. فردا با آوردن مثال و اشاره به پوپر این بحث را گسترش خواهم داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.