اوائل قرن بیستم گروهی از دانشمندان جوان که سررشتهی چندانی هم از فلسفه و سایر علوم انسانی نداشتند، بر آن شدند که به نزاع های بی حاصل چندین قرنه ی فلسفی خاتمه دند. آنان با گذاشتن معیاری به نام « اثبات پذیری» آنرا شرط علمی بودن یک گزاره قرار دادند. هر ادّعایی که از نظر آنان- با محک تجربه- اثبات نمی شد علمی نبود. بدینوسیله بخش های عمدهی فلسفه و تقریباً همهی الهیات از دید آنان جدالی بی حاصل تلقّی شد. شما با ادّعای اینکه آب در سطح دریا در صد درجه به جوش می آید، می توانید آنرا اثبات کنید ، پس علمی است ولی زندگی پس از مرگ ازآنجا که هیچ کس از کسانی که مردهاند، بازنگشتهاند که خبر از آن جهان- اگر باشد- بدهند پس بحث از جاودانگی بیمعناست و علمی نیست.
کارل ریموند پوپر فیلسوف اتریشی که در ابتدا گرایش به آنان داشت ، جزو منتقدان آنان شد و همین گزارهی « هر چه قابل اثبات نباشد علمی نیست» را به چالش کشاند که شما با کدام آزمایش آنرا اثبات کرده اید؟ سپس معیار خود را ارائه داد که « هر چه قابل ابطال نباشد علمی نیست» اگر شما به مدد تجربه و مشاهده نظریه ای ارائه کردید باید نشان دهید که در چه صورتی ابطال می شود ولی اگر نتوانید راه آنرا نشان دهید نظریّهی شما علمی نخواهد بود. البته با این معیار همچنان قسمتهای عمدهی فلسفه و الهیات علمی نبود ولی معیار سالم تری برای سنجش نظریههای علوم تجربی بود. اگر شما بگویید که همهی قوها سفید هستند راه ابطال آن مشخص است، کافی است یک قوی غیر سفید بیابید ولی اگر در پی ابطال معجزههای مسیح هستید از چه راهی این کار را خواهید کرد؟
کاری به درست یا نادرست بودن این سخنان ندارم ولی توجه کنید به روح دو معیار بالا. اوّلی یقین را چیزی قابل حصول و در دسترس میداند که با آزمایشی ساده به دست می آید وما به قطعیّت می رسیم. امّا دوّمی اثبات یک قضیّه را تنها حصول اطمینان میداند و تازه با در معرض ابطال قرار دادن ِآن بازی ِعلم آغاز می شود. هر شاهد جدیدی به نفعش، آن گزاره را تقویت می کند و شواهد خلاف ِآن می توانند دایرهی شمولش را تنگ یا اصلاً آنرا رد کنند. در این صورت یقین تحت هیچ شرایطی حاصل نمی شود و حتّی قوانینی بدیهی ممکن است روزی – دور یا نزدیک- اصلاح یا رد شوند. همین روحیه را اگر به میدان ِعلوم انسانی یا هنر بیاوریم نتیجه ی خوبی میدهد. روحیه ی اکثر نویسندگان و فعّالان عرصهی فرهنگ ما از نوع اوّل است ؛ حرفی می زنند و از نقد- به اصطلاح- منفی گریزانند. دوستان از دایرهی مدّاحان انتخاب می شوند و منتقدان همیشه منفورند. اگر ابطال جو باشیم با ارائهی اثری مدام در پی حک و اصلاح خودیم پس نه تنها از نظر منفی نمی هراسیم بلکه خود به جست و جوی آن می رویم شاید ایراد یا اشتباهی از چشم دور مانده را یادآوری کند. کیارستمی در واکنش به نقد منتقدان خصوصاً خسرو دهقان دربارهی خود گفت که نقد منفی مثل الکل است که اشیا را برای تازه ماندن در آن قرار می دهند؛این نقد با ذهن و فکر هنرمند همین می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.