تأمّل



اعرابیی را دیدم در حلقه‌ی جوهریان ِبصره حکایت همی کرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زادْ معنی چیزی با من نبود و دل بر هلاک نهاده که ناگاه کیسه‌ای یافتم پرمروارید. هرگز آن ذوق و شادی را فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریان است و باز آن تلخی و نومیدی که بدانستم که مرواریدست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.

Real Time Web Analytics