این نوشته نه از سر مخالفخوانی است و نه بیاعتنایی به عقاید قشر سنّتی ایران امروز، بلکه ضرورتی است که برای داشتن جامعهای سالمتر به آن نیازمندیم. جداسازی در ورزشگاهها و سایر مکانهایی که معمولاً بر سر آن بحث میشود تنها گوشهای از این جداسازی اجباری است که عمدهترین آن در محیط آموزشی است. چگونگی ارتباط آموزشی جنسهای متفاوت در ایران خود گویای بسیاری مسائل است.
ابتدا زمانی که هنوز جنسیّت معنای واضح و آشکاری برای کودکان شش سالهای که تا دیروز با برادر و خواهر و اقوام هم سنّ خود همبازی بودند ندارد، آنان از هم جدا شده و به مدارس جداگانه فرستاده میشوند. صرف نظر از حجاب اجباری برای دخترانی که هنوز شرعاً هم الزامی به پوشیدن آن ندارند، به سخن برخی فمینیستها اشاره میکنم که گفتهاند زن، زن به دنیا نمیآید بلکه جامعه او را زن میکند. با تصدیق این سخن، آنرا تنها نیمی از واقعیّت میدانم. نقص این گفته- که نقص اساسی کلّ دیدگاه فمینیستی است و شکافتن آنرا به مجال دیگری واگذار میکنم-این است که در تحلیل خود تنها زنان را میبیند و نه انسان را. واقعیّت این است که مردان را هم جامعه مرد میکند و اصولاً جنسیّت آموختنی است. این جداسازی بر هر دو به یک اندازه تاثیر میگذارد. تأکید بر جنسیّت آنجا که به مسائل فیزیولوژیک مربوط می شود امری لازم است ولی آنجا که به خصایص انسانی – که آموزش علم هم یکی از آنهاست- مربوط می شود نادرست و زیانبار است. کودکان ما باید رفتاری خلاف فطرتشان انجام دهند و اگر هم گاهی هم شیطنتی از آنها سرزند، میآموزند که باید احساس پشیمانی کنند.
دوران کودکی که میگذرد و دوران بلوغ و سالهای اوْلیهی پس از آن، جنس متفوت را بدل به ابهامی دور از دسترس میکند که جز برانگیختن بیشتر کنجکاوی پیامدی ندارد. دختران در جمعی دخترانه، عاطفی و آسیبپذیرتر و پسران پرخاشگر و خشنتر میشوند. در حالیکه همزیستی میتواند هم دختران را جسورتر و فعْالتر کند وهم آبی بر آتش ِبیپروایی و قلدری پسرانه باشد. هر دو در کنار هم از هم میآموزند و طرف مقابل را انسانی چون خود با جنسیّتی متفاوت میبینند که بیگانه نیست چون گام به گام قدکشیدن و بالندگیش را از نزدیک دیدهاند.
وقتی احتیاطهای اوّلیّه از بین میرود و نوجوان به مرز جوانی میرسد، وارد دانشگاه که میشود به ناگاه کنار همان کسانی مینشیند که دوازدهسال از آنها دور نگه داشته شده بود. دختری که باید فاصلهی خانه تا مدرسه را در کمترین وقتی می پیمود و در خانه هم طبعاً کنترل می شد، حالا به شهرستان دیگری برای تحصیل می رود با آزادی نامحدود و این مسأله پیامدی جز دلبستگیهای سادهباورانه و یا برعکس احساس ترس یا زدهگی ِبیدلیل ندارد. نوجوانانی که میتوانستند از ابتدا با ارتباطی سالم و احیاناً قهر و آشتیهایی اجتنابناپذیر، درک درستی از طرف مقابل خود داشته باشند، حالا از ناتوانی در ایجاد رابطهای سالم رنج می برند.
مهمترین دلیل طلاقهای رو به رشد در جامعهی ما عدم شناخت جنسیّتی است که می توانست طیّ سالها به آرامی و پیمودن مسیر طبیعی خود به دست آید ولی حالا نتیجهای جز تباهی یک زندگی ندارد که البته زنان در این میان آسیبپذیرترند. دختر و پسر در رؤیای خود کسی را میبینند که با واقعیّت تفاوت دارد، پس نه درتماسهای پیش از ازدواج و نه پس از آن و بروز سوءتفاهمها توانایی مقابله با آن را دارند و نتیجه تأسّفبار است و گاهی فرزندانی در این میان رها شده، تاوان ِاین عدم درک متقابل هستند.
مسإلهی دیگر افتادن از ترس ِبد به دامن ِبدتر است. این تعبیر را از یکی از جامعهشناسان معاصر گرفتهام که میگوید در ایران همیشه از بد به سوی بدتر می گریزیم. تفکّر سنّتی از ارتباط نامحدود دختر و پسر میترسد پس آنها را در محیطهای تکجنسیّتی نگه میدارد ولی آنان هم به نوعی در پی ارضای غرایز عاطفی و جسمی خویش به همجنسان خود روی میآورند. متأسفانه ایران- وجامعههای مشابه مثل عربستان- از بزرگترین جامعههای همجنسگرا هستند که سابقهی آن در ادبیات و نقاشی این سامان کاملاً مشهود است. از دید مذهبی ارتباط گناهآلود دو جوان غیرهمجنس بههرحال از مجرایی طبیعی است و می تواند سالمسازی شود ولی همجنسگرایی ِاجباری- نه به دلیل مسائل بیولوژیکی- انحرافی است که ممکن است کلّ زندگی را تحت تأثیر قرار دهد. این ارتباط اگر میان پسران بیشتر رنگ جسمانی دارد، نزد دختران ابعاد ِعاطفی ِمخرّبی پیدا میکند و متأسّفانه واکنش مسؤولان دانشگاهها و مکانهای مشابه هم مانند همیشه پاک کردن صورت مسأله است: اخراج.
همزیستی سالم وبا نظارت دختران و پسران در مدارس و همکاری و رقابت سالم علمی در کاهش بسیاری از نابسامانیهای جامعه و شکستن تابوی جنسیّت مؤثّر خواهد بود. این آرامش ِروانی را در خانوادههایی که اجازه ی دادوستد ِفکری و عاطفی را به کودکان و نوجوانان خود با دیگر همسالان در محیط خانواده می دهند، میتوان دید. جا دارد که ایجاد مدارس مختلط به عنوان یکی از راههای پیشگیری ِبسیاری از مشکلات جامعه در دستور کار حقوقدانان، روانشناسان، متخصّصان تعلیم و تربیت و جامعه شناسان قرار گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.